دقیقا چه اخطاری ممکنه تو جریان فیلمبرداری تو ذهنش ایجاد بشه که تو فضای فرهنگی واقعی نمی تونه براش بوجود بیاد؟
در ضمن میشه یکم بیشتر از شرایط و حال و هوای موجود در صحنه فیلمبرداری یه فیلم سینمایی(مثل همین قیلم فروشنده) بیشتر توضیح بدین؟ مشخصا در مورد بازی یه بازیگر خردسال.
میخواستم بدونم شما به مقصر اصلی اون حادثه فکر کردید در حین دیدن و یا بعد از دیدن فیلم؟ چون ایفون رو درست جواب بدیم باعث شد حس کنم دنبال مقصر اصلی بودید
من این فیلم رو حدود چندین ماه پیش دیدم و به خوبی شما، جزییاتش رو به یاد ندارم حتی اسم شخصیت هاش رو. داستان کلی و روندش رو به یاد دارم.
فکر نمی کنم کسی بتونه مقصر دقیق همچین وقایعی رو دقیق تشخیص بده چون همچین قضیه ای واقعا با چندین جنبه فردی، اجتماعی و …بستگی داره. راستش همیشه به مقصرها فکر می کنم اما دست آخر به نتیجه شفافی نمی رسم چون واقعا پیچیده هست. اگر به این راحتی مقصری پیدا می شد تا به حال آمارش به صفر رسیده بود.
ما نمی تونیم درصد همچین اتفاقاتی رو به صفر برسونیم چون رو آدما و اتفاقاتی که بر روان و زندگی شخصی اونها میره احاطه ای نداریم اما می تونیم افرادی رو که ممکنه تحت همچین آسیب هایی قرار بگیرن رو آگاه کنیم. مثلا همین احتیاط کردن. سوار نشدن به ماشین شخصی ناشناس و آموزش کودکان در این زمینه… فیلم هایی مثل “فروشنده” یا “هیس” از این لحاظ خوب بودن. پرداختن به همچین مسائلی رو راحت تر می کنن.
اگه منظورتون از این گذشت بخششه به نظر من نشدنیه من شخصا همچین درسی رو از فیلم نگرفتم خود رعنا با اینکه قاطعانه مخالف انتقام عماد بود ولی حتی اخر فیلم دیدیم وقتی پیرمرد ازش خواست که اونو ببخشه سکوت کرد یعنی ازش نگذشت فقط مخالف انتقام بود
جو پشت صحنه که به کل جوی بزرگسالانه هست، مخصوصا در ایران. کوبریک وقتی فیلم شاینینگ که یه فیلم در ژانر وحشت هست رو میساخت جوری وانمود کرد که بچه تا 13 سالگی فکر میکرد یه فیلم کمدی هست. ولی در ایران این جو به کل بزرگسالانه هست. نه اینکه با یه جوی روبرو هستیم که به شدت مخالف عرف هست. مثل این میمونه قرص سرماخوردگی بزرگسالان رو بدی به بچه.
تو فیلم راننده تاکسی هم جودی فاستر نقش یه فاحشه خردسال رو بازی میکنه ک اسکورسیزی تو سکانس هایی که تشخیص میده مناسب سن جودی فاستر نیست از خواهرش که به سن قانونی رسیده استفاده میکنه
نسبت به نوع رفتار و برخوردی که رعنا بعد از حادثه با عماد داشت نقد دارم و هیچجوره منطقی و حتی به اندازه خیلی کم هم به منطق نزدیک نبودش ، عماد بهت زده ازین اتفاقه و نمیدونه که چطوری میتونه رعنا رو حمایت کنه و بعد ازون چطوری میتونه خودش با این موضوع کنار بیادش که به خانمش تجاوز میشه و کاری از دستش برنمیاد ، بارها به رعنا میگه که پاشو بریم شکایت کنیم و رعنا قبول نمیکنه و حتی واکنش بدتری هم نشون میده ، این باعث میشه که عماد حس تنفر و انتقامجویی بیشتری نسبت به قبل به متجاوز داشته باشه و از حمایتی که باید نسبت به رعنا داشته باشه غافل بشه و هم و غمش بشه پیداکردن اون متجاوز.
بله درسته که رعنا حادثه و اتفاق ناگواری رو پشت سر گذاشته ، اما دلیل نمیتونم هنوز هضم کنم که چرا از شکایت کردن امتناع میکرد!
