تشکر میکنم، من برادر کوچک شما افغانستانی هستم.
بسیار خوشحال شدم پاینده و برقرار باشید بزرگوار
اتفاقا خوبه. دلیل پرسش من این نبود که موضوع اهمیت نداره، بلکه با توضیح و بحث مناسب میخواستم بستر بهتری برای ادامه بحث پیدا کنیم.
اگر که درکی خارج از این دو وجود داشته باشه، به چه صورتی من قرار به اون برسم؟ این سئوال مستقل از نوع درک فرضی قابل پرسیدنه.
چند باری صداهایی شنیدم اما نمیدونم به خاطر خود صحبتی بوده که سعی داشتم خودم رو قانع کنم یا اینکه واقعا ندایی در کار بوده.
از طرفی خواب دیدن رو پلی بین چیزهایی که درک نمیکنیم و چیز هایی که درک میکنیم میدونم. گاهی وقت ها خواب هایی میبینیم که مثل روز روشنه و یادمون میمونه و محتوایی رو به ما انتقال میده که در زندگی ما تاثیر میزاره.
حس نمیکنم حاصل فعالیت صرفا مغز باشه. (قاعدتا هست اما منظورم اینه که حاصل فقط مغز ما نیست)
با بالاتر رفتن ضریب هوشی بسیاری از مفاهیم جابهجا میشن. درک ها متفاوت میشه قاعدتا و ممکنه دریچه های ذهنی جدیدی باز بشه. اما این باز هم داخل مغز ماست و از روی آگاهیه.
اگر بتونیم از بعد زمان خارج بشیم (تئوری ذهنی خودم میگه که خروج از ابعاد جهان خودمون غیر ممکنه چون اگر زمان نباشه حرکتی نیست اگر مکان نباشه وجود خارجی نداریم) شاید بشه درکی از درک نشده ها پیدا کرد. اما میدونید مثل چی میمونه؟ انگار یه سگ رو از آفریقا ببری آلاسکا. در همین حد برامون غریب و ناشناس خواهد بود
یکم سوال مشکل داره
طبق نظر یونگ 4 کارکرد در انسان وجود داره
1: تفکر 2:احساس 3:حس بدنی 4:شهود (حس ششم یا ادراک فراحسی)
اگر شهود و الهامات رو حس ندونیم اره میشه
این یکی از مراحل تکامل آدمه که بعد از گذر از این دنیا تجربش می کنیم.
من حس میکنم گذری در کار نباشه یا اگر هم باشه ما حس نمیکنیم همونطور که اگر بود گذر از دنیای قبلی به جایی که الان هستیم رو نه حس کردیم نه به خاطر داریم پس بود و نبودش فرقی نداره ممکنه ما اصلا بعد از گذر به خاطر نیاریم که روزی انسان بودیم
البته به نظرم تنها فرصت هویت وجودی ما همین یک بار هست چیزی که از ما به سایر دنیا ها منتقل میشه چیز دیگر و بخش دیگری از ماست
[quote=“Jalal_Razavi, post:13, topic:11425”]
من حس میکنم گذری در کار نباشه یا اگر هم باشه ما حس نمیکنیم همونطور که اگر بود گذر از دنیای قبلی به جایی که الان هستیم رو نه حس کردیم نه به خاطر داریم پس بود و نبودش فرقی نداره ممکنه ما اصلا بعد از گذر به خاطر نیاریم که روزی انسان بودیم
اول اینکه اگر من و شما حس نکردیم پس دلیل بر نبودنش نیست.
دوم اینکه پس از گذر شاید جزییات بخاطر نیاد ولی کلیات بخاطر میاد
همونطور که وقتی بدنیا اومدی میدونستی باید چکار کنی تا زنده بمونی.
من با آدمایی صحبت کردم که حتی لحظه انتخاب پدر و مادرشو هم بخاطر داشت و سالها این صحنه براش یه دقدقه بود.
با احترام به نظر جناب یونگ حس ششم یک نوع حدسه و با کشف و شهود فرق داره
فقط با تقوا و پرهیز گاری قادر به درکش میشویم .یکبار دیگر در کامنتی در باره حدیثی در کتاب نورالعلوم حضرت خرقانی بعرض رسانده بودم که اگر انسان به آنچه میداند درست است عمل نماید و از کاری که میداند بد است اجتناب کند خداوند علم ندانسته ها را به دل او میاندازد حال یک گفته دیگر از حضرت بایزید بسطامی می نویسم شاید در مورد کشف و شهود موضوع ملموس تر شود .
حضرت بسطامی میفرماید :
یک ذره حلاوت معرفت در دلی به از هزار قصر در فردوس اعلی
بد نیست مستقل از اسمی که میزاریم برای این مسئله، به این جواب بدیم که: آیا این یک واقعیت بوده؟ یعنی مثالی وجود داشته برای این مسئله یا نه صرفا یک راهکار برای رسیدن به این ادراک؟ یعنی شما چطور میخواید بفهمید خودتون یا بقیه به این ادراک رسیدید؟
تو پای به ره بنه دگر هیچ مگو / خود ره ترا بگوید که چون باید رفت .
کافیه اهلش باشی هر وقت رسید درک میکنی
اون حدیث آخری که نوشتم برای همینه اصلا گفتنی نیست .درک کردنیه!!!
