اگر رأی اکثریت ملاک عمل قرار نگیرد چه مشکلاتی پیش می آید؟ چرا اکثریت نتیجه را به اقلیت واگذار نمی کنند؟ از کی و تا کی این شیوه انتخاب ، برتر است؟
رای اکثریت + مطابقت با قوانین
فرض کنین ده نفریم، و ده هزار تومن داریم و فقط حق داریم یه مدل خوراکی بخریم. ۸ نفر میگن بستنی بخریم و ۲ نفر میگن چیبس! کدوم هزینه ش کمتره و یا مطلوبیتش بیشتر: همه بستنی بخورن (دو نفر ناراضی) یا همه چیبس بخورن (هشت نفر ناراضی)؟
سوال برا من کمی ابهام داره. چرا در انتخاب جمعی و برای جمع فکر میکنین با نظر اقلیت پیش رفتن بهتره؟
اگر رای اکثریت به معنی دموکراسی ست: بله. آمار که البته در اینجا تاریخ و تجربیات بشری ست نشان داده که هدایت یک نفر به عنوان تصمیم گیر اما با شرایطی خاص می تواند بهترین انتخاب باشد اگر و تنها اگر رهبری این فرد مثبت و دلسوزانه باشد. در واقع دموکراسی “متاسفانه” بهترین راه است.
واقعیت این است که متاسفانه اکثریت معمولا نه دانش و نه خرد و آینده نگری کافی برای تصمیم گیری ندارند و متاسفانه با روشهای بسیار ساده ای می توان سوار بر موج های احساسات و نیازهای روزمره آنها شد, همانطور که در جنگ جهانی دوم آلمانها به سمتی رفتند که حتی امروز نیز اکثر آنها خجل و شرمنده کرده های نیاکان خود هستند.
ولی به عنوان نمونه در جوامع اسکاندیناوی رهبران روشنفکر با ملیگرایی مثبت و دلسوزانه و مشورت مشاورانشان توانستند فرهنگی را در طول دهه ها بناکنند که ریشه های آن آنقدر محکم و استوار است که رفتارهایشان گاه برای شرقی ی مانند من بو و مزه کرات دیگر را می دهد. ولی این روش با توجه به ریسک آن، در به قدرت رسیدن یک فرد بد معمولا انتخابی با ریسک کمتر یعنی دموکراسی (رای اکثریت) را جلوی ما قرار می دهد.
بنابراین, جواب من بله ست, راه بهتری هست ولی ریسک دارد و بنابراین در عمل متاسفانه رای اکثریت را انتخاب خواهم نمود.
خوب در خود قوانین هم بحث هست، شاید باز هم رأی اکثریت، ایده ای را به قانون تبدیل کرده و جمع اکثریت و اقلیت را به رعایت آن وا می دارد.
انتخاب برتر انتخابی است که جمع را نفع برساند نه فقط اکثریت را، پس با رأی اکثریت، اقلیتی که حضور در جمع را ارج می نهد به انزوا و گذشت محکوم است. شاید بگویید طرحی همچون تنازع بقا باید ریخت و اقلیت سعی کند با تمام امکانات خود را تبدیل به اکثریت تبدیل کند، یعنی خود را تبیین کند، تکثیر شود و بر اکثریتی که حالا اقلیت شده غالب شود، یعنی باز هم غلبه اکثریت.
یا اینکه جمع هایی چند گونه داشته باشیم با قوانین و شکل های گوناگون از انتخاب ها؟
خلاصه بحث کمی کلی تر از دو راهی انتخاب بین بستنی و چیبس است، که شرایط کاملا از پیش تعیین شده است،
منظورم اینه که
اینکه آیا غلبه اکثریت یک اصل است؟
به نظرم خیلی بدیهی نیست که انتخاب اکثریت بهترین و کم هزینهترین انتخاب ممکن است. برای مثال میتوانیم به انتخاب محمود احمدی نژاد در ایران و انتخاب دونالد ترامپ در آمریکا اشاره کنیم. هر دوی این انتخابها بد بودند به خاطر این که ایران ما و جهان را به خطر انداختند.