این نظرات محکوم کننده به این علت هست که ما با دلایلی که پشت گزارش نکردن این حادثه وجود داره دست و پنجه نرم نمیکنیم مثل شرم ، برچسب ننگ، وحشت از باور نشدن و… و اینکه دیدگاه مرد و زن نسبت به تعرض با هم فرق داره
نه منظورم از گذشت، بخشش فرد خاطی نیست، بلکه گذشتن از خطای رخ داده و ادامه دادن زندگی هست.
مهم ترین نکته در این صحبت انتقام گرفتن یا گذشت، این هست که بتونیم اولویت رو تشخیص بدیم. واقعا برای ما به عنوان یه انسان زنده کدومش اولویت داره؟ و کدومش میتونه به زندگی خود ما کمک کنه؟
نکات دیگه ای هم در این فیلم هست که خوبه مورد توجه قرار بدیم:
انتقام کار خوبی نیست، ولی حتی خود کارگردان هم مجرم رو کشت! و به نوعی انتقام گرفت.
صحبت جرم و مجازات، مثل قضیه مرغ و تخم مرغ هست، و یکی از سوال های اساسی که میتونیم در بازطراحی سیستمها از خودمون بپرسیم این هست که اول جرم بوده و بعد مجازات اختراع شده، یا اول مجازات اختراع شده و بعد جرم ها شکل گرفتن؟
این نکته ی اخیر خیلی جای بحث داره، چه از لحاظ مذهبی و چه از لحاظ انسانی؛ و شاید در این گفتگو نگنجه.
این شرم و برچسب ننگ ریشه در عقاید و عرف جامعه داره ،مگر غیر ازینه که رعنا قربانی یک حادثه بوده، حادثه ای که برای هرشخصی میتونه اتفاق بیوفته .
درسته که دیدگاه مرد و زن فرق داره اما با مراجعه به روانشناس میشد که جلوی چنین پیامدها و اتفاقاتی رو بعد از تجاوز گرفت و بهتر با این موضوع برخورد کرد.
این که چه طوری میشه کسی که آسیب روحی دیده رو تحت حمایت عاطفی قرار داد. به جای سرکوفت زدن و سرزنش کردن، کمک کرد تا به روال عادی زندگیش برگرده.
این که لزوما اون چیزی که فرهنگ و تربیت ما میگه، درست ترین و بهترین راه نیست و میشه راه حل های بهتری برای مشکلاتمون پیدا کنیم.
این که اتفاقات ممکنه در هر قشر و شرایطی پیش بیاد، مهم اینه که روش مدیریت خودمون و احساساتمون را یاد بگیریم. نمیشه جلوی اتفاقات رو گرفت ولی میشه با کنترل شرایط، اوضاع رو بهتر کرد.
بعد از بازگو کردن و اطلاع رسانی به پلیس شخصی که قربانی هست وارد روند جدیدی میشه، روندی که میتونه سال ها طول بکشه و به دادگاه کشیده بشه و پیرو اون افراد زیادی درگیر این روند شن و خود قربانی مجبور شه به طور مداوم اون حادثه رو بازگو کنه در حالی که یاداوری همچین حادثه ای مثل نمک رو زخم پاشیدن هستش خب به خاطر همین روند کش دار قربانی ها ترجیح میدن تو سکوت با خودشون کنار بیان. دلایل سکوت زنان بعد از این حادثه تقریبا در همه ی جای دنیا یکسانه منم با در میون گذاشتن این موضوع با پزشک مربوطه موافقم ولی حرفم این هستش که هیچ بایدی نمیتونه چنین اشخاصی رو مجبور کنه که حادثه ای که واسشون پیش اومده رو بازگو کنند. و در اخر بگم که به نظر من این یک حادثه بوده و حادثه برای هر شخصی میتونه اتفاق بیوفته نگاه سطحی هستش و این مشکل انقدر عمیق و پیچیده هست که نسل ها و فرهنگ های زیادی رو در بر گرفته
عماد و رعنا لحظاتی خوب تونستن جلوی تعمیم بحران به باقی زندگی شون رو بگیرن؛ ولی در نهایت برنده اتفاق نبودن. پررنگ ترین پیام فیلم برام این بود که وقتی انتقام میگیرم برنده نیستم!
کمی بخوام همین نظر رو باز کنم:
لحظات باخت-باخت: از لحاظ زمانی یه بازی باخت - باخت برای عماد و رعنا بود، یعنی چه قبل ماجرا و چه بعد ماجرا باختن میتونستن از اتفاق بگذرن و لحظه های جدیدی رو شروع کنن. حتی با حضور بچه تو خونه شون، برا لحظاتی این گذشتن براشون تسهیل هم شد؛ ولی انتخاب کردن که نگذرن. دوتاشون هم با هم در یه لحظه این انتخاب رو کردن، وقتی تصمیم گرفتن غذا رو بریزن دور فقط به این دلیل که موادش با پول قابل جایگزینی یه متجاوز تهیه شده!
