چطور میشه ذهن رو تربیت کرد که روی یه چیز خاص تمرکز نکنه؟ و چجوری دروی یه چیز خاص تمرکز کنیم؟
چرا بعد از یه مدت تاثیر داروهای اعصاب (برای مثال بوپروپیون) کاهش پیدا میکنه؟ چجوری این تاثیر رو بدون زیاد کردن دوز دارو بالا ببریم؟
هیپنوتیزم چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چطور میشه مغز رو برای انجام کاری که دوست نداره مجاب کرد؟ (عموما کارهایی که حالشو نداریم)
۱- به کدوم یک از روابط بین مغز و جسم معتقد هستید؟ و چرا؟
دلیل تفاوت طرز فکر و تفاوت نوع اندیشیدن در کجاست؟ آیا به مغز مربوط میشه؟
بزرگ بودن سر ارتباطی با بزرگتر بودن مغز داره؟
جواب این رو از لحاظ ساختار مغز میخوام بدونم
چه کارهایی برای تقویت کارکرد مغز میتوان کرد؟
جواب این رو از لحاظ ساختار مغز میخوام بدونم
راهی وجود داره که جلوی بیماریهایی که به عملکرد مغز داره رو گرفت؟
جواب این رو از لحاظ ساختار مغز میخوام بدونم
۲- در مورد کارکرد مغز به جبر معتقد هستید یا اختیار؟ و چرا؟
در شبیهسازیهایی که در رشتهی علوم اعصاب برای سیستم عصبی انجام میشه، چه فاکتورهایی رو هنوز نتونستیم وارد کنیم و ممکنه چه خطاهایی به این دلیل در تحلیلهای بدست اومده وجود داشته باشه؟
در طول تکامل (از گونههای قدیمیتر به جدیدتر) و در طول رشد (از مغز جنین تا بزرگسالی) ساختار مغز دچار تحولاتی میشه. آیا قانونی برای این تحولات مغز وجود داره؟ چی میشه که یه ناحیه جدید درست میشه؟
به عنوان مثال، میدنیم که مغز از نواحی مختلفی درست شده و هر ناحیه به صورت تخصصی درگیر یه عملکرد خاصیه و میدونیم که گونه های مختلف حتی تعداد نواحی شون با هم یکی نیست. آیا میتونیم یه مدل محاسباتی درست کنیم که این مسیر تحولی رو دنبال کنه؟ یا احیانا ایده ای از مسیر های تحولی احتمالی دیگه رو به ما نشون بده؟
و یه سوال دیگه که شاید بیشتر به تحول مغز در دوره رشد مرتبط باشه؛ آیا قانونی برای این مدلی سازمان بندی کردن مغز وجود داره؟ چی میشه که ایجوری تحول پیدا می کنه که به این ساختار برسه؟
سوال من یه جورایی به تاریخچهی شناخت مغز برمیگرده.
بشر چهطور به این نتیجه رسید که «مغز» مسئول اموری مثل یادگیری، حافظه، هوش و … است؟
آیا این به سازو کار سلولهای عصبی مربوطه؟
اگر بله، چه تفاوت بنیادیای بین سلول عصبی و بقیه سلولها هست؟ و برای چی نمیشه به بقیه سلولها کارکردهایی مثل یادگیری یا حافظه یا تفکر نسبت داد؟
پرسشی درونی که از دوران کودکی باهاش درگیر بودم رو در قالب یه داستان کوتاه مطرح میکنم: چطور میشه فهمید درک من و تو از رنگ سبز یکسان هست یا متفاوت؟ آیا ما هرکدوم رنگ سبزِ خودمون رو داریم؟!
فرض کنید اون قدیما قبل از اینکه آدم و حوا اون سیب کذایی رو گاز بزنن یه صحبت عشقولانه از این قرار باهم داشتن:
حوا از آدم پرسیده رنگ این برگ که روی این سیب هست خیلی قشنگه اسمشو چی بذاریم؟ آدم هم گفته مممم… بذاریم «قرمز!» حوا گفته نه… بذاریم «سبز!» عوضش اسمِ رنگِ سیب رو میذاریم قرمز! که آدم هم با این فکر که واسه پرتقال تلافی میکنم! کوتاه میاد و سبز و قرمز تصویب میشه! و این رنگهایی هست که امروز ما برای برگ و سیب میشناسیم. ولی حالا فرض کنید در واقعیت حوا برگ رو آبی میدیده و سیب رو زرد! و آدم برگ رو بنفش میدیده و سیب رو صورتی!
