نامی پیشنهادی برای این ایده؟
حالا كه اين پست ادامه پست دور ريز غذا در دانشگاه شريفه بذاريد مشاهدات خودم رو در مورد ديدار يك روزه از دانشگاه شريف بيان كنم
١- يكي از ويژگي هاي سلف دانشگاه شريف كه كمتر توي ساير دانشگاه ها رعايت ميشه تنوع غذاييه. خوشبختانه روزي كه من رفتم دانشگاه شريف دو نوع غذا اماده شده بود . كه يكي نوني و ديگري برنجي بود. دانشجو هااغلب خودشان ميزان نان مورد نيازشان را انتخاب ميكردن كه اين يه جورايي يه فاجعه است چون اغلبشون مقدار بيشتر از نيازشون بر ميداشتن و سر اخر روي ميزها با تلنبار شدن نون هاي اضافي روبرو ميشديم
٢- همراه غذايي نوني سوپ ريخته ميشد و متاسفانه فرايند ريختن سوپ ابتدا و قبل از ريخته شدن غذا اصلي صورت ميگرفت در نتيجه خيلي از افراد مقابل عمل انجام شده قرار گرفته و سوپشون رو ميخوردن. (ايا چيزي تحت عنوان هارموني توي چينش غذا وجود داره . چون حس ميكنم توي اين مورد اصلا هارموني نداره)
٣- بخش قابل توجهي از زباله هاي دانشگاه شريف را بسته بندي هايي مواد غذايي كنار غذا تشكيل ميده و ميشه گفت نسبت دو به يك داشته باشند ولي نكته جالب اينجاست كه كسي نگران حجم غذايي باقي مانده در انها نيست ولي حس ميكنم در صورتيكه در مقياش بزرگ يعني يك وعده نهار شريف به ان نگاه شود حجمشون قابل توجه خواهد بود
٤- بر خلاف نظر دوستاني كه عقيده دارن غذا ها فست فود گونه خيلي هدر رفت نداره بايد بگم كه اتفاقا اين غذا هدر رفتشون توي سلف شريف هم پاي غذا هاي سنتيه. بخشي از اين هدر رفت شامل نان ميشود و بخش ديگر شامل قطعات كوچك جدا شده از شينسل مرغ
و البته روغن مصرف شده براي سرخ كردن اون مواد غذايي كه بعد سرخ كردن به اينصورت جمع اوري شده و به خارج دانشگاه منتقل ميشه. عكس زير حجم روغن اضافي به وجود امده است.
٥-خريد به صورت كيلويي و مصرف به صورت دانه اي. اساس خريد و تهيه غذا در رستورانها و البته سلف شريف به صورت كيلويي هست و موقع تقسيم انها را به صورت دانه اي تقسيم مي كنند. اين باعث ميشود كه حجمي از مواد غذايي اماده شده بلا استفاده گردد.
٦- حجم كل ضايعات دانشگاه شريف در غالب هفتاد و پنج كيسه زباله كه در سطلهايي بزرگ جمع اوري ميشود بنا به تجربه تايين شده ولي امروز كه غذا خوب بود تنها سه تا از اون سطلهاي بزرگ يعني پونزده تا پر شده
٧- متاسفانه براي اينكه شركتهاي جمع اوري زباله هاي دانشگاه شريف به زباله هاي سلف دسترسي داشته باشند بايد از رمپ استفاده كنند. اين شركتها به منظور سهولت ابتدا زباله هايي بوفه و باقي جاها رو جمع ميكنند و پس از اون به اين رمپ مي ايند. با توجه به وجود اب در زباله هاي بوفه مقداري زباله در سرتاسر اين رمپ در اين حين ريخته ميشود و در نتيجه هر روز صبح مقدار بسيار زيادي اب جهت شستشويي اين رمپ مصرف ميشود چرا كه محل انتقال مواد غذايي خام نيز همين رمپ مي باشد. ح
من هر بار که این ایده رو میخونم یه چی برداشت میکنم!
یه بار چیزی که در ذهن داشتی رو دوباره توصیف میکنی علی ؟ @Ali_Shakeri یه جوری که اگه بخوایم طرحواره ای از این سرویس در بیاریم شدنی باشه.
