اگه از تجربههامون درس بگیریم، برای اتفاق یا بحران ده-پونزده سال دیگه آمادهتر از امروزیم که همچنان آب، پوشاک گرم، پتو، و کنسرو (دقیقا مشابه زلزله بم) لازم داریم.
تجربههای ساده و خوبی در مورد این سوال در نشریه فردای کرمان به اشتراک گذاشته شده بود که اینجا میارمش:
تجربه هایی که از بم نیاموختیم؟
«اولین درس این بود که اگر هر محلهای یک کانکس میداشت و داخل هر کانکسی ابزارهای مناسب جا به جا کردن آوار بود. حالا شاید در بم که خانهها خشت وگلی بودند بیل و کلنگ مناسب بود؛ در جای دیگری که خانهها بتنی باشند اره یا تجهیزات قویتر مناسب باشد.
فکر کنید همین امروز، در هر محله، محیط باز وجاداری شناسایی شود؛ فضاهای بازی که اغلب هست. عدهای هم داوطلب شوند و آموزش ببینند که مسوولیت این تجهیزات را به عهده بگیرند. اگر ۱۵ نفر داوطلب شوند حتی اگر ۵ نفرشان روز واقعه از دست بروند باز هم تعدادی هستند که تجهیزات را میشناسند و میدانند کجا هستند و به موقع به تعداد مورد نیاز به اهل محل خود برسانند.
این تجهیزات فقط بیل و کلنگ نیست، مثلا آب، پتو، کنسرو یا هرچیزی که ضروریات ساعت صفر است؛ دقیقا ساعات اولیهی بحران. فکر کنید اسم این گروه اول را بگذاریم، گروه تدارکات.
گروه دوم کسانی هستند که آموزش میبینند چگونه امدادرسانی کنند که حداقل وقتی کسی را از زیر آوار بیرون میکشند, جوری نجات دهند که قطع نخاع نشود. این اتفاقی بود که برای خیلیها در زلزله بم افتاد. ما یک تیم امداد و نجات برای هرمحله نیاز داریم. فکر کنید در یک محلهی ۳۰۰ نفره، حدود ۷۰ تا ۸۰ خانواری، اگر ۳۰ نفر آموزش ببینند. در موقع بحران بالاخره چند نفر آنها باقی میمانند که اهل محلهی خود را نجات دهند.
درس سومی که ما نیاموختیم این است که در هر محلهای تعداد زیادی کودک زندگی میکنند. باید کسانی داوطلب باشند که لیستی از کودکان محله داشته باشند، آنها را بشناسند, برنامههای تفریحی دورهای برای آنها بگذارند. این داوطلبها میتوانند معلم باشند یا مربی مهد کودک باشند، یا زن خانهدار یا مرد جوان علاقهمند باشد.
این افراد باید آموزش ببیند که بچههای محلهشان را که از قبل از واقعه میشناسند و میدانند هر کدام کجا هستند جمع کنند در همان محوطهی بازی که گروه تدارکات اولین چادرهایشان را برپا کرده است.
و گروه چهارمی وجود دارد که مهم است؛ گروه ارتباطات. در بم این اتفاق نیفتاد. کاملا امکان پذیر است. افرادی که مردم محلهشان را شناسایی کنند، بفهمند محلهشان چه امکاناتی نیاز دارد و حتی لازم است این گروه به مخابرات شهری وابسته نباشد. شاید امروز اسمش را بگذاریم تلفنهای ماهوارهای.
این افراد باید بتوانند در سریعترین زمان تماس برقرار کنند و بگویند دقیقا در محله چه کمبود هایی وجود دارد که یکجا امکانات دپو نشود و جایی دیگر هیچ امکانات نرسد.
اولین فایدهای که این ۴ گروه دارند این است که درهنگام حادثه من ۷ کیلومتر، ۱۰ کیلومتر جا به جا نمی شوم تا به مادرم یا خویشاوندم کمک کنم و یا همسایهی مادر من بیاید به محلهی ما که خویشاوند خودش را نجات دهد. هرکس اطمینان قلبی دارد که این ۴ گروه و اهل محل به موقع حاضر میشوند. ۴ گروهی که در یک محلهی ۳۰۰ نفره شاید ۶۰ نفرباشند. این ۶۰ نفر اطمینان را به همه میدهند که در لحظهی صفر حادثه، محلهاش و همسایهاش را ترک نمیکند که خویشاوند راه دورش را نجات دهد. خودش به جمع یاریگران محلهی خودش اضافه میشود.»
دیگه چه آموزشهایی رو میشه به این موضوع اضافه کرد؟