انتخاب دونفره: با اینکه به نظر میرسید عماد جریان رو پیش میبره، ولی هیچ کدوم از اتفاقای تو فیلم انتخاب عماد به تنهایی نبود. رعنا هم با عکس العمل هاش کمک میکرد و تایید. مثلا عماد تا وقتی رعنا رو نیاورد پای متجاوز، خودش هم مردد بود که میخواد انتقام بگیره یا ببخشه. رعنا رو برای تایید و تصمیم گیری اورد وسط.
کلا چنین بحران هایی ممکنه تو زندگی همه مون رخ بده. ولی ایا احتمالش رو میدیم و یا ایا انتخاب ما بعد بحران چیه؟! حتی تو یه بازی ساده فوتبال هم برای بعد از گل خوردن و یا عقب افتادن از حریف (بحران های عادی قابل پیش بینی) استراتژی میچینن. حالا تو بازی واقعی زندگی چی؟
خیلی خوب بود اگه چیزی به اسم مشاور و روانشناس کمی واقعی تر وجود داشت تو زندگی هامون، و یا حتی یه گوش بدون قضاوت! اتفاق ها تو فیلم خیلی سریع میفتاد، و عماد و رعنا اصلا فرصت نداشتن مسئله رو برا خودشون هضم کنن. اگه هضم کرده بودن، بعید میدونم دیگه باخت بعد از ماجرا اتفاق میفتاد.
بیمارستان مسلما متوجه شده که به رعنا تجاوز شده. خب واکنشش چیه؟ ایا نمیشه روند رسیدن یه مشاور به رعنا رو برعکس کرد؟ یعنی مسئول خوب کردن حال رعنا تو چنین موقعیتی خودش یا عماد که مسلما تو شوک هستن، نباشن، بلکه بیمارستان باشه؟
دو-سه سوال برام ایجاد شده و درست نفهمیدمشون:
اخرین کسی که انتظار داشتم مخاطب خانم فروشنده باشه، اون دو تا پیرمرد بودن؛ نیما و صاب وانت. ایا مثلا زن اقای متجاوز در حال گول زدن خودش بود وقتی میگفت فلانی تو همه زندگی منی! و قربون صدقه ی شوهرش میرفت؟ ایا همسایه ها که متوجه شده بودن خانم فروشنده شغلش چیه، به نیما شک نکرده بودن که خونه ش رو در اختیار ایشون قرار داده؟ اگه متوجه شدن چرا نیما از جامعه طرد نمیشه؟! و چرا فقط خانم فروشنده س که مورد توجه منفی همسایه هاس؟
کیسه ای که عماد داد به مرد متجاوز و در نهایت به دست مجید رسید توش چی بود؟ به نظرم رسید نامه های خانم فروشنده و وسایلی که تو خونه جا مونده بود و نشون میداد چه خبره. یعنی اخرش عماد انتخاب کرد که رعنا دیگه باهاش حرفی نداشته باشه؟ چون به هر حال اگه خانواده ی متجاوز میدیدن وسایل گم شده ی پیرمرد دست عماد بوده، لازم بوده پیرمرده توضیحات قبلیش که احتمالا چاخان بوده رو جوابگو باشه. حالا یا با دروغ بیشتر و یا با راست.
نمیفهمم چرا یه بچه نباس سر یه تئاتر هنری حضور نداشته باشه؟ و البته میدونم این سوالم حاشیه س برای این بحث!
پ. زیاد اهل فیلم نیستم و صرفا برا اینکه زندگی از زاویه دید یکی دیگه رو ببینم، فیلم میبینم. یعنی خیلی به فیلم به شکل یه اثر هنری نگاه نمیکنم. فیلم فروشنده رو هم الان از سر کنجکاوی دیدم که نقطه نظرایی که اینجا مطرح شده رو بفهمم و از قبل ذهنم جهت داشت!
پیام اخلاقی فیلم در حد پیام داستان بزبز قندی (شنگول و منگول) بود، در رو به رو غریبه باز نکنیم.
در نقد فیلم هم بگم که فیلم یه جوری مسخره تموم شد، فرهادی میتونست پایان فیلم رو مثلا سکانس پایانی تئاتر و وقتی رعنا داره بالا سر فروشنده اشک میریزه بذاره.
