این اواخر این موضوع ذهنمو درگیر کرده: منی که اینقدر راحت میتونم افکار و مدل ذهنیمو در پادپُرس بروز بدم، چرا نمیتونم به همین راحتی در سایر شبکه های اجتماعی مثل فیسبوک، لینکداین و حتی راحتترینشون که اینستاگرامه، فعالیت کنم.(البته با درنظر گرفتن وجه اشتراک پادپُرس و شبکه های اجتماعی) یا به قولی چرا شبکه های اجتماعی برام اینرسی دارن ولی پادپُرس نداره. اگه از این موضوع بگذریم که در اینجا قسمتی از نقش ساخت پلتفرم رو بهعهده میکشم واقعاً انگیزهی اصلی که منو جذب پادپُرس میکنه، چیه؟
در جواب به این سوال به نکات زیر رسیدم، خوشحال میشم اگه کسی تجربه مشترک یا نقدی داره اعلام کنه:
من خودمو آدم برونگرای عادی میدونم. یعنی نه خیلی زیاد افراطی و نه خیلی کم. یه چیزی اون وسطا. بروز دادن خودم رو کار چندان مشکلی نمیدونم مگه در یک وضعیت: در جاهایی که جو غالب، جو رقابتی شدیده، ترجیح میدم سکوت کنم. واقعاً آدمی نیستم که رقابت به معنی واقعی کلمه(منظور رقابتی که به بقیه ارزشها توجهی نشه و فقط به قصد بردن باشه)، زیاد تحریکم کنه. رقابت رو در حد بازی، جذاب میدونم.
اگه بخوام سادهتر توضیح بدم: در محیطهایی که اکثر افراد مَنَمهای وجودشون رو بروز میدن، زیاد نمیخوام حضور داشته باشم. شبکه های اجتماعی که فراگیری شدیدی دارن به نظرم این مشکلو دارن و به هیچ وجه هم قابل اصلاح نمیدونمشون. درواقع حضور درشون به غیر واسه رفع کنجکاوی، منفعت دیگهای برام نداشته.
یکی از مهمترین ارزشهام، همونطور که قبلاً هم شاید در پادپُرس بروز داده باشم، یادگیری هستش. پادپُرس برام حکم جامعه و ابزاری هست که میتونم با فعالیت در اون مهارتها و دانش جدیدی رو فرا بگیرم. از مهارتهای نرم بگیر تا مهارتهای سخت.
تعریف پادپُرس واسه من: "مجموعهای از عادیترین آدمهای خاص.
اولین مشکلی که بهش برمیخورم، و البته الان خیلی کمتر شده، مهارت شخصیم در تبدیل این تجربهها به نوشتاره. این کار قبلاً برام خیلی سخت بوده ولی الان شرایط بهتری رو دارم تجربه میکنم.
مشکلی که به نظرم هنوز از نظر ابزاری و یا جامعه رفع نشده مشکل شنیدن تجربهی دیگرانه. هر تجربه ای که ثبت میشه حاوی یک سری اطلاعات خیلی مهم میتونه باشه، که ممکنه از چشم صاحب اون تجربه پنهون بمونه، یا اینکه مثل من در بیان خیلی از نکات ناکام بمونه. اگه امکانی بود که میشد از طریقش جزییات دقیقتری بدست آورد جوری که کسی رو نرنجونه و برعکس باعث تشویق افراد میشد، عالی میشد. فعلاً هیچ پیشنهادی واسه رفع این مشکل ندارم البته
پادپرس برای من تجربه ی متفاوی از وب و تعامل با افراد دیگر بود که بهش وب تعاملی می گم. توی وب تعاملی ممکنه هر کسی بتونه تاثیرگذاری خودش رو تجربه کنه و این میتونه وب رو از رسانه ای که ما دایما از آن تاثیر پذیرفته ایم رو تغییر بده.
خوندن نقطه نظرهای مختلف برام جالبه و خیلی لذت میبرم که از زوایا و دیدگاه های مختلف به وقایع نگاه کنم، و این چیزیه که تو پادپرس ملموس و مشهوده و هر کسی به تناسب مدل فکری و روحی خودش، پاسخ های مختلفی ارائه میده که تا حدی برام جدیده و خیلی وقتا با خودم میگم که آدما چقدر متفاوت از هم فکر میکنن. همینطور کسانی که اینجا فعالیت میکنن خیلی آگاه و مطلع جلوه میکنن که به رویدادهای اطرافشون بی تفاوت نیستن، و این منو ترغیب میکنه که تو این فضا باشم و بتونم به دانسته هام اضافه کنم. و اینکه خیلی لذت بخشه که با پاسخ دادن به بعضی پرسش ها، بتونم حتی یک درصد به کسی کمکی کرده باشم یا در جهت ارتقای جامعه حرکتی انجام داده باشم.
