اروپا در قرن گذشته شاهد دو جنگ وحشتناک بوده است. جنگهایی که از نظر بزرگی بارها بزرگتر از جنگ ایران و عراق بوده است. اروپای قرن گذشته هم فیلسوف زیاد داشت هم ریاضیدان و فیزیکدان و موسیقیدان و مهندس. آیا اینها برای پیشگیری از جنگ کافی نبودند؟ اروپای قرن گذشته چه چیزی کم داشت؟
آیا آموزش میتواند از رخ دادن جنگها جلوگیری کند؟ اگر جواب مثبت است چه آموزشهایی باید به نسل جدید داد؟
سؤال سختی است، چند بار نوشتم و پاک کردم. چند نکته به ذهنم میرسه:
هایدیگر فیلسوف بزرگی بود ولی در عین حال پیرو نازیسم. حال او را مقایسه بکنید با راسل که طعم زندان و اخراج چشید به خاطر مبارزهاش علیه سلاحهای اتمی.
نمیدانم در زمان جنگ چند درصد عراق شیعه بوده امّا به باور من چندان کمتر از امروز نبوده. اصلاً چند درصدش مسلمان بوده؟ هشت سال جنگ بین دو کشور با این همه اشتراک فرهنگی-مذهبی. این همه خون ریختن، آدمی را حیران میکند. من اصلاً این غیرت روی «خلیج فارس» یا «خلیج عربی» را هم درک نمیکنم، جعل اشتباه است ولی این همه پرخاش عجیب است.
من هم تنها راه را آگاهیبخشی میدانم امّا چهطور؟ اشتراکات فرهنگی-مذهبی. روابط را نباید حکومت برای ما تعیین بکند، من عربستانیها را خواهر و برادر میبینم همانطور که سوریها را و همانطور که عراقیها را و همانطور که افغانها را. شما ببینید چه نفرتی در دل ما میکارند از مردم عربستان!
من متعجبم که مردم کرۀ شمالی و جنوبی چهطور با هم دشمنی میکنند؟ اصلاً مگر قوم و خویش نیستند؟
بله. مثالهای خیلی زیادی هست که دانشمندان و اندیشمندان طرفدار حزب نازی بودهاند. اما چه طور چنین چیزی ممکن است؟ چه میشود که یک فیلسوف (شخصی که فکر میکند) طرفدار حزبی میشود که انسانها را بر اساس اندازه بینی، رنگ مو و چهره دسته بندی میکند؟ این دقیقا کاری بود که نازیها میکردند.
از مثالهای اخیر این پدیده جیمز واتسن زیستشناس برجستهای است که در سال ۱۹۶۲ جایزه نوبل را برای کشف ساختار مارپیچ DNA دریافت کرد. او در سال ۲۰۰۷ عنوان کرده بود که مردمان آفریقا ذاتا کمهوشتر از سفید پوستان هستند. همین حرف او باعث شد تا تعداد زیادی از دانشمندان ضد او موضعگیری کنند. او از کار اخراج شده است و اکنون کار به جایی رسیده که او برای امرار معاش تصمیم به فروش جایزه نوبلاش گرفته است (لینک).
اگر اندیشمندان نمیتوانند جلوی جنگها را بگیرند (حتی گاهی در آتش جنگ هیزم ریختهاند)، پس چه کسی میتواند؟ اگر جامعه تحصیل کرده اروپای قرن بیستم (که به قول خودشان چندین نسل با سواد بودهاند) نتوانسته جلوی چنین جنگهای مرگباری را بگیرد از بقیه جهان چه انتظاری میرود؟ آیا آموزش کمکی به حل این مشکل کرده است؟
جدا از اینکه خیلی مسائل بنیادی در مورد فلسفه جنگ میشه مطرح کرد، به نظرم جواب به این سئوال منفی هست. دلیلش رو میشه به این شکل بیان کرد که در یه جامعه جهانی بزرگ، اگر این کار بخواد انجام بشه، باید به این سئوال هم جواب داد که اگر کسی موافق حذف جنگ نبود باهاش میخواید چکار کنید؟ اگر که بدون توجه به این قشر، بخواید آموزش بدید، اونوقت قشر جنگ طلب، قویتر از بقیه میشن. اگر که بخواید اعمال زور کنید که فلسفه اصل کار رو از بین میبرید.
اگر ایدئولوژی و مسائل غیرضروری زندگی پایه رو حذف کنیم، مسئله مهم اینه که آیا بدون جنگیدن همه زندگی نرمالی خواهند داشت؟ این کاملا بستگی به میزان منابع و نحوه توزیع اونها داره. در زمانی که منابع اجتماعی کافی هست (به نوعی عصر طلائی) آدمها از درگیر شدن، میتونن پرهیز کنن ولی وقتی جامعه به هر دلیلی دچار کمبود منابع میشه، درگیری اجتناب ناپذیر میشه. در هر حالتی در زمان به اندازه کافی طولانی هر جامعه ای یا با سیاست کنترلی خودش رو ضعیف میکنه یا وارد درگیری برای منابع میشه.
این حرف برام خیلی تعجب برانگیز هست به دو دلیل:
اول اینکه عموما انسانهای بزرگ در یک شاخه خاص لزوما انسانهای خوبی نیستن و اکثرا تفکرات غیرمعمول دارن. مثالهای خیلی زیادی در طول تاریخ هست که برای فیزیکدانها میشه از نیوتن مثال آورد. شاید این حرف از تفکر رایج در ایران میاد که تلقین میکنن که انسان باید کامل باشه!
دوم اینکه علم به معنی تحلیل و مشاهده، حتی اگر که بتونه، به نظرم باید از دخالت در روند اجتماعی پرهیز کنه. چون ذات علم براساس شک به نتایج هست و لازمه دخالت در امور اجتماع نیازمند ایمان به دانسته ها. این دخالت وقتی رخ داده، نتیجه اون چیزی شده مثل سوسیالیسم و فجایع انسانی ناشی از اون.
جنگ حذف ناشدنی است. تا جایی که من مطالعه کردم یکی از راهکارهای مطلوب حذف جنگ از طرف متفکران آنارشیسم مثل باکونین و کروپوتکین مطرح شده. این افراد راهکار پایان ستیز مسلحانه بین ملتها رو حذف دولت_ملت میدانند !! دولت و ارزشهای ذهنی مانند ملیت ، منزلت ، مالکیت ، رقابت و … از بین بروند. اینجوری تمایلی برای ستیزجویی وجود نداره ! کسی بر دیگری در تملک زمین ، منابع ، انرژی و پول برتری نداره.
اما خب چنین حالتی تا حدی آرمانی میشه و احتمالا باز هم علل برای گلاویز شدن اتحادیههای انسانی با هم به وجود خواهد آمد. به همین دلیل شاید جنگ را نتوان حذف کرد.
سوال سختیه ولی تصور میکنم رکن اساسی به تعویق انداختن جنگ، غیر از سازمانهای همکاری بینالمللی
و چیزهایی مثل مالیات جهانی؛ تجارت آزاده. تجارت آزاد باعث میشه مرزها کمتر جلوه کنن، امّا این شکل از جهانیسازی معایب خودش رو هم داشته، نمونهش دانلد ترامپ.