آمار و ارقامی که توی این بحث مطرح شد در خیلی از جاهای صنعتی مسئله تازه ای نیست ولی سئوال اینه که آیا میشه عملا (نه صرف تئوری و با در نظر گرفتن رفتار عامه مردم نه انسان ایده آل) از این کار جلوگیری کرد؟ چیزی که من دیدم توی این بحثها ذو راه حل کلی میتونه مد نظر باشه: ساخت سیستمی که غذا را به مصرف کننده نیازمند برسونه (دیدگاه شبه سوسیالیستی ) یا بالا بردن قیمت مواد غذائی (دیدگاه شبه سرمایه داری). من فکر کنم میشه تجربه هائی رو دید که هر دو این راه حل ها در طولانی مدت یا نا کارامد میشن یا منجر به معضلات بدتری توی جامعه. برای مثال بالا بردن قیمت، ممکن در یه مدت کوتاه باعث کاهش مصرف بشه ولی در بلند مدت اقتصاد به سمت درامد بالاتر میره و دوباره مصرف رو افزایش میده (شبیه به تجربه افزایش قیمت بنزین).
شاید یه روند سخت و طولانی مدت اصلاح فرهنگ جامعه باشه که بتونه از این مسئله تا حد زیادی جلوگیری کنه. ولی پیشنهادم اینه که تا حدی وسیعتر به این مسئله نگاه بشه چون صرف امار و ارقام گمراه کننده ست و شرایط دیگه رو در نظر نمیگیره.
کتاب «کلید را بزن» خیلی خوب در مورد اینکه چه جوری میشه تغییر موندگار در سطح بزرگ ایجاد کرد، گفته. در این کتاب بعضی موارد ایجاد تغییر رو مطالعه موردی هم کرده.
مثلا یه نمونه از تغییراتی که یک گروه در یکی از کشورهای امریکای جنوبی ایجاد کرده بودن، تغییر عادت های غذایی مردم در یک منطقه محروم بود. هدف این گروه بهبود وضعیت بچه هایی بوده که از سوتغذیه رنج میبرن.
البته این کارها نتیجه ی پیگیری ها و مطالعات در زمان طولانی، از مرتبه ی سال هست. ولی به پرسش «آیا میشه؟» جواب میده: بله میشه.
این نقد عالی بود و اتفاقا خوبه که اطلاعات مختلف این شکلی نقد شه، وگرنه راه حل هایی که ارائه میشه منجر به مشکلات جدید میشه.
###درخواست:
اگه چیزی به ذهن شما میرسه که لازمه راجع بهش تحقیق کنیم، مطرح کنین. در قالب پرسش هایی یا هر چیزی از این جنس. این طوری اگه کسی اهل پیگیری باشه و یا اطلاعات داشته باشه، میتونه مطرح کنه. گاهی عقل ادم به همه جا قد نمیده. و ممکنه نکته ای که واقعا مهمه از دید افراد جا بیفته.
حتی اگه ایده های ساده ی پیاده شدنی هم مطرح بشه، و سلف سرویس فقط یه دانشگاه رو هم بتونیم برا پیاده سازیش همراه کنیم، باز یه قدم رو به جلو هست. در این بین اطلاعات خوبی هم به دست میاد. یعنی جمع آوری و مستندسازی اطلاعات پراکنده هم یکی از خوبیای حرکت های نوآوری جمعی هستن.
مثال بزنم برا ایده ی ساده پیاده شدنی:
###مشاهده شخصی
تو زنجان، گاهی که جمعی میرفتیم غذاخوری، میدیدم که پسرها با حجم غذاشون سیر نمیشدن و مسئولای سلف هم نمیتونستن بیشتر از یه حدی بهشون غذا بدن و دخترها معمولا ته ظرفشون میمونه! خب ساده ترین اتفاق میتونه این باشه که یه تغییری در ظرف های سلف پیاده بشه، طوری که حجم غذا متناسب با خواست ادما بهشون داده بشه.