این مشاهدات خیلی هم به درد پست تنوع حجمی در سلف میخوره.
فرض کنید من یه شخص هستم که در زمینه تولید، نگهداری و فرآوری گوجه فرنگی نقش دارم. نمیدونم چنین شخص فرضیای در حال حاضر وجود داره یا نه اما بیایین این جوری فرض کنیم. بعد از چیدن گوجهها اولین کاری که میکنم اونها رو به خطوط تفکیک و کنترل کیفیت میفرستم. در خطوط کنترل کیفیت گوجهها رو بر اساس اندازه، نرمی و هندسه جدا میکنم. گوجههای خوشگل و گرد رو که بر اساس اندازه هم تفکیک شدن بسته بندی میکنم و با قیمت زیاد به پولدارها میفروشم و مطمئنم که یه آدم پولدار همیشه بابت این جور چیزا پول خرج میکنه. گوجههایی که ظاهر زیبایی نداشتن و یا اندازهشان بیش از حد ریز یا بیش از حد درشته رو جداگانه بستهبندی میکنم و با قیمت پایین به قشر کم درآمد میفروشم. از گوجههای باقی مونده که شاید یه کم نرم شدن یا زدگی دارن برای تهیه رب یا سس کچاپ استفاده میکنم. بنابراین چیزی اضافه نمیاد و دور ریخته نمیشه.
مهمترین بخش این ایده تفکیک و کنترل کیفیت قبل از فرستادن به بازاره. به خاطر همین امکان استفاده بشینه از هر محصول فراهم میشه.
این مثال رو میشه برای یک تولید کننده گندم هم زد. کیفیت گندمی که برای ساخت نان استفاده میشه باید بیشتر از گندمی باشه که برای اسپاگتی یا بیسکوییت استفاده میشه. به نظرم حتی از بی کیفیتترین گندمها هم میشه بیسکوییتهای ارزان تولید کرد و اونها رو به فقیرترین قشرهای جامعه فروخت البته با قیمت خیلی پایین.
در مورد فروشگاههای زنجیرهای فعلا نمیشه این ایده رو بسط داد اما در آینده نزدیک، فروشگاههای زنجیرهای روی کار میان و با هم رقابت میکنن. در این شرایط باید ارتباط بهتری بین تولید کنندهها و توزیع کنندهها صورت بگیره.
دلیل اینکه رو محصولات بی کیفیت هزینه نمیکنن تا به دست ملت برسه اینه که صرفه ی اقتصادی نداره. هزینه های بسته بندی و نگهداری گوجه ی بی کیفیت یا ارسالش بیشتر از هزینه ی دورریختنش هست.
اگه میخواین چنین محصولاتی هم به دست مصرف کننده ها برسه لازمه راه دیگه ای پیدا کنین.
البته چنین کاری با بعضی محصولات انجام میشه، مثلا چای: کارخونه های چای حتی از گرد و غبار های نهایی (ریزترین دونه های چای) برای صنایع رنگ و یا چای کیسه ای بهره میبرن و یا گندم به همین صورت.
ولی برای محصولاتی مثل گوجه که سریع خراب میشن چنین اتفاقی نمیفته.
اول اینکه هیچ محصولی بی کیفیت نیست. در بدترین حالت میشه گفت که یه محصول کیفیت پایینی داره.
دوم این که صرفه اقتصادی داره به شرطی که سرمایه گذار قانع باشه و آینده خشک و بی آب ایران رو هم ببینه.
گوجه فرنگی با کیفیت در استان کرمانشاه کیلویی ۲۸۰ تومان از کشاورز خریداری میشه. اما گوجه ای که به دست شما میرسه قیمتش حداقل پنج برابر میشه. فکر می کنید دلیلش چیه؟ به نظرم یه بخشی اش به هزینه های نگهداری و انتقال برمی گرده ولی بخش زیادی اش به جیب افراد سودجو میره.
بیسکویت پتی بور مینو یه محصول با کیفیته که با قیمت پایین داره تو بازار به فروش میرسه.
