این از اون سری آرزوهایی هست که غول چراغ جادو میتونه شما رو بهش برسونه
کدوم عدد رو انتخاب میکردی؟ چرا؟
دنبالهی موضوع اگه میتونستی جلوی یکی از عددهای زندگیت، صفر بذاری، کدوم رو انتخاب میکردی؟
این از اون سری آرزوهایی هست که غول چراغ جادو میتونه شما رو بهش برسونه
کدوم عدد رو انتخاب میکردی؟ چرا؟
دنبالهی موضوع اگه میتونستی جلوی یکی از عددهای زندگیت، صفر بذاری، کدوم رو انتخاب میکردی؟
الان 24 سال دارم ولی فکر کنم اگه میتونستم روی سن 30سالگی نگهش میداشتم!!! (به امید اینکه تا اون سن به چیزایی که هدف قرار دادم رسیده باشم😅)
توی ۱۶ سالگی. بهترین سال و پر شور ترین سال زندگیم بود
سالی که نه اونقدر بزرگی که واسه خودت محدودیت درست کنی و نه اونقدر کودک که بی قید و شرط باشی
۲۰ سالگی
الان بیست و یک سالمه ولی در سن بیست سالگیم تمام روز هاشو بهترین استفاده ها رو کردم و دوست دارم توی همین سن بمونم و یا مثل سن بیست سالگیم بهترین استفاده رو از زندگیم کنم
من بین ۳۰ تا ۳۵ سالگی رو انتخاب میکنم. در شرایط عادی، به نظرم اوج تکامل شخصیتی، قدرت ذهنی و تعدیل مناسب حس ریسکپذیر در این سنین اتفاق میوفته. در سنین پایینتر کمتجربگی و ریسک بالا و در سنین بالاتر برعکس اهمیت بیش از حد به ریسک و کماهمیت شدن ایدهآلهای زندگی اتفاق میوفته.
همچنین در این سن
تو دانشگاه رفیقی داشتم که با یک حالت عجیبی خودشو اینجوری خطاب میکرد: حاصل یه شب کثیف و هیجان انگیز! (یادش بخیر )
تو 15-16 سالگی حال ت خیلی خوبه و کلا دنیا به … نیست ولی پول و آزادی نداری.
25 سالگی آزادی داری آروم آروم داری کار هم میکنی ولی یه سری چیزای دیگه ت وضعشون خرابه.
35 خانواده داری و مسئولیت و کار شدید
45 پول و آزادی و خانواده و مقبولیت داری آماااا یه جای بدنت معیوب میشه و …
نمیتونم سن خاصی رو انتخاب کنم چون هر سنی ترکیبی از هیجان و کثیف کاریه. و همین زندگی رو دوست داشتنی میکنه.
شاید توی همین بیست و یک سالگی و یا شاید بشه بهتر گفت تا قبل از فارغ التحصیلی… همین دوران دانشجوییم رو خیلی دوست دارم… شیطنت ها… کتاب خوندن و بی دغدغه بودن… زندگی خوابگاهی و دور همی های آخر هفته… بیمارستان و درس ها و بیمار ها و اساتید… جوون بودن و بی خیال بودن… عاشق بودن و عاشقی کردن… شب ها رو تا صبح بیدار موندن و کتاب خوندن و فیلم دیدن و دغدغه هایی عجیب و غریب داشتن… این همون چیزیه که دوسش دارم و نمی خوام هرگز از دستش بدم…