مثلا یه قالب ساده متناسب با ظرف های سلف مثل این نقاشی که در دسترس افراد هست و کسانی که میخوان کمتر برنج بخورن این قالب رو میدن دست فردی که قراره غذا رو بکشه تو ظرف:
در خیلی از موارد رسوندن به دست گرسنگان رو قبول ندارم ولی در مورد کاهش اتلاف شاید بشه به این فکر کرد به جای کاهش، غذاهای اضافی به فرآیندی وارد بشن که مفید باشه، مثلا تولید انرژی یا فرآیندهای دیگه. یه تجربه: قدیمترها توی روستا، اکثر خانواده ها یه گاو داشتن که غذاهای اضافی رو میدادن به اون. تقریبا هیچ دورریز غدائی وجود نداشت. اگه میشد یه ماشین درست کرد که این کار رو بکنه خیلی خوب بود:grin:
میشه دوباره سیستم خرید باقی مونده ی غذای اضافی درب منزل رو با همون تکنیک نون خشکی های قدیمی پیاده کرد مثلا
یا اگر اه کار بهتری به ذهنتون میرسه بگید
روشهای عمومی و متمرکز (در مقابل محلی) توی این موارد حداقل دو تا بدی دارن: 1- برای موادی قابل کاربردن که طول عمر بالائی دارن و خشکن اساسا. 2- (روانشناختی و بسیار مهم) ادما بهشون توجه نمی کنن چون منفعت مستقیم روش رو نمی بینن. ولی روشهای local شاید سخت و هزینه بر باشه ولی پایدارتر به نظرم. برای فرهنگ ما هم (که مسئولیت اجتماعی توش معنی خاصی نداره) راه حل localجدیدی لازمه به نظرم.
منظورتون از روش های لوکال و محلی ، راه حلی هست که مثلا در یه محدوده جغرافیایی خیلی کوچیک مثل یه محله شهری قابل اجرا شدن باشه. هست؟ و منظور از عمومی و متمرکز : راه حلی که سطح وسیع تری داره : مثل محدوده یه شهر بزرگ یا کشور؟
متوجه نشدم
یعنی یه ماشین که ته غذا ها رو بریزیم توش و بهمون کود بده.
کافیه که غذاها خورد شن (کم حجم شن) و سریع هم خشک شن.
در این مورد کاملا با شما موافقم و خوب در مورد اشل شهریشم میشه تکنیکهای خیلی خوب به کار برد. مثلا فرض کنید شما وارد یه شهر بازی میشد که همون اول از شما یه پول گنده میگیره که توش انواع تفریحات و یا انواع خوردنی ها رو میتونید داشته باشید در اینصورت شما اگه مثلا با رفتن به رستوران با دانستن میزان غذای مورد نیازتون و مدیریت غذای مصرفیتون میتونید مقدار از پولتون رو ذخیره کنید که از تفریحات بیشتری استفاده کنید و یا مثلا به سینما برید و یه فیلم ببینید.
هدفم از این ایده این بود که اگه بیاییم و مواد غذایی دور ریز رو به دو بخش اجتناب ناپذیر مثل ( تفاله چای ) و اجتناب پذیر مثلا برنج اضافی تقسیم کنیم اون موقع اگه من بتونم در طور یک ماه با استفاده از یکسری روشهای اکتسابی حجم زباله اجتناب پذیرمو کم کنم اون موقع یعنی تونستم پول بیشتری برای خودم داشته باشم که میتونم اون رو برای تفریح استفاده کنم.این موضوع مثلا برای دانشجو ها دانشگاه های دولتی که فکر میکنم هزینه اصلیشون پول ژتون غذاشونه خیلی ملموس تر خواهد بود.
لین موضع ین رو می طلبه که یه عده ادم برای ان شخص دودوتا چهارتا کنند تا تغییر درامدش به واسطه جلوگیری از اسراف رو بهش خاطر نشان کنند.
از طرفی بالابردن هزینه خرید مواد غذایی خیلی هم بدنیست فرض کنید ادمها از این به بعد به جای اینکه سی کیلو هندوانه بخرن و تهشم نفهمن چی خوردن در روز میتونستند یه قاچ یا دو قاچ هندوانه بخرن. در این شرایط حس میکنم علاوه بر اینکه در امد کشاورزی و سایر مواردخیلی خیلی تنظیم میشد اسراف هندوانه هم خیلی کمتر میشد.
حتی در مورد مثال بنزین شما هم اگه به دقت کرده باشید بعد از گران شدن مصرف سوخت کلماتی مانند میزان مصرف خورد جز ادبیات کسانیکه میخواهند خودرو بخرن قرار گرفت که تا قبل از اون اصلا این موضوع مطرح نبود.
البته تمامی مفروضات من وقتی درست که مثلا بنزین به خاطر گران شدن هندوانه گران نشود که این امر در ایران بعید نیست.ولی شاید این راهکار در یک کشور ایکس قابل اجرا باشه.
