گاهی به این موضوع فکر میکنم که چرا نیوتن کشف کرد؟ ادیسون اختراع کرد؟ فلمینگ تحقیق کرد؟ هاری به حل یک مشکل پرداخت؟ یا بتهوون ساخت؟
تفکر خلاق و ایدههای نوی این بزرگان، بدون در اختیار داشتن تکنولوژی امروزی منجر به کشف، اختراع و نوآوریهای بزرگی شد.
مسلماً داشتن ایدههای خلاقانه رابطه مستقیمی با زاویه دید و نوع تفکر آدمها داره. مسئلهای که در مدرسهها و سیستم آموزشی ما کمتر به اون پرداخته میشه. خودمون چطور میتونیم فکرمون رو در جهت خلاقیت و ایدهپردازی پرورش بدیم و نگاهمون رو به مسائل برای رسیدن به کشف و اختراع تغییر بدیم؟
ما مثل اونا نوابغ داشتیم. مسئله اهمیت جامعه به این نوابغه. اونا نیوتن رو ارج و قرب گذاشتن ولی ما زکریای رازی رو تکفیر کردیم! به نظرتون این مسئله تفاوت بزرگی نیست؟
وقتی شطرنج یا پانتومیم بازی می کنم حس می کنم خلاق تر میشم:wink: کمی هم دیدن راه حل های مختلف مهم هست. داشتن تجربیات متفاوت. ساختن کاردستی از بچگی. اصلا چرا باید خلاقیت داشت؟ هر وقت لزوم وجود خلاقیت درک شه به سمتی خواهیم رفت که خلاق باشیم. فکر کنم یکی از دلایلش همین درجا زدنه هست. اگر دقت داشته باشین: فقط کافیه از یه ایده استقبال بشه، نفر بعد با کپی برداری دقیق عین همون برنامه رو بدون ذره ای تغییر و خلاقیت اجرا می کنه و نتیجه میشه درجا زدن. در صورتی که با یه ابتکار کوچیک میشه هدف و روند رو ارتقا داد.
یکی از راه های ساده خلاق تر شدن اینه : به هر شی ای که در اطرافت نگاه می کنی از خودت بپرسی که دیگه میشه باهاش چه کارهایی کرد؟
مثلا به یه تکه اجر چه کارهایی میشه کرد؟
سیم پیچی مغز همه ادمها مثل هم نیست مثل اثر انگشتها که متفاوته با این حال همه ادمها از درجه ای از خلاقیت برخوردار هستن مگر این که معلولیت های خاصی داشته باشند. میشه پیچ درجه خلاقیتمون رو دستکاری کنیم و خلاقتر از اینی بشیم که هستیم .
قدیم توی خیابونهایی که شیب داشتن با چهارتا چرخ کوچک و چند تکه چوب همون اسباب بازی ای رو درست می کردیم که الان پدر مادرها برای بچه هاشون می خرن و اسمش اسکوتر هست.
وقتی بچه ها رو نگاه کنیم متوجه میشیم که خیلی خلاقیتشون خوبه، می شه با وسایل ساده سرگرمشون کرد. چون خودشون سازنده هستن. و تقریبا از هیچ می سازند یه چیزهایی رو
ادمهایی که نام بردین هم یه دفعه ای به کله شون نزده که مثلا برق اختراع کنند یا نیروی جاذبه واقعا با افتادن یه سیب روی زمین کشف نشده. یا داروین یه دفعه ای پی به نظریه تکامل نبرد. اونها سالها تلاش کردن و وقت گذاشتن و در نهایت وقتی تکه های پازل توی ذهنشون کنار هم گذاشته شده ، جرقه نهایی زده شده.
آدمایی رو میبینیم که به کارشون خیلی خیلی علاقه دارن و همین علاقه به اونا خلاقیت تو زمینه ی کاریشون میده.
یعنی غیر از قلقلک دادن قوه خلاقیت (به قول خانم فائزه) ، میزان انگیزه و علاقه هم در خلاقانه فکر کردن تاثیر گذاره.
شاید بد نباشه این سئوالات کوتاه رو هم اضافه کنیم: ایا همیشه خلاقیت لازمه؟ معمولا خلاقیت تغییر روش موجوده یا خلق یه روش جدید؟ این به نظرم کمک میکنه به بحث. شاید ما نیازی به خلاقیت حس نمی کنیم. یا شاید خلاقیت محدود داریم ولی مثل اون بزرگان کامل همه چیز رو عوض نکردیم.