-
از کجا میشه فهمید این قراردادهایی که ما برای رنگ سبز و قرمز داریم به لحاظ درک سیستم عصبی ما هم یکسان هست!
-
آیا شما من رو با همین قیافه که خودم تو آینه میبینم میبینین یا شبیه آدم فضاییها؟
و سوال آخر اینکه آیا من از بچگی خل و چل بودم یا تازه دارم عقلمو از دست میدم؟!
ادامهی موضوع آیا همان رنگی که من میبینم تو هم میبینی؟
برای من خواب خیلی مهمه از این حیث که معتقدم یکی از بهترین (و شاید مهمترین) آپشنی هست که موجودات زنده و خصوصا انسانها دارند. جهان بدون خوابیدن اصلا قابل تحمل نیست حتی یک لحظه !!
فکر میکنم از دیرباز خوابیدن و حتی خوابدیدن (رویا) یکی از مهمترین سوالات بشر بوده. مثلا ما در خواب به نفس کشیدن ادامه میدیم و انگار حالت اتوماتیک داره و سوالاتی از این دست تا بحث چرایی و چگونگی خواب دیدن.
با اینکه سوالم میتونه موضوع دهها کتاب باشه ، ولی در سطح اطلاعات عمومی و خیلی خلاصه از متخصص مغز میخوام توضیح بده در حین خواب چه اتفاقی برای مغز رخ میده؟ اکثر قسمتها خاموش میشن و مغز روی حداقلِ کارکرد خودش نیمه روشن باقی میماند؟
و اینکه به صورت کلی رویا چیه؟ رویا دیدن حاصل چیه؟
ضمیرناخودآگاه مغز ! تقریبا با نظر فروید ضمیرناخودآگاه مطرح شد و تا امروز موضوعات بسیاری پیرامون ضمیرناخودآگاه مطرح شده که گاهی تنه به افسانهها میزنند!!
مثلا ضمیرناخودآگاه بینقصترین جوابها رو به سوالات میده به همین دلیل خواندم نویسندگانی که توصیه میکنند جواب سوالات رو به ضمیرناخودآگاه ارجاع بدید و تلاش کنید ضمیرناخودآگاه رو فعال کنید و مواقعی مثل صبح زود یا لحظات قبل از خواب یا لحظات اولیه بعد از بیداری رو بهترین زمان ارتباط با ضمیرناخودآگاه مطرح میکنند.
خلاصه گاهی مطالب چنان اوج میگیرند که ضمیرناخودآگاه به مانند گنجی نهفته در مغز تصور میشه که هرکسی اون رو کشف کنه به حداعلایی کارایی ، دانایی ، هوشمندی و … میرسه. در طول تاریخ از مفهوم بایگانی حافظه غیرقابل دسترس انسان ، به یک راکتور نیرومند هستهای تبدیل شده.
علوم اعصاب در مورد ضمیرناخودآگاه چه دیدگاهی داره؟ چی هست و چکاره است؟! و آیا اصلا هست؟!
وقتی در مورد افراد مختلف مثلا با حافظهی قویتر حرف میزنیم میدونیم مغزشون چه تفاوتی با دیگران و با هم داره؟
به لحاظ ساختار و ویژگیهای سلولهای عصبی (نورونها) آیا مشخص شده که فرقی دارن یا نه؟ آزمایشی وجود داشته که خواص فیزیکیِ نورونها رو با هم مقایسه کنه؟
مثلا میگن فسفر برای حافظه خوبه (اگه اشتبا نکرده باشم ) آیا فسفر جایی در ساختار نورون داره که باعث تقویت حافظه میشه؟!!!
سوالم در مورد تمام عملکردهای مغز هست. حافظه مثال بود.
از متخصص درباره مغز پرسیدیم
لیک ننوشت کلامی و جوابی نفرستاد