گفتگو با کاربرانی که اهل علم باشند و تحقیقات در زمینه های مختلف از جمله تاریخ بشریت، علم پزشکی، مسائل مهم علمی هنری، روانشناسی، جامعه شناسی، مردم عادی.
با پادپرس از طریق یک مطلبی که در لینکدین راجع به مقایسه پادپرس و ویرگول بود آشنا شدم و بعد از خوندن اون مطلب کنجکاو شدم ببینیم محیط پادپرس چطوریه؟ چیزی که جذبم کرد مشارکت افرادی بود در کامنتها و اینکه برخلاف سایر جاها که یا دارن از هم تشکر میکنن یا دارن محترمانه یا غیرمحترمانه همدیگر رو تخریب میکنن یا اینکه اصلا به فعالیت ها و پاسخ ها توجهی نمیکنن اینجا دوستانه و به نظرم خالصانه با هم مشارکت میکنن و وقتی اولین سوالم رو پرسیدم بهم ثابت شد که حسی که داشتم درسته.
چشم اندازم از نوشتن در پادپرس فعالیت و مشارکت بیشترم هست چرا که سوالاتی دارم که فکر میکنم اینجا جای مناسبیه برای پرسیدنش.
من برای همفکری جلسات مشاوره گروهی زیاد رفتم و به نظرم همون اتفاق و تجربه ایی که اونجا داشتم توی پادپرس به صورت مجازی دارم و حتی اینجا حداقل خودم صادقانه تر حرف میزنم.
خسته نباشید میگم به تیم پادپرس و خوشحالم که پادپرس آشنا شدم
بودن توی یک جمع باسواد به آدم انگیزه یادگیری میده؛ من مدرک تحصیلیام دیپلم هست ولی سعی کردم با مطالعه دانشم رو زیاد کنم؛ از وقتی ویراستاری یاد گرفتم مقالات و سایتهای مختلف رو دنبال مطالب جدید زیرورو کردم و به پادپرس رسیدم و شاید پادپرس دریچهای باشه بهسوی یادگیری بیشتر.
سلام، من تازه به جمع پادپرس پیوستم.
اولین سوال رو نمیدونستم چجوری جوابش رو بدم واسه همین خودم ثبتش کردم و گفتم جوابشم بگم.
من تازه واردم پس اگر سوتی دیدید لطفا زیرسیبیلی بگذرید …
انگیزه من برای پیوستن به این سایت خیلی چیزا میتونه باشه، مهارت و یادگیری، خودشناسی، کودک شناسی، سلامت و راهای زندگی سالم و … هستش.
من دختربچه ای دارم که حدود پنج سالشه، از ابتدای تولدش باباش ول کرد رفت اما گهگاهی میومد و همین اومدنش باعث اختلال روحی دخترم شد، شاید باورتون نشه، اما من بعدازجدایی تنها همدمم دخترم بود و گوشیم. خانواده ای ندارم که پای حرفام بشینن، یعنی دارما اونم ی خانواده پرجمعیت اما من رو با دخترم نخواستن. همون فکرقدیمی دختر رفت خونه شوهر حتی اگه شوهر نخواستش یا باید بسوزه بسازه یا خودشو بکشه و یا دختر رو بده بهزیستی یا بفروشه خودشم بلافاصله تجدیدفراش کنه … .
خلاصه اینکه یه خونواده با هشت تا برادر گردن کلفته زبون نفهم که باید مراقب یه دونه خواهرشون باشن ولی طردش کردن اصلا قابل قیاس با یه خونواده کم جمعیت پراز مهروعطوفت نیس.