بنظر من خلاقیت و داشتن فکر نو و صیرورت فکری همه وقت، همه جا و هر لحظه نیاز است، تغییر تنها عضو با ثبات این روزهای ماست، اندیشه نو شوندگی حتی برای ساده ترین کارها نیاز است و این با انجام اعمال احمقانه فرق دارد.
منظورتون اینه که اول به یه تعریف مشترک از خلاقیت برسیم؟ اگه بله
تعریف خلاقیت می تونه خیلی گسترده باشه و رسیدن به یه تعریف مشترک بسته به هدف نهایی متغییر ه. اما اینجا در پادپرس به نظر می رسه خلاقیت این باشه : یه رویکرد جدید در یه زمینه که بتونه کاملا کاربردی و مفید باشه.
عبارتهای “رویکرد جدید” و " کاربردی و مفید" هم بد نیست که تعریف بشه. اما خب تقریبا تعریف واضحی دارن. اگه مشخص نیست بگید. مثلا مفید بودن رو چی تعیین می کنه؟ بستگی به شرایط موجود چندین پارامتر می تونند دخالت کنند.
رویکرد جدید : می تونه هم خلق یه روش باشه هم تغییر یه روش اما هدف اینه که مفید بودن و کاربردی بودن رو هم همراه داشته باشه.
چرا نیاز به خلاقیت حس نمیشه؟ خلاقیت یه نیازه یا بخشی از وجود ادمی هست؟ اگر نیازی به خلاقیت حس نشه یه نقصه یا یه ویژگی معمول؟
حدسهای من : خلاقیتبسته به میزانش می تونه نیاز باشه یا نباشه. نیاز نیست چون که همه ادمها از درجه به قول شما محدود خلاقیت برخوردار هستن احتمالا. از طرفی یه نیازه چون همه ادمها از درجه بالای خلاقیت برخوردار نیستن. پس اگه خواستنی باشه برای رسیدن به درجه بالاتر میشه بهش رسید. و برعکس تصور عمومی که فکر میشه که ادمها دو دسته اند یا خلاق یا غیر خلاق، طیفی هست احتمالا و نه صفر و یک نیست.
اگه نیازی به خلاقیت بیشتر حس نمیشه احتمالا یه نقص هست. نقصی که به خاطر درماندگی اموخته شده در ادمها به مرور زمان نهادینه شده. (اینا حدسه می تونه غلط باشه)
حتی همون ادمهایی که سیم پیچی مغزشون اتیسمی هست هم درجه خلاقیتشون می تونه بالا باشه مثل تمپل گرندین که ماشین فشار / جعبه آغوش رو طراحی کرد و تحول بزرگی در صنعت گاوداری ایجاد کرد.
تعریف کامل و جامعی بود. از اون چیزائی که به نظرم اینجا باید دنبالش باشیم همین نوع تعریفهاست که بحثها رو روشن میکنه.
بهتر بپرسیم خلاقترین دوره های تاریخ عموما چه موقعی بوده؟ برای بسیاری از کارها و بسیاری از مسائل ما راه حلهائی داریم که کار میکنن. مثلا فیزیک تا قبل از 1900 کاملا کلاسیک بود و خیلی خوب پیش میرفت. بعد به مرزی میرسیم که راه حلهای قبلی کار نمی کنه. اون موقع عصر خلاقیتهاست. به طور دقیق: خلاقیت در موردهائی معنی داره که راه حلهای قدیمی دیگه کار نمیکنه و راه حل غالبی وجود نداره. عدم وجود راه حل غالب مهمه. چون اجازه میده ادما گستره وسیعتری از راه حلها رو مورد بررسی قرار بدن نه اینکه راه حل غالب رو تغییر کوچیک بدن اسمشو بزارن خلاقیت!
ادمای خلاق به نظرم اونائی هستن که در نگاهتون به گذشته نمیتونید با ادم دیگه ای جایگزینشون کنید. مثل نیوتن یا شرودینگر. بقیه کارهای رو انجام دادن که دیر با زود انجام میشد! نظریه ی سختگیرانه ایه ولی بهتر از برچسب خلاقیت زدن به هر کاریه.
