چه تیپ افرادی، چه رتبههایی و با چه خصوصیات و یا چه اهدافی میرن سراغ انتخاب دانشگاه تربیت معلم؟ اگه تجربه یا مشاهدهای داشتین عالی میشه مطرح کنین.
دنبالهی موضوع چرا رتبههای بالای کنکور رشتههای تربیت معلم را انتخاب نمیکنند؟
چه تیپ افرادی، چه رتبههایی و با چه خصوصیات و یا چه اهدافی میرن سراغ انتخاب دانشگاه تربیت معلم؟ اگه تجربه یا مشاهدهای داشتین عالی میشه مطرح کنین.
دنبالهی موضوع چرا رتبههای بالای کنکور رشتههای تربیت معلم را انتخاب نمیکنند؟
بنظر من اگر واقعنگر باشیم، در جامعه ما در شرایط فعلی مهمترین دلیل انتخاب تضمین آینده شغلی است، یعنی اگر بورسیه خدمت پس از تحصیل برداشته بشه، امکانش زیاده که خیلیا سراغ دانشگاهها و مراکز تربیتمعلم نیان. از طرف دیگه بعضیا واقعاً معلمی رو دوست دارند، این علاقه حتی از کودکی در بسیاری از افراد دیده میشه، هرچند بسیاری به مرور زمان ایدههای شغلی تازه پیدا میکنن ولی همچنان از ابهت و توانایی تأثیرگذاری معلمی لذت میبرن.
من خودم در دوران دانشآموزی خیلی به این شغل تمایل نداشتم، یعنی معلمام خیلی برام خاص نبودن، با اینکه بعضیاشون رو دوست داشتم و روم تأثیر میذاشتن ولی انگار مثل پدر و مادر بودن که بودن که تو به مسیرت ادامه بدی. یا این شغل رو یه کار تکراری معمولی که خلاقیتی دَرِش نیست میدونستم. در واقع من اونموقع مثل خیلیا که الان، معلما رو نمیبینن، معلمی رو نمیدیدم.
رشته دانشگاهیم هم از اول دبیری نبود، ولی رشتم ستارهدار بود، یعنی اگر نیاز داشتن و من میخواستم میتونستم تعهد خدمت بدم و درسای دوره دبیری رو هم در مراکز آموزش و پرورش بگذرونم. منم مثل خیلی از بچههای رشته ریاضی اولین انتخابام مهندسیهای مورد علاقم در دانشگاههای برتر و همینطور رشته ریاضی و رشته فیزیک بود. پس بر اساس رتبم، فیزیک دانشگاه تربیتمعلم قبول شدم. اوایل تحصیل اعلام نیاز کردن و من هیچ منعی ندیدم که برم معلم بشم انگار رٶیاپردازی برای آینده در من تبدیل شده بود به حس هرچه پیشآید، خوشآید. آرومتر از گذشته شده بودم، با اینکه همچنان درباره معلمی ایده خاصی نداشتم، ازش بدم نمیومد، و خیالم هم راجع به آینده راحت میشد. این شد که معلم شدم و دید گذشتم تغییر کرد؛ هیچگاه اونرو تکراری و بدون چالش ندیدم و هرچند ممکنه سالها و بارها یک کتاب رو درس بدی اما انگار هربار تازست، به قول بعضی شاگردام انگار داریم با هم یاد میگیریم یعنی حس تازگی برای من و اونا. البته اعتراف میکنم که اگه توانمندتر بودم اوضاع من و اونا هم بهتر بود، اگه از اول با آشنایی و آمادگی معلم میشدم، و اگه در یک سیستمِ یاددهنده و یادگیرنده بودم.
تقریباً قانعم، پس مشکل مالی ندارم و خیلی هم دنبال بیشتر نبودم.
با مشکلات بسیاری آشنا شدم، شاید بخش تکراری معلمی همین باشه که یه دسته مشکلات همیشه و همهجای این سیستم باقیاست، و چالشش اینجاست که تو بخونی، ببینی، یادبگیری، امتحان کنی، و باز راهحل قطعی رو پیدا نکنی، و مسأله همچنان بازه و تو دنبال راهحل تازه، و صد البته این به روحیه فرد هم بستگی داره بعضیا همون اول تسلیم میشن یا دور میزنن و بدون تنش و دغدغه و چالش ادامه میدن، بعضیا هم دور میزنن تا بالاخره عمر کاریشون تموم بشه.