من اگه یه سرمایه دار بودم آینده خشک ایران رو بیشتر می دیدم و سعی می کردم صرفه اقتصادی رو دوباره برای خودم تعریف کنم.
به نظر میرسه مهم ترین دلیل اینکه از بعضی محصولا استفاده نمیشه هزینه ی نگهداری اون هاس که با درامد نهایی همخونی نداره. میشه کمی زنجیره ی توزیع رو دستکاری کرد و بعضی حلقه های این زنجیره رو با تکنولوژی دور زد:
مثلا گوجه هایی که کمی زدگی دارن، نیازی نیست به بازار برسن، چون تا برسن از بین میرن. به جاش این ها همون جا موقع برداشت به خانم های خونه دار فروخته شن (برای فراورده های جانبی مثل رب).
یا میوه های زیادی رسیده رو میشه با قیمت مناسب به افرادی که میوان همون جا میوه رو استفاده کنن فروخت.
کافیه موقع برداشت میوه، افرادی که میخوان چنین محصولاتی رو بخرن در جریان باشن و در مکان حاضر باشن. حتی از کمک خود این افراد میشه برا جداسازی میوه های سالم و درشت از میوه های ریزتر و له تر کمک گرفت.
کلا دارم فکر میکنم ایده ی خرید جمعی رو میشه به همچین چیزی وصل کرد تا کلا نیازی به نگهداری میوه هایی که به فروشگاه ها نمیرسن، نباشه.
میخوام یه ذره به این ایده نظم بدم و کاملش کنم:
چکیده
هیچ محصولی صد در صد بی کیفیت نیست. هدف پیدا کردن راهیه که به صورت بیشینه از محصولات کشاورزی استفاده بشه و در نتیجه برای سرمایهگذار سودآوری داشته باشه. برای این منظور تفکیک و جداساری محصولات بر اساس کیفیت و توزیع کیفیتهای مختلف در بارار به منظور هدف قرار دادن اقشار مختلف جامعه پیشنهاد میشه. با برقراری ارتباط میان کشاورزان، صنایع و توزیع کنندهها میشه به این هدف رسید.
انگیزه
دو تا موضوع در شکل گرفتن این ایده خیلی مهم بود. اولیش تجربهایه که من از فروشگاه های زنجیرهای در آلمان به دست آوردم و دومیش آینده خشکیه که در انتظار ایرانه.
در آلمان فروشگاههای زنجیرهای تقریبا همه چیز رو کنترل میکنند. از خوراک گرفته تا پوشاک و لوازم الکترونیکی همه در اختیار شرکتهای بزرگه و خبری از بازارهای سنتی و مغازههای کوچک نیست. به نظرم این سیستم جدا از بهره اقتصادیاش فواید زیادی داره. یکی از این فواید متعادل شدن بازار عرضه و تقاضا است. برای مثال زمانی که تقاضا برای خرید یک محصول کاهش پیدا میکنه، قیمتها هم کاهش پیدا میکنن و این دوباره تعادل رو در بازار ایجاد میکنه.
یه سرمایهگذار ایرانی باید تعریف سود رو با توجه به آینده ایران یک بار دیگه برای خودش تعریف کنه. بحران حشکسالی و محیط زیست در بازه زمانی ده سال انقدر شدید بوده که آدم با دیدن عکسهای هوایی وحشت زده میشه. با توجه به این که هنوز تغییری در رفتار مردم و حاکمان دیده نمیشه میشه پیش بینی کرد که این روند در آینده هم ادامه پیدا کنه. در آیندهای که آب و انرژی بسیار گران خواهند بود لازمه که درباره تولید و توزیع مواد غذایی فکر و سرمایهگذاری کرد.
شرح ایده
سالانه مقدار زیادی از محصولات کشاورزی قبل از رسیدن به دست مصرف کننده دور ریخته میشن و دلیل این اتفاق نبود برنامهریزی برای تولید محصول هست. از طرفی بخش زیادی از غلات کشور توسط دولت خریداری میشه که این روند باید به زودی تغییر کنه به طوری که افرادی با کشاورز قرار داد ببندن و بهش سفارش یه محصول خاص رو بدن. این اقراد باید شناخت خوبی از کشاورزی داشته باشن تا بتونن بهترین سفارش رو به کشاورز بدن. در این صورت کشاورز با احساس امنیت بیشتری به کارش ادامه میده و روشهای جدید کشاورزی رو برای بازدهی بیشتر به کار میگیره.