پیشنهاد
اگه همه ایده های تا به حال رو مثلا برای یه دانشجو بخوام جمع بندی کنم چه اتفاقی میفتاد اگه مثلا تو دانشگاهی مثل دانشگاه شریف سیستم رزور غذا و سیار خدمات معاونت دانشجوییمثل اردوها و استخر و از این موارد در غالب یک اپ برای دانشجو ها تعریف میشد و البته اپشن تخفیف از و یا خرید از بوفه دانشگاه هم به اون اضافه میشد و البته غذاها سلف دانشگاه هم بصورت رده بندی نوع و اندازه امکان رزرو داشت که دانشجو با اعمال محدودیتهای (مثل اینکه از کدام غذا خوشش میاد یا نه ؟ ویا اینکه چه اندازه ای از غذا احتیاج داره میتونست برنامه غذایی هفتگیشو تنظیم کنه . این باعث میشد تا مثلا من دانشجو بتونم با حذف غذاهایی که دوست ندارم و یا کمتر دوستدارم مقدار پول ذخیر کنم و از اون برای خرید غذا های بوفه و یا کارتهای استخر و سینما استفاده کنم.
محلی به معنی اینکه تمام فرایند در یه جا انجام میشه ولی متمرکز یعنی اول مواد اولیه از جاهای مختلف جمع میشه و بعد فرآیند اصلی در جای دیگه ای انجام میشه.
بنظرم ما الان تو دو مرحله راه حل داریم:
مرحله اول: کاهش دور ریز مواد غذایی. (بنظرم راه حل های این قسمت بیشتر باید فرهنگی باشن و نیروها داوطلب. یعنی بطور کللی با مردم سرو کار داریم!)
مرحله دوم: استفاده از دور ریز مواد غدایی. (و بنظرم راه حل های این قسمت بیشتر حالت صنعتی دارن و نیازمند حمایت شهرداری، دولت، سرمایه گذاری شخصی آدما و … هستن.)
سوال:
بنظرتون اجرای راه حل های کدوم یکی از مراحل بالا عملی تره؟
بستگی به ماهیت راه حل ها هم داره؛ ولی کلی بخوایم بحث کنیم نظر من:
- راه حل های کاهش هدررفت با توجه به ماهیت آموزشیش هزینه ی اجرای پایین تری داره.
- راه حل های استفاده از هدررفت، با توجه به درآمد مستقیم در طولانی مدت دوام داره و در ضمن انگیزه ی پیاده سازیش بیشتره.
برای پایلوت راه حل ها فعلا در سطح دانشگاه شریف قول همکاری داریم، دنبال جذب حمایت های بزرگتر هم هستیم.
نظر شما راجع به پیاده سازی و عملی بودن اونها چیه؟
من فکر کنم اگه نهادی حمایت ملموسی داشته باشه ادمای زیادی هستن که علاقه دارن همکاری علمی و عملی داشته باشن و در کارشون هم جدی هستن. براساس تجربه نسبتا ناموفقی که من خودم در مورد تغییرات اقلیمی توی تحصیلات تکمیلی داشتم این کارا مستعد جذب ادمای منفعت طلبه متاسفانه.
به نظرم تو هر دو مورد میشه کارایی کرد. بستگی داره بخوایم در چه اندازه ای کار کنیم. مثلا در حد دور ریزهای یه دانشگاه، رستوران یا یه شهر؟
يه تجربه از زندگي از فرنگ
من تا به حال بطري نوشابه تا به اين اندازه برام ارزشمند نشده بودم و قيمت ماديشو حس نكرده بودم تا وقتي كه به المان اومدم. بهايي هر نوشابه كولايي با حجم ٣٠٠ سي سي يك يورو وسي و پنج سنت است. البته جاهايم يك و نيم يورو ميشه. اما نكته اينجاست كه هر فروشنده ايي و يا هرسوپر ماركتي دستگاه خريد بطري نوشابه داره و اين يعني هر بطري نوشابه رو به فرد فروشنده برگردونيد به شما ٢٥ سنت برميگردونه . برايي مني كه خيلي نوشابه دوست دارم برگردوندن پنج بطري به معني يه بطري رايگانه و اين يه قيمت معقوليه و در نتيجه من به اون ظرف ديگه به چشم دور ريز نگاه نمي كنم بلكه يه كالايي كه ميتونم بفروشمش نگاه ميكنم.
چنین سیستمی را وقتی من بچه بودم در ایران داشتیم. مثلا وقتی میخواستیم شیر یا نوشابه بخریم، باید قوطیهای خالی را بهمغازهدار تحویل میدادیم. شما یادتونه؟
اما الان بطریهای شیشهای را دور میاندازیم چون هیچ راه دیگری وجود ندارد.