روش را توضیح ندادید. به خاطر همین منظورتان را از ریسک متوجه نمیشوم. مگر چیزی به غیر از دموکراسی رایج در کشورهای اسکاندیناوی اتفاق میافتد؟
سوال جالبی رو مطرح کردید، این قدر جالب که مقالهی نیچر سال ۲۰۱۷ ازش دراومده
https://www.nature.com/articles/nature21054
و خبرش که من خوندم:
کل بحث نظر جمع در این هست که خطای انتخاب رو کاهش بدیم. در این تحقیق نشون دادن که اگه اطلاعات نادرست در هنگام انجام نظرسنجی ارائه بدیم، میتونیم به راحتی خطا رو در نظر جمعی افزایش بدیم!
اتفاقا این مقاله الگوریتمی هم برای کاهش خطا پیشنهاد دادن: اول از مردم سوالاتی پرسیدن، بعد ازشون پرسیدن فکر میکنین بقیه چه جوابی دادن؟
The team asked study participants to answer a given set of questions. Then the researchers
asked those respondents to guess how other people would answer. The algorithm then looked
for answers that were ‘surprisingly popular’, or more popular than most respondents thought
they would be. In most cases, the answers that exceeded expectations were the correct ones.
ریسک: ریسک به روی کار آمدن فردی بد یا تصمیمی بد توسط راهبر منفرد
کشورهای اسکاندیناوی در گذشته به صورت پادشاهی اداره می شدن و به آرامی با پیمودن سلسه مراتب الان به موقعیتی رسیدن که تنها بین روشهای رسیدن به هدفهای والای جامعه بین منتخبین یا تنها روشهای آنها انتخاب می کنند نه بین مسیرهای متفاوت. در آنجا قانون یا حکمت یا شعور عمومی هرگز امکان خارج شدن از مسیر مشخص شده را نمی دهد. نوع نگاه و فهم ما از انتخاب و دموکراسی با آنها بسیار زیاد است. در آنجا با انتخاب تنها “چگونگی رسیدن” به رفاه یا یک هدف مشخص فرق می کند و نه بودن یا نبودن آن نوع رفاه. به همین دلیل هم در چند دهه گذشته میزان شرکت در رای گیری ها در این کشورها کم شده چون مردم به حداقلها اطمینان دارند و می دانند که زندگی آنها و آینده آنها هرگز با انتخابهایشان زیرورو نمی شود و فقط نوع رسیدن یا زمان آن کم و زیاد می شود. چیزی که ما شاید در نگا اول حسی از آن نداشته باشیم.
البته در نگاه کلی با توجه به سئوال مطرح شده در تمام موارد نیز می توان این نوع دید را حداقل در مسائل با تعداد شرکت کننده زیاد قبول کرد. مگر اینکه مسئله مربوط به تعداد آماری زیادی نباشد که آنجا من نیز به رای گیری روی خواهم آورد.
پس رای اکثریت برای من در تعداد آمار کم تنها راه و در تعداد آمار زیاد متاسفانه فعلا بهترین راه می باشد.
اینکه دمکراسی مطلق به معنی رای اکثریت باشه، از قدیم هم روش پسندیده ای نبوده. در واقع به نحوی دیکتاتوری اکثریت نامیده میشه و تقریبا هیچ جائی این اصل رعایت نمیشه.
در مسائل نظرخواهی اگر یک جامعه آماری داشته باشید، توزیع نظرات را میشه به طور فرضی از اشتباه مطلق تا درست مطلق معمولا به شکل یک توزیع گاوسی با میانگین صفر در نظر گرفت. رای گیری روی همه ی آدمها، در بهترین حالت نتیجه ای خنثی به دست میده. ولی این دیدگاه هم در خیلی موارد قابل دسترسی نیست. اگر میزان آگاهی در مورد موضوعی رو به “خرد فردی” نسبت بدیم، کسانی که نظرات درستی دارند، معمولا مشارکت اجتماعی کمتری دارند (مشاهده)، به همین خاطر در مسئله انتخاب عملی معمولا نظرات جمع مشارکت کننده بیشتر غلط هست تا خنثی یا درست. به شکل دیدگاه اجتماعی بخوام بگم: افق دید اکثریت جامعه بسیار کوتاه هست.
برای رفع این ضعف، روشهای زیادی به کار برده میشه. حقوق غیر قابل رای گیری یکی از اصول دمکراسی مدرن هست که برای تعدیل قدرت اکثریت بر اقلیت به کار برده میشه. روش بعدی، روش فیلتر انتخابها از طرف اقلیت خردمند هست (مثال انتخاباتی رو میشه توی آمریکا دید).
