در مورد فروشنده حرف ها و نقد های زیادی نوشته اند پس بی مقدمه میروم سر اصل مطلب.
فیلم فروشنده هیچ چیز برای گفتن نداشت و اگر هم داشت در نشست خبری بعد از فیلم و حرف های آقای فرهادی و خانم علیدوستی گفته شد.
ب چه امید، فیلمی را نگاه کنیم که ثمره غیرت و حیا را گاو شدگی میداند؟
ب چه امید فیلمی را نگاه کنیم که در آن یک مرد (شما بخوانید محافظ) که به حریم شخصی آن تجاوز میشود باز میخواهد سکوت کند و همه چیز را فراموش کند (شما بخوانید فروشنده) البته در آخر واکنشی مبنی بر انتقام که از سر اجبار است نه از سر غیرت انجام میشود که بلافاصله از طرف فیلمباز تقبیح میشود.
آقای فیلم ساز! فرق بین بخشش و فراموشی فرق بین خوب و بد است. فراموشی مثل همان عمل بلعی است که بر لقمه حرام (ماکارونی) انجام میشود و یک لیوان هم آب از روی آن میخورد.
آقای فیلمساز! چرا در فیلمی که مختص به روابط شخصی و جنسی انسان هاست، سخن از ویرانی شهر میکنید و در جواب بزرگترین سوال فیلم فقط ب جمله"وسوسه شدم"بسنده میکنید؟
آقای فیلمساز! قبل از اینکه اسم فیلم خود را صرفا بخاطر دیده شدن،از اسم اثری انتخاب میکنید که یکی از آثار انقلابی در زمان مک کارتیسم است، بهتر نبود آن متن را میخواندید تا می دیدی آن غیرت که شما داشتن آنرا ثمره تربیت اجتماعی ایرانی که در نتیجه عرف و مذهب است و آنرا تقبیح میکنید و آن را تا سطح یک بیماری روانی پایین می آورید، در متن و فرامتن آن نمایشنامه خود نمایی میکند. مگر بیف (پسر شخصیت اصلی در نمایشنامه مرگ فروشنده) بر سر همین غیرت نبود که معبدی به نام پدر را که برای خود ساخته بود را در هم ریخت؟
اگر متن نمایشنامه برای شما مهم بود چرا در حساس ترین صحنه آن که صحنه رویارویی پسر با خیانت پدر است و اشک از چشمان مردم سرازیر میکند، لودگی و بی مزگی را چاشنی کار خود کرده اید؟
سخن آخر،آقای فیلم ساز! لطفا سینمای رسوایی را با سینمای تعلیقی اشتباه نگیرید.