مهمترین بخش این ایده تفکیک و کنترل کیفیت قبل از فرستادن به بازاره. محصولات با کیفیت با قیمت بالا توزیع میشن و بخش اصلی درآمد از فروش محصولات با کیفیت بالا و متوسط به دست میاد. محصولات با کیفیت پایین هم با قیمت پایین توزیع میشن. در نگاه اول بسته بندی و توزیع محصولات با کیفیت پایین اقتصادی نیست اما اگه به کل زنجیره تفکیک و توزیع نگاه کنیم اقتصادی خواهد بود. بنابراین مهم نیست که بخشی از زنجیره اقتصادی نیست، مهم اقتصادی بودن کل زنجیره است.
برای مثالی از این طرح فرض کنید من یه شخص هستم که در زمینه تولید، نگهداری و فرآوری گوجه فرنگی نقش دارم. بعد از چیدن گوجهها اولین کاری که میکنم اونها رو به خطوط تفکیک و کنترل کیفیت میفرستم. در خطوط کنترل کیفیت گوجهها رو بر اساس اندازه، نرمی و هندسه جدا میکنم. گوجههای خوشگل و گرد رو که بر اساس اندازه هم تفکیک شدن بسته بندی میکنم و با قیمت زیاد به پولدارها میفروشم و مطمئنم که یه آدم پولدار همیشه بابت این جور چیزا پول خرج میکنه. گوجههایی که ظاهر زیبایی نداشتن و یا اندازهشان بیش از حد ریز یا بیش از حد درشته رو جداگانه بستهبندی میکنم و با قیمت پایین به قشر کم درآمد میفروشم. از گوجههای باقی مونده که شاید یه کم نرم شدن یا زدگی دارن برای تهیه رب یا سس کچاپ استفاده میکنم. بنابراین چیزی اضافه نمیاد و دور ریخته نمیشه.
اضافه شدن فروشگاههای زنجیرهای به این طرح میتونه تعادل بیشتری در بازار تولید-مصرف ایجاد کنه. هر فروشگاه زنجیرهای قشر خاصی از جامعه رو هدف قرار میده به صورتی که کیفیت های مختلف با قیمت های مختلف ارایه میشن و از اونجایی که تفکیک قبل از توزیع صورت گرفته دور ریز در فروشگاهها به حداقل میرسه.
مزایا و معایب این طرح
کاهش هدر رفت مواد غذایی مهمترین مزیت این طرح خواهد بود که با توجه به بحران مواد غذایی در سالهای آینده میتونه خیلی مهم باشه.
ایجاد تعادل در بازار تولید-مصرف از مزایای بلند مدت این طرح خواهد بود.
از معایب این طرح به سختی برقراری ارتباط بین کشاورزی، صنعت و بازار میشه اشاره کرد.
ممنون برای این طرح مسئله.
سوالات و نقطه نظرهایی برای فهم بهتر مسئله:
- باغبون معمولا برای راحتی کار میوه رو سردرخت میفروشه. این طوری هزینه ها و زحمت های برداشت کمتر میشه.
###تجربه
همین آخر هفته ی گذشته در یک باغ در آستانه بودم، صاحب باغ یک حاج آقا و حاج خانوم ۷۰-۸۰ ساله بودن. گذر زندگی شون از فروش محصولات باغ بود. محصول این فصلشون کیوی بود. کیوی، تا آخر زمستون در بازار در دسترسه، حاجی کیوی هاش رو سر درخت فروخته بود، به این دلیل که سن و سالشون اجازه نمیداد خودشون کارهای نگهداری، انبارداری و به موقع فروختن رو انجام بدن.
