من از اولین مخاطبان پادپُرس بودم، به دلیل علاقه و دغدغه شخصی به این بستر پیوستم و از روز اولی که اینجا رو شناختم، انتظار داشتم به سمت پرورش تفکر خلاق در مخاطبانش بره. اخیرا بعضی موضوعات آموزشی رو در قالب سلسله مقالات و یادداشتهایی در پادپُرس خوندم و به نظرم رسید من هم میتونم در زمینه ابزارهای مناسب برای تفکر خلاق محتوایی آموزشی تنظیم و در اختیار سایر مخاطبین قرار بدم.
در این سری از مقالات آموزشی قصد دارم تا از انواع روشهای خلاقیت در حل مسئله، مثل بارش فکری، تریز، اسکمپر، تفکر طراحی، … براتون بگم. این محتوا عمدتا از منبع آموزشی معتبرِ مایندتولز تهیه میشه و تا الان برای خود من بسیار مفید بوده. امیدوارم به کار شما هم بیاد و با بازخوردهاتون کمکم کنین تا هر نقصی در موضوعات هست، رفع کنم.
در این مقاله ممکنه با اسمهایی مواجه بشین که هنوز معنیش رو نمیدونین، هم میتونین این اسمها رو جستجو کنین و هم میتونین کمی منتظر باشین تا در طول زمان مقالاتی در اون زمینه بنویسم.
خلاقیت اصلا چی هست؟
مهمه که با تعریف روشنی از خلاقیت شروع کنیم، چون دو نوع کاملا متفاوت از خلاقیت وجود داره و بهتره تمایزشون رو دقیق بدونیم:
- خلاقیت تکنیکی
- خلاقیت هنری
در خلاقیت تکنیکی افراد نظریات، تکنولوژی یا ایدههای جدید میسازن. در ادامهی این مجموعه موضوعات، این نوع از خلاقیت، مورد بحث قرار میگیره. خلاقیت هنری بیشتر ناشی از مهارت، تکنیک و خوداظهاریه. خلاقیت هنری از حوزه این بحث خارج هست.
اصولا همه میتونن به شکل تکنیکی خلاق باشن و از ابزارهایی که در ادامه معرفی میکنم، استفاده کنن. این ابزارها برای کمک در به کارگیری راهحلهای خلاقانه و هنرمندانه به مسائل طراحی شدن و بهتون کمک میکنن تا نکاتی رو ببینین که در حالتهای معمول ممکنه از نظر دور باشن! متفکرین بزرگی مثل آلبرت اینشتاین هم برای افزایش خلاقیتشون از خیلی از این تکنیکها استفاده کردن، مثلا اینشتاین برای رسیدن به ایدهی «نظریه نسبیت» به نحوی از «به هم زدن زمینهی فکری[1]» استفاده کرد.
روشهای خلاق شدن
دو مسیر اصلی برای خلاقیت تکنیکی وجود داره: «تفکر برنامهریزی شده[2]» و «تفکر جانبی[3]».
تفکر برنامهریزی شده
تفکر برنامهریزی شده بر اساس روشهای منطقی یا ساختارمند برای ساختن یک خدمت یا محصول عمل میکنه. مثالهایی از این روش، تحلیل پیکربندی[4] و ماتریس بازآرایی هستن که در آینده بهشون خواهیم پرداخت.
تفکر منطقی و منظم در ساختنِ بهترِ یه محصول و یا خدمت خیلی موثر عمل میکنه. البته این مسیر تنها تا جایی میتونه پیش بره که همه روشهای عملی برای بهبود آزموده بشن.
تفکر جانبی
مسیر اصلی دیگه استفاده از «تفکر جانبی» هست. مثالهایی از این روش، «بارش ذهنی»، «ورودی تصادفی» و «به هم زدن زمینهی فکری» هست. ادوارد دِ بونو[5] مفهومِ این سبک تفکر رو توسعه و عمومیت داد و در آینده از کتابهاش زیاد صحبت میکنیم.
مغز ما یه سیستم تشخیص زمینههاست[6] و مثل کامپیوتر عمل نمیکنه. دقت کنین که ما بعد از سالها آموزش جمع و تفریق ساده رو یاد میگیریم - کاری که کامپیوتر به سادگی میتونه انجام بده. از طرف دیگه، ما به سرعت زمینههایی مثل چهرهها، زبان و دستخط رو تشخیص میدیم. در حالیکه، فقط کامپیوترهایی که بتونن عملکرد سلولهای مغزی رو مدل کنن، قادر به انجام چنین کارهایی هستن. برای اینکه کامپیوترها به توانایی تشخیص زمینههای ذهنی ما برسن، لازمه پردازشگرهای خیلی قدرتمندی داشته باشن!