با وجود ایراداتی که به فیلم فروشنده وارد هست و ذهن مخاطب هاش رو درگیر کرده، من در مجموع فیلم رو فیلم مثبتی در زمینه تاثیر گذاری آموزشی تربیتی میدونم و بعد از دیدن فیلم و نقطه نظرهای دیگران سوالاتی واسم پیش اومد که سعی کردم سطحی ازشون نگذرم
● بعد از رخ دادن حادثه در چنین شرایطی که باید اصل تناسب جرم و مجازات در نظر گرفته می شد و اون ها به پلیس مراجعه میکردند ، می بینیم که رعنا (قربانی) سکوت رو ترجیح میده و چرایی این اقدام جای تامل و بحث داره.
● عماد که همسر قربانی هست و به این حادثه نزدیک، آشفته و پریشونه و قراره یک تصمیم بگیره . ایا تشخیص اولویت و اینکه چطوری با این مسئله رو به رو بشه کار آسونی هست؟ خب مسلما ساده نیست ولی چرا عماد انتقام رو انتخاب میکنه؟
● چرا یک فرد با وجود کهولت سن و وضعیت نامناسب جسمی به روابط جنسی خارج از چارچوب زناشویی فکر میکنه؟
● آیا باید دنبال مقصر اولیه و یا مقصر کلی گشت؟
● ایا فیلم تم بخشش داشت؟
شاید تامل روی این پرسش ها باعث شه به واقعیت های زیادی نزدیک شیم حتی اگر فیلم قصد سیاه نمایی داشته باشه و با مخاطبش صادق نباشه
در مورد فروشنده حرف ها و نقد های زیادی نوشته اند پس بی مقدمه میروم سر اصل مطلب.
فیلم فروشنده هیچ چیز برای گفتن نداشت و اگر هم داشت در نشست خبری بعد از فیلم و حرف های آقای فرهادی و خانم علیدوستی گفته شد.
ب چه امید، فیلمی را نگاه کنیم که ثمره غیرت و حیا را گاو شدگی میداند؟
ب چه امید فیلمی را نگاه کنیم که در آن یک مرد (شما بخوانید محافظ) که به حریم شخصی آن تجاوز میشود باز میخواهد سکوت کند و همه چیز را فراموش کند (شما بخوانید فروشنده) البته در آخر واکنشی مبنی بر انتقام که از سر اجبار است نه از سر غیرت انجام میشود که بلافاصله از طرف فیلمباز تقبیح میشود.
آقای فیلم ساز! فرق بین بخشش و فراموشی فرق بین خوب و بد است. فراموشی مثل همان عمل بلعی است که بر لقمه حرام (ماکارونی) انجام میشود و یک لیوان هم آب از روی آن میخورد.
آقای فیلمساز! چرا در فیلمی که مختص به روابط شخصی و جنسی انسان هاست، سخن از ویرانی شهر میکنید و در جواب بزرگترین سوال فیلم فقط ب جمله"وسوسه شدم"بسنده میکنید؟
آقای فیلمساز! قبل از اینکه اسم فیلم خود را صرفا بخاطر دیده شدن،از اسم اثری انتخاب میکنید که یکی از آثار انقلابی در زمان مک کارتیسم است، بهتر نبود آن متن را میخواندید تا می دیدی آن غیرت که شما داشتن آنرا ثمره تربیت اجتماعی ایرانی که در نتیجه عرف و مذهب است و آنرا تقبیح میکنید و آن را تا سطح یک بیماری روانی پایین می آورید، در متن و فرامتن آن نمایشنامه خود نمایی میکند. مگر بیف (پسر شخصیت اصلی در نمایشنامه مرگ فروشنده) بر سر همین غیرت نبود که معبدی به نام پدر را که برای خود ساخته بود را در هم ریخت؟
اگر متن نمایشنامه برای شما مهم بود چرا در حساس ترین صحنه آن که صحنه رویارویی پسر با خیانت پدر است و اشک از چشمان مردم سرازیر میکند، لودگی و بی مزگی را چاشنی کار خود کرده اید؟
سخن آخر،آقای فیلم ساز! لطفا سینمای رسوایی را با سینمای تعلیقی اشتباه نگیرید.