روشی که میتونه جالب باشه و برای مثال توی جائی مثل همین جا هم به کار برده میشه، اینه که فرآیندی (ترجیحا غیرنظارتی) جلوی آدمها باشه تا اول از اون رد بشن و به اصطلاح صلاحیت نظر دادن رو به دست بیارن. این باعث میشه که هم خرد فردی در مورد مسائل افزایش پیدا کنه هم افرادی که دیدگاه درستی ندارن از نظر دادن منع بشن. این سیستم اگر که قابلیت ارائه به جامعه را داشته باشه میتونه خیلی بهتر از فیلتر انتخابها عمل کنه.
وقتی میگویید «برای من شرقی» کمی برایم عجیب است.
در آلمان مردم به راحتی میتوانند بین احزاب مختلف انتخاب کنند. به نظر میرسد هیچ محدودهای هم وجود ندارد. با وجود این که نظام انتخاباتی آلمان مردم را محدود نمیکند، اما گویا محدودیتها همچنان در ذهن مردم وجود دارد. برای مثال در همین آلمان احزاب سنتی با تفکر عقب افتادهای مانند CSU و AfD رای بسیار بالایی دارند. در عوض حزب چپ (die Linke) که نماینده طبقه کارگر است تعداد کرسیهای کمتری در مجلس آلمان دارد.
در بریتانیا هم اتفاق مشابهای افتاده است. جدا از رای مردم انگلیس به خروج از اتحادیه (که واقعا دلایل مسخره و خنده داری دارد) میتوان به انتخاب ترزا می در مقابل جرمی کوربین اشاره کرد. چرا در سرزمینی که دموکراسی در آن در جریان است مردم این چنین انتخاب میکنند؟ در اتریش حزب راست افراطی حاکم است. گرایش فرانسه و هلند هم به احزاب راست افراطی افزایش چشمگیری داشته است.
به خاطر همین برایم خیلی عجیب است که میگویید «به عنوان یک شرقی، غرب برایتان شبیه کرات دیگر است».
این درست است. به خاطر این که ما تمرین دموکراسی را خیلی دیرتر از آنها شروع کردیم. فکر میکنم انقلاب مشروطه اولین گام در آغاز دموکراسی در ایران بوده است.
حرف شما درست است. در غرب انتخابات بی انتها و آزاد است ولی اکثریت به ندرت انتخابهای بد و انقلابی را پیش می گیرند. در ضمن اگر من آلمانی یا انگلیسی بودم حتما به خروج از اتحادیه رای می دادم.
حس شرقی و نوع نگاهم شاید به این دلیل باشه که نیمی از عمرم رو در اروپا بودم و در زیر پوستم احساسات و ریشه افکار عوام را درک می کنم.
ولی باید این موضوعات را نیز درنظر گرفت:
-
اکثریت همیشه راه درست یا بهترین را انتخاب نمی کنند.
-
برای اعتماد به رای اکثریت باید اطمینان حاصل کرد که اکثریت دانش کافی برای تحلیل انتخاب رو دارند.
-
آیا اکثریت توانایی تشخیص بهترین انتخاب برای خود و شما را خواهند داشت؟
متاسفانه بدون فرهنگ سازی و دانش کافی، رای اکثریت از دید اقلیتی که دانش بیشتر یا خواسته به ظاهر متفاوتی دارد اصلا مورد تایید نخواهد بود.
نه رای اکثریت بهترینه نه رای اقلیت !!!
بهترین رای رای خردمندانست! حتی از زبان کوچکتر
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارند / جوانان سعادتمند رای پیر دانا را
دموکراسی واقعی همینه که همه رای بدن حالا شما فرض کن با چه معیاری میشه اقلیت خردمند رو جدا کرد و مثلا ارزش رایشون رو بیشتر حساب کرد.این کار بدتر موجب تفرقه میشه
و جناح بندی رو بیشتر میکنه اینکه فرض کنیم اکثریت اشتباه کنن بخاطر چی هست؟ اکثرا بخاطر نداشتن قانون درست و سواد کافی. خب این رو قبول دارم ولی ارزش رای کدام قشر بیشتر باشه باعث نزاعه در ضمن برای اینکه یکی به فرض رئیس جمهور شه باید بتونه همه اقشار رو جذب کنه
فعلا صبحت خاصی در راستای صورت سوال ندارم
اما!!!