نکتهای که در پاسخ به این پرسش مهمه اینه که بچههای ما عموماً از بچگی با خیلی از مشاغل آشنایی واقعی ندارن و از دور میشنون و انتخاب میکنن، پس نمیشه همه انتخابا، چه معلمی چه بقیه رو دقیقاً به خود شخص و ایدههاش ربط داد.
نمونه اش خود من ک از ناچاری میخام برم دانشگاه فرهنگیان (چون دقیقن از همین الان که وارد دانشگاه نشدم به وضوح دارم میبینم محل کارم کجاست (20 دیقه با خونمون فاصله داره )،با چه ادمایی قراره و سرو کله بزنم هرچند حوصله اشونو ندارم ،خلاصه اینکه از قبل همه چیزش مشخصه ،حالا تا پنج شنبه وقت دارم ،اگه فهمیدم بقیه کارمندا کدوم شاخه رو انتخاب کردن و حقوقش قابل تحمل تره ،اون رشته ها رو انتخاب میکنم.
به نظرم توی همه رشته ها این دو گروه وجود دارن
فقط یه سری واقعا علاقه دارن
من از دوران دبستان به معلمی علاقه مند شدم دلیلم هم تاثیرگزاری زیاد این شغل روی آدما بود. ولی معلمی شغل جذابی محسوب نمیشد. توی همون دوران هم وقتی ازمون میپرسیدن چه شغلی رودوست داریم چون دکتر و مهندسی خیلی با ابهت بود و منم درسم خیلی خوب بود خجالت میکشیدم بگم معلمی! یه جورایی حس میکردم ناگزیر به مهندس یا دکتر شدن هستم! هنوز هم که بعد از مدرک کارشناسی ارشد که باید کم کم یه شغلی پیدا کنم وقتی یه جاهایی میگم من با معلم شدن مشکلی که ندارم هیچ دوست هم دارم! بازم همون جو وجود داره و مثلا میشنوم که چه کاری بود انقد درس بخونی اونم یه رشته ی سخت مثل فیزیک! اگه قرار بود آخر یه معلم ساده بشی با حقوق کارمندی. خیلی هم به این توجه نمیشه که زمان انتخاب رشته فیزیک تنها انتخاب من بود و با اینکه دانشجوی خیلی خوبی نبودم ولی علاقه م هیچوقت کم نشد.
بنظرم دلیلش اینه که تو جامعه ی ما کمتر به چیزی مثل تاثیرگزاری، جذابیت و چالش های شغل معلمی و علاقه ی شخصی افراد توجه شده!
در نتیجه جو موجود براحتی میتونه یک فرد هجده نوزده ساله رو از چنین انتخاب هایی دور کنه
با سلام،من متولد 1348 هستم.وقتی که دبیرستان میرفتم،به رشته های علوم انسانی به چشم حقارت و دانش آموزان آن را کم توان می پنداشتیم! البته این نگرش علاوه بر تاکید مادرم برای پزشک شدن،به دلیل مقررات آموزش و پرورش نیز بود که شرط معدل و غیره برای انتخاب رشته ریاضی وتجربی وضع کرده بودند.در صورتیکه هر دانش آموزی میتوانست در رشته های علوم انسانی ثبت نام کند!جالب است یادآور شوم دوستانم در رشته های علوم انسانی میگفتند اگر در رشته درست وحسابی قبول نشویم،حداقل یه تربیت معلمی،چیزی قبول میشیم!!!
حالا که به این جملات و آموزش و پرورش کشورمان مخصوصاً دوران آموزش ابتدایی فکر میکنم،عمق فاجعه را درمیابم و معتقدم؛ همانطور که نا آگاهی این سرنوشت را برای کشورمان رقم زده است،نخبگان با تحلیل مسائل مربوطه و آگاهی رساندن عمومی میتوانند بر موانع و مشکلات آن غلبه کنند،به شرط اینکه دغدغه آن را داشته باشند!
ضمن اینکه توجه داشته باشید آموزش مادران در زمان رشد کودکان،دست کمی از آموزش ابتدایی در این حرکت توسعه خواهانه ندارد.
پیروز و بهروز باشید