دخترم پرخاشگروعصبیه، اذیتم میکنه، ازخدا پنهون نیس از شماچه پنهون، گاهی انقدر ازرده خاطر میشم که تا صبح میرم تو فکر اینکه چجوری خودمو بکشم که زیاد زجرنکشم؟ نکنه خودمو بکشم دخترم بدبخت بشه؟ چطوره دخترمم باخودم خلاص کنم؟ نه اونموقع اگر اون بلایی سرش بیاد ولی من نمیرم چی؟ خلاصه اینکه این افکار و سوالات که نمیدونم منشاءش چیه تا صبح روحمو میخوره، صبح هم سرخورده تاشب میرم سر کار نظافت منزل همراه بادخترم، اخه گفتم که من هیچکسی رو ندارم، حتی یه دوست دختر که بتونم بهش اعتماد کنم هم ندارم. فقط گوشی دوستمه و دخترم تموم کس و کارم.
27 سال دارم اما واقعا ضربه بدی خوردم.من متصل شدم به پادپرس تا راهنماییم کنه، نکنه من بلد نیستم زندگی کنم؟ راستش۱۲ سالم که بود وقتی با بدنی کبود راهی خونه شوهر شدم تا ۱۵سالگی شکنجه شدم. وقتی باهمون بدن کبود ازخونه شوهر فرار کردم تو اون نیمه شب سرد باخودم عهد بستم تاجایی که میتونم همت کنم و نزارم دامنم به ناپاکی بالابره، ازاون موقع هم تمام تلاشمو کردم چندین ساله نصف مزد یه کارگرافغانی رو میگیرم بابت کار اما فرصت دست درازی به شغالهای اطرافم ندادم.
حرف اخر: من پیوستم به پادپرس تا از افکار منفی رها بشم
نگران سوتی نباشین، اینجا همهمون سوتیهایی دادیم و اگه پاش بیفته باز هم سوتی میدیم! افرادی در جمع هستن که دسترسی ویرایشی دارن و سوتیها رو ویرایش میکنن
برای دخترتون و مشکلاتی که در راستای آموزش ایشون بهش برمیخورین پیشنهاد میکنم سوالاتتون رو در قالب پاسخ به موضوع زیر مطرح کنین: گروه تخصصی توران با محور موضوع آموزش کودک و نوجوان و یا حتی در قالب یه سوال جدا.
افرادی اینجا هستن که دغدغه آموزش کودک دارن و میتونن کمکتون کنن.
دوستی پادپرس رو به من معرفی کرد ، تا حدی چگونه کار کردن با پادپرس و ساختار سوالات_موضوعات رو بهم یاد داد و تشویقم کرد که با توجه به روحیاتم و اینکه دنبال چنین فضای از قبل بودم ، در پادپرس ثبت نام کنم. در مجموع مدتی که با پادپرس آشنا شدم به نظرم محیطی جالبی امد که منجر تجربه خوبی خواهد شد.
سلام
کلا یکی اش اینکه که با پرسش و پاسخ جواب خودمون می گیریم که این خیلی عالیه و اینکه دنیایی از یادگیری رو پیش پای ما می زاره و یه وقت به نکاتی می رسم که اصلا تا به حال نشنیده بودیم و اینکه در یک جمع فرهیخته هستیم.
[/quote]ولی یه قسمت قابل توجهی از سوالات بی جواب موندن حتی سوالات به ظاهر ساده !
دیگه به همون سرعت قبل جواب نمیدن یا مشارکت نمیکنن این سرعت رو که میگم منظورم این نیست که حتما سر همون دقیقه یا ساعت جواب بدن چون اینجا مثل توئیتر و اینستاگرام و یوتیوب نیست . منظورم همون روال عادی بالا اومدن سوالات در طی یک ساعت تا یک هفته و پس از مدتی بالا اومدن سواله [یه چیزی مثل لایه های سنگ های رسوبی هست]
شاید انگیزه اصلی من و خیلی های دیگه در بدو ورود هم همین بود. یادگیری بیشتر یا یک فضای جدید برای پرسیدن و جواب دادن. هر چی کاربران کمرنگ تر شدن حضور ما هم کمرنگ تر شد.
اینکه ضمن اینکه با اشخاص اشنا میشویم و با انگیزه های متفاوت اشنا میشویم
و اینکه مطالب علمی و روانشناسی و اموزشی بیشتری یاد میگیریم .
علم و دانشمان افزایش پیدا میکنه
انگیزه پیدا میکنیم با دیگران صمیمی بشیم
با سئوالات و جوابهایی که دیگران ارائه میدهند و مطالعه میکنم خیلی چیزها یاد
میگیرم و درزندگیم انجام میدم .
اینکه به ادم انگیزه و انرژی مثبت میده
به ادم دلگرمی میده
روی هم رفته پادپرس عالیه