به این مفهوم خلاق بودن هم ذاتیه نه اکتسابی! شما میتونید به یه نفر یاد بدید که مثل فیزیکدانهای امروزی کار کنه ولی از دانشگاه نیوتن یا اینشتین بیرون نمیاد.
درخت ذهنی بکش
از تخته روی دیوار استفاده کن
هر دفعه که وارد اتاقت شدی اولین کلمه ای ک به ذهنت رسید بنویس روی تخته
مهم نیس مرتبط باشه
بهتر
بی ربط باشن به هم
قبل خواب هر شب
یک ساعت به تخته ات نگاه کن
و موضوعاتی از درونش با مفهوم خلق کن
آیا خلاقیت برای زمانی است که چاره ایی نیست ؟ بنظر من خلاقیت محصول زمان نیاز نیست، بلکه خلاقیت شتاب دل انگیز بر روی مسائل و هنر قایق سواری بر امواج و رودخانه خروشان زمان است. البته شعار ندیم مثال نیوتن و دیگر بزرگان شدن سخت است ولی محال نیست، خلاقیت بنظر من ذاتی نیست بلکه هنر تفکر و ورزشهای ذهنی است یا بطور کامل بگم، تعامل ذات و اکتساب است، یه سوال در ذهنم منو آزار میده اونم اینه که هنر حل مسئله هم نوعی خلاقیت است، یا اصلا ذهن من بیراه می رود و چگونه می شود ذهن را به سمت خلاقیت کشاند؟
دچار گیجی شدم. تعریف سختگیرانه ای هست. اما صفت افضل که به کار بردین خلاقترین دوره ها یعنی شما قبول دارین که سیستم صفر و یکی نداریم در خلاقیت.
اما برداشت من از سیستم سختگیرانه که تعریف کردین اینه: (شاید اشتباه باشه) ادمها دو دسته هستن: یا خلاق هستن یا نیستن اگه خلاق هستن ذاتا خلاق هستن و اگه هم نیستن مشکل از ذاتشونه.
من یه مقدار شخصا با معنای کلمات مشکل دارم. درک یه سری کلمات سخته برام. یکیش همین کلمه ذات . ذات در نظر شما چیه؟ ترکیب ژنها؟ وراثت؟ چی می سازتش؟
توی این بخش هم جای بحث هست که فعلا نمی خوام صحبت باز بشه تا بعد :
یعنی اول جواب سوالهای بالا رو بگیرم بعد به این قسمت می رسم .
در نهایت می خوام بدونم ته این صحبت به حل چه مساله ای می خواد ختم بشه؟ که بحث به سمت اون پیش بره و پرت نشه.
پس سیستم سختگیرانه ای که پیشنهاد دادین دو مدل ادم داره یا خلاق هستند یا نیستند. صفر و یک .
نقص مدل سختگیرانه اینه که ادمها رو به صورت منفرد در نظر میگیره نه زنجیره های بهم پیوسته.
می تونیم در کنارش یه مدل دیگه هم داشته باشیم که ادمهایی هم هستن بین این صفر و یکها که صفرها رو به یک ها می رسونند.
به نظرتون ادمی که این رو خلق کرده خلاق نبوده؟
این یکی از ساده ترین و ابتدایی ترین ابزار ساخت دست نئاندرتالهاست. اون زمان وقتی ادم شکارچی نبوده هنوز ازش استفاده می کرده و البته بعدترش هم. یه شیر در حال شکار. ادمهای گرسنه که توان شکار ندارن. نمی تونند با شیر مقابله کنند با کفتار هم. صبر می کنند که شیر سیر بشه بعد کفتار بعد یکی دیگه… بعد از پشت بوته ها میومدن بیرون، چی مونده بوده از اون شکار؟ استخوان. قابل خوردنه؟ آتشی هم که هنوز در کار نبوده. پس شکستن استخوان (حالا این خودش سواله که اولین بار کی (ادم یا حیوانی)استخوان رو شکست؟)
با این ابزار استخوان رو می شکستن و مغزش رو می خوردن.
خلق کردن یه چیزی در حد توانشون. اگه اینا نبودن ما بودیم؟ خلاق ترین دوره ها بودن ؟ چقدر احتمال داره؟ نمیدونم …
شبیه موس هست
کارایی که بچه ها میکنن معمولا توش نو-یی هست: سوالایی که میپرسن، نوع استفاده شون از وسایل مختلف، نوع نگاهشون به دنیا که تو نقاشی ها یا حرفاشون دیده میشه، و … . از این لحاظ سخته بگیم آدم ها فقط بعضی هاشون خلاقن.
