خیلی وقت ها هست که فکر میکنم رییسم اشتباه میکنه و یا میشه کاری رو به صورت بهتری پیش ببریم. ولی هر وقت نظرم رو گفتم اتفاقی که افتاده این بوده که گارد گرفته و عملا حرفم رو نشنیده.
تو دنیای حرفهای چنین اتفاقی به چه صورت میفته طوری که مدیر احساس خطر یا تهدید شدن نکنه و در ضمن اتفاق بدی هم برای شرکتمون نیفته؟
آیا به همون مقداری که مدیرت از آینده و دور و بر شرکت اطلاعات داره، از طرح تجاری و اجرایی شرکت خبر داره شما هم داری؟ گاهی اوقات یک مدیر یک موضوع رو انجام میده و به نظر اشتباهه، اما وقتی از بالا نگاه میکنی، میبینی بهترین تصمیمیه که میگیره.
مثال موردی: دارپا (سازمان پروژههای تحقیقاتی پیشرفتهٔ دفاعی آمریکا) اغلب کارمندان و متخصصان خودش رو بعد از ۵ سال بیرون میکنه. همه میدونن سر اون موقع باید برن بیرون! در صورتی که در مباحث نظامی و صنایع پیشرفته، هیچ شرکتی چنین ریسک سنگینی رو نمیکنه. شما به عنوان یک کارمند میگید این کار اشتباهه اما اونها دارن به موارد بیشتری فکر میکنن که شما به عنوان متخصص نمیتونین در نظر داشته باشید.
اگر نظری دارید کامل در موردش فکر کنید و تمام موارد رو بسنجید، گاهی خود ما هم اگر کمی فکر کنیم میبینیم که اون مدیر چندان هم بی راه نمیگه. حتی ممکنه نظره شما کمی اوضاع رو بهتر کنه اما با توجه به اینکه تمرکز شرکت روی یک موضوع مهمتره، تغییرات کوچک انرژی رو از سیستم میگیره. شما فکر میکنید بهتر میکنه اما شاید حاضر نباشید ریسکش رو به عهده بگیرید. اگر این طوری، حرف شما صرفا یک پیشنهاد خواهد بود.
سبک مدیریتی رو هم در نظر بگیرید. سبک مدیریت مثل امضا میمونه، مثلا اگر یک مدیر سختگیر راحتگیر بشه نمیتونه کارش رو ادامه بده. برعکس هم همینطور چون حالت پکیجی داره، یه بخش رو درست میکنند بقیش خراب میشه.
در بحثهای فنی مخصوصا، من خودم خارج از برنامه کاری کار مورد نظر خودم رو تا حدودی پیش میبردم و نتیجه رو نشان میدادم که طرف ببینه من سر حرفم جدیم و این کار هم عملیه.
سعی شود در یک نامه (نوشته یا ایمیل) دلایل و نظرات خودتون رو برای ایشون ارسال کنید و اعلام کنید که حاظرید بیشتر توضیح بدید برای این کار. نباید جلوی دیگران این کار رو کنید. حتی ممکنه برخی مدیران بپذیرن حرفتون رو ولی در درون از کارتون آزرده بشن یا حتی روش شما سبک مدیریتی مدیر رو خراب کنه.
#پرسش
به لحاظ مدیریتی آیا این اشکال داره که طی جلسات مثلا هفتگی مدیر نظرات مجموعه خودش رو بشنوه؟ اینطوری افراد حس مشارکت بیشتری می کنن و این قضیه قسمتی از برنامه میشه.
من این رو درک کردم که مدیر یه مجموعه خیلی وقت ها دید بلند مدت تری داره ولی این رو هم دیدم که ممکنه دید همه جانبه نداشته باشه.
حرف شما درسته که اگر مدیر حرفهای شما رو هم بشنوه خوبه، اما وظیفه اصلی مدیر تعیین اولویتهاست چون منابع محدودن. تازه لزومی نداره مدیر شما آدم کاملی باشه، همونطور که شما نیستید.
اگر هر هفته از شما سوال بپرسه و به حرفتون گوش نکنه بیشتر سرخورده میشین یا اگر گوش کنه عمل نکنه؟ (به ایدهآلهاتون فکر نکنید معمولا دومی ناراحتکننده تره) خیلی اوقات مدیر نمیتونه گوش کنه چون برنامه بلند مدت ریخته.
خیلی اوقات مدیر نباید خیلی از اطلاعات رو به رده پایینی انتقال بده، مثلا این که شرکت بدهی داره، آینده ممکنه ورشکست بشه، کلی قسط داره و … اگر بخواد برای شما دلیل بیاره، مجبوره برخی از این اطلاعات رو بگه. بعد تازه باید کلی انرژی بزاره جوری به شما بفهمونه که شما هم ناراحت نشید.
ساختار سازمانی خودتون رو هم باید در نظر بگیرید. ممکنه خود مدیر هم اختیارات چندانی نداشته باشه. ممکنه مشاورانی هستند که تخصص بسیار بالاتری از شما دارن و به اون مدیر مشاوره میدن.
ایجاد حس مشارکت، زمانی لازم و امکانپذیره که شما بخواهید کارهای ابتکاری و نوآورانه در سطح کلان شرکت انجام بدید. در غیر اینصورت شاید بهتر باشه سرتون توی کار خودتون باشه و به پیشرفت روزافزون خودتون (با مطالعه و …) بپردازید.
لزومی نداره یک مدیر دید همه جانبه نداشته باشه (شنیدید که میگن کلاغه اومد مثل کبک راه بره، راه رفتن خودش رو هم یادش رفت). هر کسی یک نظام ذهنی داره که باید همون سیستم رو تقویت کنه و خودش باشه. ممکنه یک نفر با سختگیری بیش از حد به کارکنان (جف بزوس،آمازون) موفق باشه، یک نفر با نظام فکری باز (تروالدز، لینوکس)، نظام فکری بسته کردن همه چیز (گیتس و جابز) و باز هم موفق باشن. حتی این آدمها حرفهای مشاورهای قدر خودشون رو هم گوش نمیکردن خیلی اوقات، چون اونها هستند که باید فضا رو بشکافن و جلو برن.