عاقبت کیوی ها: به سردخونه برده میشدن و ریزه ریزه به بازار تزریق میشدن. چیدن کیوی با دست انجام میشد، و تا جایی که فهمیدم ریز و درشت قاطی بودن. ولی فکر کنم ریز و درشت در سردخونه جدا میشد و با قیمت مختلف فروخته میشد.
اصلا همین چیدن کیوی با دست و جداسازی ش با دست نکته ی اولی هست که باعث میشد حاجی خیلی زودتر از موعد دل از محصولاتش بکنه. و در ضمن بعضی از محصولاتش رو دور بریزه به ناچار. فکر کنم اگه کسی قرار باشه برای میوه های با کیفیت پایین تر دل بسوزونه، اون کس خود باغبونه. و نه صاحب سردخونه و … . ولی باغبون به دلیل سختی برداشت و بسته بندی محصول، اون ها رو با قیمت کم میده میره.
تازه خیلی از کیوی های کوچیک به این دلیل کوچیک بودن که زودتر از موعد چیده میشدن. یعنی فکر کنم اگه از درخت چیده نمیشدن، شاید باز هم رشد میکردن. ولی باز هم چون چیدمان میوه قرار هست در یک زمان اتفاق بیفته، همه محصولا چیده میشدن، و زمان چیدن هم زمانی بود که اکثر میوه ها بدون اینکه زیاد رسیده باشن، قابل برداشت باشن.
- مهم ترین نکته ای که در شرح ایده گرفتم، ارتباط بود: ارتباط مصرف کننده ی اصلی و تولید کننده. طوری که کشاورز بتونه سفارش محصول بگیره و با توجه به احساس امنیت این سفارش بتونه برای بهبود وضعیت کاشت و برداشت نقشه بکشه. درسته؟
###پرسش
اگه بله، برای بهبود این ارتباط چه کاری میشه انجام داد؟ از چه ابزار یا چه روش هایی میشه چنین خدمتی رو رقم زد؟
درسته و البته من روی تفکیک قبل از توزیع هم تاکید دارم.
برای بهبود این ارتباط اول از همه باید تعداد عناصر زنجیره رو کمتر کرد. هر چه سرمایه بیشتر باشه این اتفاق راحتتر میافته چون که سرمایه گذار میتونه بخشهای بیشتری از زنجیره رو زیر نظر خودش داشته باشه. حالا منظورم از این زنچیره چیه؟منظورم زنچیره برداشت، نگهداری و توزیع محصول هست. گاهی تعداد دلالها در این زنجیره بالا میره که نتیجهاش افزایش قیمت و کاهش کیفیت محصول (جابهجاییهای زیاد) خواهد بود. بهینهترین حالت زمانی اتفاق میافته که سرمایهگذار مدیریت تمام این مراحل رو به عهده گرفته باشه. اینجوری هزینهها پایینتر میاد و هدررفت کمینه میشه.
به عنوان مثال: چند سال پیش که برنج ایرانی کیلویی هشت هزار تومان بود، ما برنج با کیفیتی رو پیدا کردیم (از طریق همسایه گیلانی مون) که قیمتش شش هزار تومان بود. با پرس و جو فهمیدم که برنج سبوسدار با قیمتی خیلی پایینتر از این از کشاورز خریداری میشه و به کارخونه برنجکوبی فرستاده میشه. کارخونه برنجکوبی یه جورایی شبیه مافیا میمونه چون قیمت نهایی برنج رو تا حد زیادی تعیین میکنه و کشاورز چاره دیگهای نداره که برنجش رو بهشون بفروشه. دلالهای زیادی این وسط باعث میشن که قیمت برنجی که کیلویی کمتر از چهار هزار تومان از کشاورز خریداری میشه، کیلویی هشت هزار تومان به دست خریدار برسه.
بیمه کردن کشاورز و پرداختن بخشی از مبلغ قرارداد به کشاورز پیش از کشت محصول بدون شک بازدهی محصول نهایی رو بالاتر خواهد برد. از طرفی مدیر باید حواسش به بهبود روشهای کشاورزی باشه و تا حدی آینده رو هم در نظر داشته باشه.
