میگوییم کتاب گران است (که هست) اما آیا فرهنگ استفاده از کتابخوانی را با کتابخانهها نمیتوان جا انداخت؟ کتابخانههایی که الان فقط محل درس خواندن دانشآموزان پشت کنکوری شده است؟ کتابفروشیها که پر از کتاب تست شده و کتابخانهها به قرائتخانههایی تبدیل شده برای پیشرفت درسی. سوا از اینکه انتخاب کتاب در کتابخانهها بسیار سلیقهای است و معمولا با روند چاپ همخوانی ندارد آیا فکر کردهاید میتوانید دو ساعت از یک روز هفته را به انتخاب کتاب از کتابخانه اختصاص دهید تا بدون نگرانی از هزینه، کتابهای دوست داشتنی خود را بخوانید؟
به نظرم کتابخانههای ما واقعا برای درس خوندن طراحی شدن و نه کتاب خوندن! یادمه تو دانشگاه هر وقت میرفتم کتابخونه، که یه ساعتی بشینم و کتابی بخونم، اصلا حوصلهم نمیشد برم پشت میز و صندلیهاش بشینم و لابلای قفسهها و کتابها رو زمین مرمری کتابخونه مینشستم! لذت کتابخونی دوچندان میشد.
زمانی هم به یه کتابخونه در شهرمون رفتم تا عضوش شم و ازش استفاده کنم. ولی کتابهای خیلی محدودی داشت و در ضمن اولین چیزی که بهم گفتن این بود که باید با مقنعه برم کتابخونه.
یه خاطرهی دیگه هم که دارم مربوط میشه به طرز فکر مدیریتی یکی از مدیران کتابخونهی دانشگاهمون: موقع خرید میز و صندلی برای کتابخونه، ظاهرا یکی از کارمندها اصرار داشته که صندلی مدل الف که راحتتر بوده رو بخرن. ولی مدیر کتابخونه مخالفت میکرده، تا اینکه اصرار بیش از حد کتابدار رو که دیده بهشون گفته: «قراره برای کتابخونه صندلی بگیریم و قرار نیست آدمها موقع مطالعه در کتابخونه احساس راحتی کنن! وگرنه کتابخونه به پاتوق تبدیل میشه و دیگه نمیشه نظم و سکوت رو درش ایجاد کرد.»[1] اولویت کتابخونهها واقعا سکوت هست و نه کتابخونی.
پیش از این بعضی دوستان راجع به فضای مناسب برای کتابخونی گفتگو کرده بودن: در چه مکانهایی کتاب خوندن براتون لذت بخشه؟
فرای همهی این صحبتها با اینکه به فضاهای خلاقی برای کتابخونی نیاز داریم، کاملا موافقم و فکر میکنم خیلی از کتابفروشیها مثل شهر کتاب و یا کافه کتابها دارن به این اتفاق کمک میکنن.
-
به نظرم این طرز فکر با توجه به شرایط کتابخونهها که همه تنها یک فضای مشترک برای کتابخوانها دارند درست هست و قابل درک. ↩︎
حقیقتا هیچی!
کتابخانه ها (حداقل در شهر ما) به اندازه ی کتاب فروشی ها به روز نیستن و شما نمیتونید هر کتابی مخصوصا کتاب های جدید رو اونجا پیدا کنید.
از طرف دیگه دسترسی به این کتابخونه و رفتن به اونجا، حداقل برای ما انقدر سخت هست (علاوه بر اون مسیر به هیچگونه اتوبوسی نمیخوره و هزینه ی رفت و آمد شما با خرید کتاب فرق چندانی نمیکنه) که کلا قیدشو میزنیم.
اینکه بخوام بشینم تو کتابخونه و کتابی بخونم مخصوصا اگر اون کتاب غیر درسی هم باشه محاله! چون اصلا حس و حال خوندن کتابو اینجوری ندارم. باید یموقعی و یجایی باشه که حسش باشه! برای من این جا، معمولا تو اتاق خودمه.
از یه طرف هم، من عاشق اینم چیزایی که دوست دارمو داشته باشم، مثل کتاب هام! و اونها رو هرازگاهی دوباره ورقی بزنم. اگر هم کتابی خریدم و بعدا دیدم با انتظاراتم متفاوته و هیچموقع نمیخوام دوباره مطالعه ش کنم، حتما اهداش میکنم.