در طولانی مدت هر کدوم ما کتابهای زیادی میخونیم که ممکن در اثر گذر زمان، چیزی از اونها یادمون نمیاد. چقدر با این مسئله آشنا هستین؟ به نظرتون در طولانی مدت بریم سراغ کتابهای جدید یا کتابهای خوب قدیمی رو دوباره بخونیم؟
اگر بخواین کتابی معرفی کنین که باید بارها خوند، اون چیه؟
اره درسته ما در طول زمان با کتب و نویسنده های متفاوتی روبه رو میشیم و هر چی جلوتر میریم و هر چی دقیق تر به موضوع نگاه میکنیم میبینیم اطلاعاتمون کمه و کافی نیست برای کتاب بعدی و مدام کتاب جدید میخونیم.این خوندن ها باعث میشه که ما نوع علاقه و شخصیت خودمون رو بین کتابها پیدا کنیم و یا مثلا فقط دنبال این باشیم که علاوه بر علاقه ویرایشگری و ادیت کتب هم دنبال کنیم و یا نوع ترجمه ها رو.اینها همگی باعث میشه در طول زمان بعضی از کتب رو دوباره بخوایم مرور کنیم.
مثلا من چند کتاب رو در گذشته خوندم که فقط اسمشون رو بخاطر دارم و تقریبا فراموشم شده اما وقتی جایی اسمشون رو میشنوم یادم میاد اینا رو خوندم اما موضوعش چندان نه فقط خیلی محوهستش برام.خب میرم سراغشون میخونم و یادم میاد و میفهمم و دیگه تثبیت میشه برام.
از طرفی دیگه وقتی کتب جدید میخونیم باید حواسمون باشه ببینیم کتب جدید اقتباسی از نویسنده یا تلفیقی از کدوم داستانها شده.
این مسائل کم کم مارو به خودمون میاره که کتبی که قبلا خوندیم دوباره هم بخونیم و تقریبا فراموش نکنیم.
و مقایسه باعث میشه ترجمه نوع داستان موضوعات نویسنده اقتباس وخیلی از چیزای دیگه رو در دوره جدید کتب متوجه بشیم.
من ترجیح میدم که کتابهای جدید بخونم حتی اگر موضوعی قدیمی باشه. هم مسائل به شکل به روزتری بیان شدن و هم یه نکته خیلی مهم: اگر چیزی دارای اهمیت کافی بود و نقش مهمی برای زندگی من ایفا میکرد، توی ذهن من میموند! تکرار چیزهایی که هربار من فراموش میکنم و به دردم هم نمیخورن، خیلی فایده خاصی نداره.
سوال جالبی بود. مدتی قبل مطلبی از «رولف دوبلی» خوندم که تقریبا به سوالی مشابه جواب داده بود.
… اگر هنوز جوان هستید، باید در یک سوم اول از دوران فعال کتابخوانی خود، بیتوجه به کیفیت، هر مقدار کتاب ممکن را، اعم از رمان، داستانهای کوتاه، شعر و کتب غیر داستانی، ببلعید. خودتان را با خواندن سرگرم کنید. رمز این توصیه در نوعی بهینهسازی ریاضی به نام «مسئله منشی» نهفته است …
و با گذشت عمر باید میزان مطالعه کتب جدید و مطالعه گسترده رو کم کرده و گزیده خواند اما چندین بار خواند. مثلا خودش پیشنهاد میکنه در سن 40سالگی به بعد طی یک بازه 10 ساله خواندن 100تا کتاب کافیه.
پس از مدتی سر وقت کتابخانه و کتابهایمان که میرویم اکثرشان دیگر با هم تفاوت زیادی نمیکنند، چون تقریباً چیز زیادی از آنها یادمان نمیآید؛ محتوای هر کتاب صرفاً بهصورتی مبهم و آشفته از ذهن ما عبور میکند. در چنین مواقعی ابتدا پریشان میشویم که مشکل از حافظۀ ضعیف خودمان است یا شاید کتابها تأثیر اندکی بر ما داشتهاند
آره اگر حتی سالی یه کتاب بخونیم اما خوب کتاب بخونیم و کتاب خوبی بخونیم(دو مورد با هم متفاوت هستند از معنایی)قطعا بهتر از هر روز یه کتاب خوندن هستش و اینکه روزانه ما از نویسنده های متفاوت و موضوعات متفاوت بخونیم.