عددهای جدید در این زمینه:
میوه فروشی سر کوچه که یه مغازه ی ۳ در ۳ بود، و البته میوه های با کیفیت ساده تر و قیمت مناسب تر میاره، روزی ۱۰۰ تا ۱۵۰ کیلو زباله ی میوه داره، که بیشتر شامله گوجه فرنگی های له شده و برگه های کاهو هست.
و این زباله ها رو میریزه تو سطل زباله شهرداری
از لینک بالا: کشاورز میگه: «هم اکنون هر کیسه 30 کیلویی بادمجان بین دو تا سه هزار تومان از تولیدکنندگان خریداری می شود.»
یعنی کیلویی ۱۰۰ تا تک تومن! بادمجون تو بازار کیلو چنده الان؟!
بدون شک کمتر از کیلویی دو یا سه هزار تومان نیست. همه اینها به کنار، کشت بادمجان آب زیادی میخواد. به خصوص تو استان هرمزگان که با کمبود آب شیرین مواجه هست.
در باب حسین اقا، میوه فروش دم کوچه مون، همون که روزی ۱۰۰-۱۵۰ کیلو آشغال میوه داره؛ نقل قول مادرم:
«حسین آقا معمولا دیر میاد در مغازه، یعنی حدود ۱۲/۵ یا یک ظهر، یه روز که من گفتم حالا که مغازه دارین، در مغازه رو صبح باز کنین که مشتری ها راحت باشن گفت که نمیشه، چون میدون بارم و اگه بخوام جنس ارزون گیرم بیاد باید دیر برم.
حالا حدس من اینه که دیر میره میدون و میدون دارا برا این میوه های موندشون رد بشه و خراب نشه، ارزون تر حساب می کنن، در ضمن میوه هایی که میاره درجه یک نیست. مثلا سیب هاش ریز تره و ۳/۵ میده، مغازه دارای دیگه ۵ یا ۵/۵ میدن و سیباشون درشت تره. بقیه جنساش هم همین طور.»
یعنی انگار روش های ساده و محلی پیاده میشه برای کمتر دور ریختن میوه ها. ولی هنوز زیاد دور ریخته میشه!
آیا راهی هست که زباله های میوه در چنین حالتی کمتر بشه؟
اگه همین حسن آقا از سیبهای مونده مربا درست کنه و از گوجههای مونده رب درست کنه و با قیمت ارزون عرضه کنه جوری که سودش به زحمتش بیارزه زبالههای میوه کمتر میشه.
با فرض اینکه داریم ایده پردازی بدون محدود انجام میدیم :
سیب های مونده رو نشسته بریزه تو یه بشکه در بشکه رو هم ببنده، اخر ماه سرکه سیب داشته باشه!
البته بدیش اینه که ۱۰۰ کیلو سیب نیست فقط، کاهو و گوجه هم هست. حسین آقا یه گوسفند هم لازمه بخره!
پ. آقا نمیشه! تا حالا فکر کنم مربا و رب درست نکردی خداییش دردسر دور ریختن گوجه هه و سیب ه کمتر از هر چیزیه.
به خاطر همینه که من میگم این کار باید تو اسکیل بزرگ اتفاق بیافته. اونجوری سودآور میشه و به دردسرش می ارزه.
یه سوپرمارکت بزرگ اینترنتی دیدم که تقریبا داره چنین کاری رو تسهیل میکنه:
ایده شون جالب و کاربردی هست. فقط موندم اینا چه جوری همه ذی نفعای این ماجرا رو در یه پلت فرم جمع میکنن؟
یه مدت هست برا جوجه هایی که خریدیم میریم از میوه فروشی محل باقیمونده ی میوه ها و سبزی هاش رو میگیریم، کاهو، گوجه و سبزی. برای این اقلام هزینه ای نمیپردازیم. و برعکس میوه فروش خوشحال هم میشه که مواد دورریختنیش رو میبریم. خیلی وقت ها چیزی که میاریم خونه برای مصرف انسان هم مناسب هست. مثلا سبزی های این سری رو عکسش رو گذاشتم:
میوه فروش حاضر نیست موقع خرید محصولش رو با قیمت کمتر و معقولتری بفروشه ولی حاضره اونا رو دور بریزه.