من بیشتر دنبال سمبولها تو این فیلم بودم. احساسم از شروع فیلم، خراب شدن ساختمان مثل تغییر اجتماعی به سمت و سوی حالت سرگردان و موقت بود. خیلی از این اتفاقها توی فیلم میوفته مثل اجرای تئاتر مدرن و تقابل اون با واقعیت (نمادی از سردرگمی جامعه ). من فکر میکنم مسئله تجاوز همه ی مسائل جالبتر فیلم رو کاملا تحت تاثیر قرار داد. شاید فرهادی بیشتر تحت تاثیر نگاهی فرانسوی (کمتر حساس به مسائل جنسی ) فیلم رو ساخته و به همین خاطر بیشتر واکنشها به مسئله حقوقی اشاره میکنه. برای من عجیبه که این قضاوت رو میبینم:
اتفاقا به نظرم این نقد اصلا تند نبود و کاملا معقول و سازنده بود. یک چیزی را در مسعود فراستی دوست دارم و آن این که فیلم را جدا از همه جایزههایی که گرفته نقد میکند. مسعود فراستی واقعا منتقد است. ممکن است سختگیر باشد اما ایراد نامربوط نمیگیرد. یک ویدیو در اینترنت هست که فراستی دارد یک پلان از فیلم خرابکار هیچکاک را تحلیل میکند. پیشنهاد میکنم آن ویدیو را حتما ببینید. فراستی را بهتر درک میکنید. به نظرم همان یک پلان به کل فیلم فروشنده میارزد.
فیلم فروشنده را من و دوستانم دیدیم و در موردش با هم بحث کردیم. محور بحثهایمان اصلا بر سر فیلم نبود چرا که به نظرمان فیلم چیزی برای گفتن نداشت جز این که در را روی غریبه باز نکنید و دوم این که از یک پیرمرد دم مرگ خیلی کارها برمیآید. محور بحثهایمان بیشتر در مورد این بود که چه طور چنین فیلمی جایزه میگیرد.
به نظر من فیلم پر از بخشهایی است که با حذف آنها آسیبی به کلیت فیلم وارد نمیشود. به عبارت دیگر این بخشها اضافی است و فقط وقت آدم را تلف میکند.
شخصیت پیرمرد متجاوز که با یک سیلی میمیرد با فعل تجاوز کردن در تضاد است. به نظرم دلیل این که فرهادی در این فیلم از یک پیرمرد استفاده کرده، برای مظلوم جلوه دادن متجاوز بوده است. همچنین زاویه از بالا به پایین دوربین در صحنهای که پیرمرد روی زمین نشسته و جورابش را در میآورد برای این است که ما برای پیرمرد دلسوزی کنیم. نمیدانم قصد کارگردان از این کار چه بوده است.
شخصیت شهاب حسینی هم پر از تناقض و تضاد است. چه طور ممکن است که یک معلم مدرسه که اوایل فیلم خیلی با شعور و با فرهنگ به نظر میرسد، پیرمردی را در خانه حبس کند؟ چرا به پلیس خبر نمیدهد؟ با توجه به این که متجاوز پیدا شده دیگر ترسی نباید در کار باشد. اگر هم ترسی در کار بوده، وقتی تمام همکارانشان قضیه را فهمیدهاند این ترس باید ریخته باشد.
شخصیت ترانه علیدوستی هم خیلی عجیب و غریب است. جوری وانمود میکند که به او تجاوز شده. مخاطب هم همین را برداشت میکند. اما کارگردان در مصاحبهای میگوید تجاوز نشده است. خب این که نشد فیلم. نمیشود فیلمی بسازیم و جزییاتش را در یک مصاحبه جداگانه تعریف کنیم.
فکر میکنم در موارد ضد و نقیضی که نام بردید، کارگردان بخش حسابرسی به کار متجاوز رو برعهده ی بیننده گذاشته. به خاطر همین گاهی اون رو متجاوز و گاهی اون رو مظلوم نشون داده.
در مورد شهاب حسینی هم فکرمیکنم برای نشان دادن عقل، درایت و در عین حال خشم و غیرت یک مرد این سکانس ها را این جوری برنامه ریزی کردند. شما بر اساس برداشت شخصی خودتون فکر میکنم نقش خانم علیدوستی را هم به نوعی زیر سوال بردید؛ چراکه من در ایشون نوعی ترس بر اثر دیدن شخص متجاوز رو برداشت کردم نه تجاوز کامل به شخص ایشون.
علاوه بر اون، میشه توضیح بدید اگه این حالت رو نداشتند باید چه حالتی رو برای نقش مناسب اون فیلم حفظ میکردند؟
گرچه توی خود فیلم به اینکه یکی وارد خانه و حموم شده و ترانه علیدوستی زمین خورده و سرش رفته توی شیشه اشاره کردند، ولی به تجاوز به صورت کامل اشاره نشده.
با این حرفتون کاملا موافقم چرا که ما فیلم های کاملا بهتر و از لحاظ ساختار جامعه، فیلم های کامل تری داشتیم.