و از همین لحاظ میشه خلاقیت رو مثل یه بچه بدون دغدغه و ترس از قضاوت خلق کردن، دونست.
این آدما معمولا همونایی هستن که به رویای بچگی شون وفادار موندن. و خیلی تحت تاثیر شرایط محیطی انتخاب نکردن.
این سواله رو دوست دارم! هر چند جوابی براش ندارم و یا فعلا نمیدونم چه جوری ممکنه جوابی براش یافت.
کمی هم به نوع انتخاب کردنمون برمیگرده، معمولا انتخابهامون جمعی هست، یعنی پدر و مادر و عمو و خاله در انتخابامون نقش دارن، و این باعث میشه که یه مهندس شیم، در حالی که از بچگی عاشق نواختن بودیم.
نمیگم کسی که به خاطر مامان-باباش مهندس شده نمیتونه خلاقیت داشته باشه، ولی معمولا تا خودمون نخوایم نمیتونیم چیز جدیدی خلق کنیم، و معمولا وقتی فکر میکنیم به خاطر خواست بقیه داریم کاری رو میکنیم، اون کار رو واقعا نمیخوایم:
به نظرم آدمی که اینا رو خلق کرده واقعا میخواسته شکار کنه. از این لحاظ با یوسف موافقم که
مثال جالبیه. من نگفتم که چیزی که خلق میشه لزوما پیچیده س. اتفاقا وقتی از آینده به اون خلق نگاه میکنید میبینید عموما ساده بوده. ما با اموزش میتونیم نحوه تغییر دادن روی خلق های گذشته هست ولی نمیشه نحوه خلق کردن رو اموزش داد. اتفاقا ادمای خلاق معمولا برخلاف جمع فکر و حرکت میکنند.
شاید بهتر بگیم که ادما حداقل به دو دسته تقسیم میشن: خلاق و گسترش دهنده. گسترش دهنده ها تا جائی که ممکن یه خلاقیت رو تعمیم میدن تا کاملا قابل استفاده بشه برای جامعه.
اتفاقا گروه دوم اهمیت خاصی توی جامعه امروزی دارن. یه خلق بدون تعمیم و گسترش دادن عموما بیفایده ست.
چرا جامعه ما از این نظر درجا میزنه؟
خیلی از ادمای خلاق جامعه گریزن و اخلاقهای خاص خودشون رو دارن. میتونید به زندگی ادمای بزرگ نگاه کنید تا این موضوع به ظاهر بی اهمیت رو ببینید. یکی از تفاوتهای ما با غرب توی درک این مسئله برمیگرده! غرب به نحوی یاد گرفته تا این خاصیت باعث طرد و نهایتا نابودی ادمای خلاقش نشه. ولی جامعه ما از این نظر بسیار ابتدائیه.
چطور افکار خلاقانه را در جامعه به اشتراک بگذاریم؟ من معتقدم جامعه در هر لحظه و ثانیه باید با اندیشه های جدید و ساختن های پی در پی حرکت کنه؟اصلا جامعه ایی که به روزمرگی بیفته در حال احتضار، یا بهتر بگیم مرده است! چطور این جامعه محتضر را به سمت نشاط و شادابی هدایت کنیم؟
نتیجه ای که گرفتم : در مدل سختگیرانه انیشتین خلاق هست و بعد شرودینگر بعدش ادمهایی که نظریه ریسمان رو دادن ولی کسی که داره از کوانتوم استفاده می کنه برای سفر در مکان، یه ادم گسترش دهنده هست . تا جایی که یا به نتیجه می رسه یا نمی رسه اگه نرسید به خلاق دیگه باید اضافه بشه تا بر این مشکل غلبه کنه.
و همچنان فکر می کنم با یه طیف سر و کار داریم. و چیزی که این طیف رو ایجاد می کنه ژنتیک و اپی ژنتیک (nature)و محیط (nurture)همراه با هم هست.
اگه می تونستیم بفهمیم که در مدل سختگیرانه ادمهای سازنده پیکها چطور ادم سازنده پیک شدند احتمالا اون پیکها رو راحت تر بشه پیدا کرد .