دوستانی که عشق می کنن وقتی شعر میشونن بیان یه کمی حال خوب به این روزامون تزریق کنیم
شروعش با من
بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر
بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
دوستانی که عشق می کنن وقتی شعر میشونن بیان یه کمی حال خوب به این روزامون تزریق کنیم
شروعش با من
بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر
بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شـد مـسـلـسـل بـوی گـل، زنجـیر مـی بـاید مـرا
بـنـد لـنـگـرداری از تـدبـیر مـی بـایـد مـرا
«صائب تبریزی»
تازه یه دونه پیدا کردم با شین تا اومدم نوشتید
ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را
ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا
آخیش، به الف رسیدم
خوبهها تقلب مجازه.
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
صائب
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
«خاقانی شروانی»
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حافظ
دل میرود ز دستم، صاحب دلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
ای دوست بیار آنچه مرا داروی خوابست
«منوچهری دامغانی»
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ه بده نفر بعد که دارم حال میکنم ساعت کاری مشاعره کنم
همیشه خرّم و شادیم از عنایت دوست
دو صد سپاس بدین خرّمی و این شادی
«محمد تقی بهار»
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
بدینوسیله از @yousef هم دعوت میشود به جمع ما بپیوندند
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وز بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
ناصرخسرو
تا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو؟
وعده ي وصل اگر دهد طاقت انتظار كو؟
كلجاري