ای بی خبر از سوخته و سوختنی / عشق آمدنیست نه آموختنی
میخوام کمی عمق بدم به حرفهامون (منظور نقد اعتقاد نیست) و صرفا ببینم که چطور میشه مسیری پیدا کرد برای همزیستی فکری.
اگر الان من بگم به این درک رسیدم، (ظاهرا نه مسیر معلومه و نه نشانهای برای نتیجه کار) شما چی میگید؟ چه اتفاقی قراره برای من و بقیه بیوفته؟
نمیشه توصیفش کنی که بقیه بفهمن همین قدر که خودت را کفایت کنه کافیه .نمیتونم مثال بیشتری بزنم چون بحث مذهبی اینجا ممنوعه !
من حدس میزنم که نوعی عرفان منظوره. البته با عرفان ناآشنا نیستم ولی عرفان «شاگردپرور» هست یعنی هم مسیر داره هم معیار (وگرنه قابل انتقال نیست). قابل آزمون هست و گزارهی قابل اثبات یا رد ارائه میده.
حرفم اینه که ادراکی که نه قابل آزمون باشه و نه قابل انتقال، ممکنه وجود داشته باشه ولی
-
با هر چیزی با همین خصوصیات قابل جایگزینیه. یعنی میتونه مجموعهای از حالتهای انسانی باشه که همین خاصیت رو داره و با هم اشتباه گرفته میشن و کسی نمیتونه بگه که شخص اشتباه کرده چون اون موقع به معنی قابل آزمون بودنه.
-
قاعدتا اثری مشهود روی خود فرد یا دنیای اطرافش نداره (اگر که داشت همون رو میتونید به شکل نمادی برای رسیدن به اون حالت در نظر بگیرید).
برگردیم به اصل سئوال:
اگر واقعیت به معنی دیدن پدیده یا نشانهای از اون باشه، ادراکی که دارای این خاصیت باشه که از عقل و حس خارج باشه، به معنی فلسفی وجود نداره. چون وجود با همین تعریف شده.
حالا اگر تعریف وجود رو گسترش بدید به این حوزه که میتونه چیزی فرای حس و عقل (غیرآزمون پذیر) وجود داشته باشه، مشکلی پیش نمیاد. بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟
جدا از واقعیت، در مورد حقیقت انتزاعی هم این کار رو به نحوی میتونید انجام بدید. این حقیقت انتزاعی که «با فرض ریاضیات معمول، ۲+۲=۴» تفاوتی با این نداره که «با فرض اینکه ریاضیات معمول برقراره و من شام خوردم، ۲+۲=۴»! یعنی به واقعیتها و حقایق چیزهایی رو اضافه کردید که اثری روی نتیجه ندارن!
تفاوت کار در اینجاست که دل باید آمادگی پذیرش این حرفها را داشته باشه با عقل و منطق جور در نمیاد.من و شما وقتی کسی حرف میزند میشنویم علم هم بلندی و کوتاهی موج صوت و فاکتورهای دیگر مثل فرکانس و تواتر و… را میسنجد ولی حضرت مولانا میفرماید :
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز / در سخن گفتن بیاید چون پیاز .
یعنی حضرت سه جور بو را در یک سخن ادراک میکند .یاحکایت چشم عاقبت بین اینها عوالمیست که باید در شرایطش تمرین داشته باشی تا ادراک کنی.
هر کسی هم ادراکهای خودش را خواهد داشت که بنا به ظرفیتش و میزان علاقه اش و ارادتی که داره ادراک میکنه ولی چیزی که مسلمه اینه که هیچکس دست خالی بر نمی گرده
حضرت حافظ میفرماید :
طفیل هستی عشقند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
چند نوع میوه داریم که اسمشون خیار باشه؟؟؟
چرا وقتی داری خیار میخری بعضی ها رو کنار میزنی، بعضی ها رو انتخاب میکنی؟
در صورتی که اسم همشون خیاره.
برای درک حس شهود باید گازش بزنی.
واقعیت به زاویه دید بستگی داره پس نسبی است و هیچگاه خارج از عقل و حواسه پنجگانه نیست.
حقیقت جدای از واقعیت است و برای درکش فراتر از عقل وحس نیاز است
وجود، واقعیت است اما ممکن است حقیقت نباشد.
یک میله عمودی را تصور کنید که یک میله افقی روی آن است. از زوایای مختلف چه می بینید. حال این میله عمودی را باسرعت بچرخانید میله افقی نیز شروع به چرخش می کند. از زوایای مختلف چه می بینید؟
از زاویه بالا نگاه کنید آیا یک دایره می بینید؟
این دایره واقعیت دارد،آیا حقیقت نیز دارد؟
ما انسان ها خیلی وقته از خود اصلیمون دوریم، انسان واقعی تنها روحه.
تنها موجود فیک عالم فانی انسانه، تا زمانی که برگردیم به جایی که واقعا لایقمون باشه.
چیز عجیبی نیست، فقط ما خودمونو گم کردیم…
این چیزا که ما میسازیم و اسمش رو موبایل و لب تاب و … فلان میزاریم قول و قراریه که ما انسان ها بین خودمون گذاشتیم وگرنه انسان اصلا به موبایل و اینترنت و… نیاز نداره…
فقط باید آدم خوبی باشیم😇