بستگی داره که چرا کتاب میخونیم؟ اگر جواب آگاهی هستش که باید دید کدوم کتاب آگاهی بخش تر هستش و مناسب تر . وقتی کتاب های مناسب پیدا بشن بر اساس میزان استخراج اطلاعات و آگاهی از کتاب نسبت به زمان، مشخص میشه که یک کتاب باز هم نیاز به خوندن داره و یا کتاب های جدیدتر گزینه مناسب هستند. (تجربه به من یاد داده که حتی کودکانه ترین و شاید بی محتوا ترین کتاب ها حتی اگر طبق خواست نویسنده اون هم نبوده باشه به نکاتی اشاره میکنن که میتونن خیلی آگاهی بخش باشند ،اگر با دید درستی به اونها توجه بشه) شاید با درک امروز ما یک صدای جیر جیر معمولی چیز قابل توجه نباشه ولی از نگاه یک موزیسین یک نوت الهام بخش برای یک شاهکار باشه
خب اگر برای اطلاعات در نظربگیریم میتونیم عضو مجله های ماهانه بشیم ودائما روزنامه بخونیم که همه موادر بخش هنری ادبیات اقتصاد ورزش و…رو دارند.ولی کتاب که میخونیم دسته بندی شده هستش مارو به ادبیات میکشونه .مهمترین چیزی که از ادبیات خارج میشه روایات شخصی وواقعی هستن که با تبدیل به فیلم نامه میشه و میتونیم فیلم هم از طریق این ادبیات خوندن و پیگیر بودن کتب(هر ادبیاتی منظورم هست مثلا ادبیات امریکای لاتین،شرق،عرب،اروپا )به عمقشون برسیم.آگاهی فرق داره به اینکه علاقه مند باشیم.
به کلمه خوبی اشاره کردید :عمق . آگاهی یعنی مطلع شدن از اعماق موضوعات . بیشتر چیزهایی که در قسمت اول و همچنین در موضوع ادبیات اشاره کردید نسبت به فلسفه و جامعه شناسی سطحی محسوب میشن. البته این نظر شخصی منه و قطعا ایراد داره
نظر جالبی بود . یعنی براساس موضوعات میشه روند مطالعه رو تنظیم کرد؟ مثلا موضوعات علمی و عمیق کمتر خوندن و تکرار بیشتر، ولی موضوعات سطحیتر بیشتر و بهروزتر خوندن!
تقریبا بله . ولی نسخه مناسبی برای همه نیست . هرکس نوعی از قدرت تجزیه و تحلیل رو داره و در کمیت و کیفیت تغییر ایجاد میکنه این تفاوت . در کل بله و مهم رسیدن به واقعیات هستش . موضوعات معمولا عمقی مشابه با ظواهر متفاوت دارن. آگاهی عمیق برای شناخت وجلوگیری از انحراف و آگاهی سطحی برای به روز بودن و شناخت ظواهر . در کل من نمیتونم به طور مطلق بگم کتاب جدید یا قدیمی ،چون خاسته ها متفاوت و شرایط بر اساس موضوعات و کتاب ها متغیر هستش
موضوعات هر کدوم عمق خودشون رو دارن ما بر اساس علایقمون میتونیم این عمق ها رو بشناسیم و پیدا کنیم.از طرفی مجله ها و روزنامه ها عمق رو نشون نمیدن و ما روزانه از هر موضوع سطحی رو می نگریم و بعد در کتابها دنباله رو عمقشون هستیم.
کتابهای جدید برا اساس به روز شدن و فهمیدن موضوعات که هیچ کدوم در طول دوران بیشتر یا کمتر نشدن (مثل ریاضیات هنر فیزیک نجوم اسیب شناسی اجتماعی و…)کتب قدیمی تغییر میکنن که طبق روز ما رو با تغییرات نوع نوشتن ها آشنا کنند.
در واقع کتب قدیمی به روز میشن که ما بتونیم قدیم رو به جدید وصل کنیم.اگر کتب قدیمی رو دنبال نکنیم کتب جدید بوجود نمیان.