خوبی تشخیص زمینه اینه که به سرعت میتونیم اشیا و وضعیتها رو تشخیص بدیم. تصور کنین اگه هر بار که میرفتیم سراغ نوشابه گازدار، مجبور بودیم مثل کامپیوتر تحلیل کاملی انجام بدیم، چقدر زمان هدر میرفت. بدون توانایی تشخیص زمینهها، ما یا از گشنگی میمردیم یا خورده میشدیم. حتی نمیتونستیم راحت از خیابون رد بشیم!
متاسفانه، بدی این سبک عملکرد مغز اینه که معمولا در زمینههای ذهنی گیر میفتیم و تمایل داریم در قالب این زمینهها و مطابق با اونها، فکر کنیم. راهحلهامون معمولا براساس راهحلهای قبلی برای مسائل مشابه هست و در حالت عادی، به خودمون زحمت نمیدیم به راهحلهایی با زمینهی متفاوت فکر کنیم.
از تفکر جانبی برای شکستنِ فکر کردن مطابق زمینههای قبلی استفاده میکنیم. تکنیکهای تفکر جانبی بهمون کمک میکنن تا به راهحلهای بکر، درخشان و شگفتآور برای مسئلهها و موقعیتهای مختلف فکر کنیم.
تفکر جانبی، ایدهها و مفاهیم کاملا جدیدی رو تولید میکنه و بهبودهای درخشانی در سیستمهای موجود به وجود میاره. با وجود این، اگه اشتباه از این مسیر استفاده بشه ممکنه به عقیم موندن ایدهها و حواس پرتی منجر بشه.
ترکیبِ بهترین خصوصیات تفکر جانبی و تفکر برنامهریزی
تعدادی از تکنیکها هستن که نقاط قوت این دو مسیر خلاقیت رو با هم ترکیب میکنن. تکنیکهایی مثل «هوادار مفهوم[7]» ترکیبی از تفکر جانبی و برنامهریزی شده رو استفاده میکنن. روشهای «انجام بده[8]» و «سادک[9]» که توسط مین باسادور[10] ابداع شدن، خیلی برای فرآیندهای حل مسئله مفیدن. البته ممکنه این روشها در مسائل کوچیک وقت تلف کردن به حساب بیان، ولی برای حل مسائل سخت و جدی چهارچوب فوقالعادهای فراهم میکنن.
چهارچوب ذهن خلاق
تنها تفات بین آدمهای خلاق و غیرخلاق در خودباوریه. افراد خلاق، خودشون رو به صورت خلاق میبینن و به خوشون آزادی ساختن و خلاقیت رو میدن. افراد غیرخلاق اصلا در مورد خلاقیت فکر نمیکنن و به خودشون فرصتی برای ساختن هیچ چیز جدیدی نمیدن.
خلاق بودن ممکنه فقط این مسئلهی ساده باشه که زمانی رو کنار بزاریم تا به گذشته نگاه کنیم و اجازه بدیم تا از خودمون بپرسیم که آیا روش بهتری برای انجام دادن کار وجود داشته یا نه. ادوارد د بونو اسم این کار رو «مکث خلاقیت[11]» میذاره و پیشنهاد میکنه اون رو به یه عادت موقع تفکر تبدیل کنیم، حتی اگه به اندازه ۳۰ ثانیه مکث کوتاه باشه. البته برای رسیدن به این عادت نیاز به تلاش و تکرار هست، چون به راحتی میتونه فراموش بشه.
یه کار دیگهی ذهنهای خلاق، نگاه کردن به مسائل به شکل فرصتی برای بهبوده؛ کاری که بارها در پادپُرس مشاهده کردم. وقتی یه مسئله رو حل میکنین، محصول یا خدمت بهتری برای ارائه به مشتریها دارین.
در نهایت، اگه بعد از خلاقیت، کار عملی انجام ندیم، خلاقیت عقیم و بدون نتیجه باقی میمونه! ایدهها باید ارزیابی بشن، بهبود پیدا کنن، تر و تمیز و بعد بازاریابی بشن تا به ارزش واقعی تبدیل بشن.