مشاغل سخت و زیان آور دو جورند
یکسری مشاغل مثل رانندگی سخت و زیان آورند یعنی به ازای یکسال کار دو سال باید در سابقه لحاظ شود ولی تا شکایت نکنی به حقت نمیرسی
ولی یکسری مشاغل هستند که هیچ حمایتی ازشون نمیشه و واقعا زیان آوره مثل جوشکار آرگون که فرد جوشکار بعد از یکی دو سه سال مقطوع النسل میشود یعنی از نعمت فرزند آوری محروم میشوند
چرا انسانی که مطالعه و آگاهی زیادی داره بعد از مدتی افسردگی میگیره؟
چرا انسان ها با دانش کم یا محدود، زندگی راحت تر و شادتری دارند؟
کمال گرایی جزئی از وجود انسان هست ؟ یا المان های محیطی عامل کمال گرایی در انسان امروز شده است؟
افسردگی از بلاتکلیفی از ندانستن موقعیت انسان در مقابل جهان هستی هست. انسان وقتی با پرسش های بنیادین فلسفی در قبال زندگی و معنای ان و اینکه واقعا حقیقت چی هست اصلا این ها سوالاتی هستن که تعادل زندگی روزمره را بهم میزنن بهش میگن آگاهی از وضعیت اگزیستانسیالیسم خویش در پهنه جهان. چهار مسئله اساسی وجودی انسان شامل مرگ تنهایی پوچی و ازادی هست این چهارتا موضوع انسان را از دل روزمرگینگی بالا میاره از سطح زندگی میبره به عمق و به عمق رفتن عزیز من خطر دارد ولی تمام عمر را در سطح بودن هم درسته ایمن هست ولی انسان و زندگی با خطر عجین شده پس باید دنبال حقیقت رفت
به نظرتون آیا انسان آمده که ژن هاشو انتقال بده و حالا تجربه ای از زیست روی کره زمین داشته باشه یا نه آیا اساسا لزومی داره ما کنش فلسفی داشته باشیم در باره تمامی باورهایی که داخل محفظه ذهنمان داریم که بعنوان حقیقت میپذیرمش؟ آیا وقتی مطالعه فلسفه میکنید شما هم به این حس رسیدید که همه فیلسوف ها مزخرف میگن و شاعران چرت و باید خودت شروع به فلسفیدن کنی ؟
به نظر من ما تعریف شفاف تری برای شادی داریم ولی خوشبختی کلا یک مفهوم مبهمی هست ولی خوشبختی به نظرم یک فرآیند هس و شادی بخشی از این فرایند و در طی فرایند غم و رنج و ناامیدی سختی همه ی این ها جزوی از مسیر هستن و هدف غایی نیز رضایت درونی هست که حالا نزدیکترین واژه به خوشبختی هست. بقول نیچه از رنج فرار نکن که رنج و لذت هر دو روی یه سکه هستند و سعی کن خودتو از یک زندگی ایمن رها کنی چون اساسا دنیا بر ناپایداری و ناایمنی استوار هست (مفهوم amour fati در فلسفه نیچه )
ابتدا اصلا باید پرسید منظور از حس چیه و آیا احساس و استدلالی که مبتنی بر اون اقامه میشه یقین اورند؟به معنای دیگه اعتبار شناسایی حسی تا کجاست؟
این سوال شاید بیش از اندازه کلیشه باشه اما همین مسئله انقضای این سوالو تعیین میکنه!اگه منظور از احساس همون تجربه ی حسی علمی باشه،به احتمال زیاد ادامه بحث راجع به پرسش منتفیه
چون زبان عربی با فارسی امروزی بیشتر از هزار ساله آمیخته شده و اگر اون رو بخواهیم جدا کنیم یه کار سخت و اضافه انجام دادیم و زبانی رو الک کردیم که برای بسیاری افراد غیر مانوس و ناآشنا خواهد بود در نظر بگیرید نسل گذشته و نسل ما و حتی نسل جدید بسیار به لغات عربی وابسته است از آثار شاعران و نویسندگان بزرگ بگیرید تا دانشمندان و حتی نوع آموزش امروزی.
من البته مخالفم با این که همه لغات انگلیسی حتی لغات رایج و همه فهم حذف شن و میشه داخل پرانتز معنی فارسی شو بنویسیم . درباره عربی هم همینطور لغات خیلی تخصصی با معادل فارسی راحت تر یا با توضیح در پرانتز در نوشته ها به کار بره.
در همین متنی که سوال کردید
کلمات «اصلاح،فقط،تغییر،فکر ،حال،خیلی» عربی هستند. من به شخصه همین فارسی امروزی عجین با عربی رو بیشتر میپسندم تا سره و خالص فارسی بشه .
شاید تخیل و تفکر زیاد درباره آینده باعث میشه خواب سبک شه. به خودتون سخت نگیرید و یک روتین با خواب سنگین و اولویت هایی مثل داده های کمتر داشته باشید و موضوعاتی با محوریت تنش بیشتر و بحث و جدل رو رها کنید و یک وقتی رو صرف ورزش کنید و کتاب های ساده و نه طولانی که به شما کمک کنند در عوض کتاب های طولانی مثل رمان و یا خیلی تخصصی. (تجربه داشتم که روزی که ورزش کردم و چشم به اخبار نداشتم شبش بسیار راحت و عمیق خوابیدم)