چرا اکثریت بر این باورند که اکثریت توان درک و تحلیل درست موقعیت و انتخاب گزینه بهتر را ندارند؟
ایا این همان اکثریت نادان نیست؟
دموکراسی شیوهی از سر ناچاری در مقابل دیکتاتوری فردی شاهان قدیم و جدید بوده و هست . اما همین دموکراسی نقص و عیب دارد . بسیاری از احزاب مخرب از طریق همین دموکراسی به قدرت رسیده و ویرانیهای گستردهای به بار آوردهاند و یا شخصیتهای نامعقولی توانستند با همین ابزار به قدرت رسیده و اعمال نامناسب و زیانباری را اجرایی کنند .
در مقابل دموکراسی ما آلترناتیو آریستوکراسی یا نخبهسالاری را داریم که در کلام فلاسفه مختلفی این مسئله مطرح شده است . از حکومت آرمانی افلاطون تا ستایشهای ژان ژاک روسو و منستکیو از جمهوری روم به عنوان یک حکومت آریستوکراسی که تاحدی موفق بوده خصوصا در آن روزگار .
اینکه ما نظر اکثریت کنار بگذاریم (نه در همه زمینهها) و به جای آن حکام و زعامداران را از یک طبقه خاص به نام نخبگان انتخاب کنیم . کسانی که به قول افلاطون بایستی تا 40سالگی آموزشهای مختلف ببینند و فیلسوف باشند تا از مدار اخلاق خارج نشوند و مانند سنای روم بایستی یک مجلس عقلا بر امور نظارت کند تا در صورت لزوم حاکم را تغییر دهد (به قول روسو) .
انسان و تمامی پیشرفتی که حاصل شده و این میزان از هوشی که الان داریم و در آینده هم بیشترشو خواهیم داشت همه و همه مدیون زندگی اجتماعی انسان است.
از پایه های زندگی اجتماعی در دوره ای که در اون هستیم (در ظاهر حداقل) رای اکثریت هست.
فکر نمیکنم تا زمانی که صلح پایدار باشه این موضوع تغییری بکنه. هدایت کردن خواسته اکثریت به مسیر صحیح و سالم راه درست تری به نظر میرسه به نظرم
در واقع بعضی دوستان کم لطفی میکنن کدوم اکثریتی هست که از تشکیل دولتی با رعایت حقوق بشر بدش بیاد دغدغه هر بشری رعایت عدل و مبارزه با ظلم و آزادی در همه زمینه ها و برخورداری رایگان از برخی منافع ملی و ایجاد شغل و در آمد بی دردسر هست حالا تو جزئیاتش دیگه سلیقه و سواد سیاسیه ولی همین که از موارد بالا عدول نشه یعنی تو مسیر درسته …چرا سعی داریم مردم را احمق نشان بدهیم مردم هر چقدر سواد پایینی داشته باشند تو این مواردی که عرض کردم به اجماع می رسند و همین کافیه
نه دیگه. توی این بحث، شما فرض کردی که انتخاب از پیش تعیین شده و مناسب هستن. داستان به نظرم، افق دید مردم به طور عمومه نه حماقت یا چیز دیگهای. با این هم مشکلی نیست که عموم آدمها بیشترین منفعت حال رو بر توسعه پایدار ترجیح بدن، ولی نکته اینه که نتایج انتخاب رو بپذیرن.
مثال ملموس توی همین اتفاقهای ناشی از تلاطم بازاره. من مشکلی نمیبینم که آدمها رفتار خاصی رو نشون بدن (مثلا ذخیره یک سال رو پیش پیش بخرن) ولی اینکه انتظار داشته باشن با این رفتار عمومی، مملکت به سمت پایداری حرکت کنه دیدگاهیه که متناقض با رفتار آدمهاست.
مثال انتخاباتی هم مسئله یارانههاست که به نظر عدالت رو برپا میکرد ولی در طولانی مدت این طوفان نقدینگی و سفته بازی رو ایجاد کرده که هیچ قدرت رسمی قادر به مهارش نیست. حقایق سیاسی وقتی بر واقعیتهای ذات انسانی اجتماع و قوانین ملموس اقتصاد متکی نباشه، نتایج رو به بار میاره که شوکآوره.