گاهی بعضی از بچه ها وارد یه بازی میشن و طوری بازی میکنن که حتما یه چیزی رو بشکنن؛ مثلا چارچوب بازی و گاها کل بازی! نمونههایی از این شکستن:
مخالفت صریح در بازی که بهش دعوت نشدن:
حرکتی خلاف خواسته ی صریح در بازی:
تغییر کل بازی:
پرسش فرافکنانه:
حضور در بازی با خواست شخصی و فرار:
خودم یکی-دو بار اخیرا در پرسشهام در معرض این دوستام قرار گرفتم و حس اون لحظه م تو ذوق خوردگی بود.
قبول دارم که تلاش دوستام، نوآورانه و مخالف جریان آب بودن بود و در ضمن شادم که حداقل حضور داشتن. ولی شبیه این موقعیت بود که با کلی ذوق و شوق بیای یه کیک بپزی و دوستات به جای اینکه بخورنش، خیلی شیک و نوآورانه کیک رو تو صورت هم له کنن و این باعث شه بقیه هم میلشون به خوردن کیک کمتر شه. تازه گاهی حتی قبل اینکه کیک رو بچشن، شاید که چندان هم حس خوردن کیک بد نباشه.
تو این موقعیتا چی کار میکنین؟ چه طوری لذت برد-برد رو در چنین موقعیتی میشه ایجاد کرد؟
نه اتفاقا. این قدرت که در جایی ممکنه مخرب باشه رو میشه در جایی درست به انرژی قوی تبدیل کرد. من هم تا حدی اینجوری هستم و دوس دارم بدونم چکار کنم که هم خودم لذت ببرم و هم بقیه رو اذیت نکنم!
این بازی هم می تونه جذاب باشه
به نظر من در بازی هر چارچوبی را میشه شکست و این خاصیت بازیه که جذاب اش میکنه.
جدای از اینکه بازی داره درست پیش میره یانه، تعاملی که داره اتفاق میفته جذابه
همیشه اینطور نیست! با وجود اینکه من هم مثل جلال علاقه زیادی به اینکار دارم، ولی خیلی وقتها حس میکنم که اینکار باعث میشه آدمهایی که برای بازی با همون چهارچوب اومدن، ناراحت و دلسرد میشن.
یک راه اینه که یک بازی مخصوص برای این بازیکنها وجود داشته باشه که توان تخریب خودشون رو به رخ بکشن. بازیای که دقیقا به این نکته اشاره کنه: چهارچوب خودت رو بزار و با بقیه مقایسه کن، ببینیم کی چهارچوب قویتری داره. همزمان نشون بده چهارچوب بقیه چه نقاط ضعفی دارن و ببین چقدر میتونی تخریبش کنی!
نه بابا برا چی راش ندیم؟! اگه جلال نباشه هیچ کی ممکنه باهامون بازی نکنه … .
نکته ش اینجاس که این بازیکنا اگه با این خلاقیتشون چارچوب رو بپذیرن و بازی کنن، معمولا خیلی پاسخای خوب و خلاقانه ای هم مطرح میکنن.
موافقم تعامل ها جذابن، ولی خب خداییش یه بازی فوتبال رو در نظر بگیرین که هیچ کی دنبال پاس دادن و گل زدن نباشه و بازیکنا بیان تو زمین حرکات اکروباتیک برن، یا چمیدونم مثلا بشینن با چمن بازی کنن، خب اصلا جای پیشرفتی تو بازی فوتبال نمیمونه! و دیگه این لیگ های جذاب و بازی ها و بازیکنای خفن ساخته نمیشه.
ممکنه بحث فلسفی و درستی رو پیش بکشین که خب ساخته نشه، مگه چی میشه؟! ولی بیاین الان این بحث رو پیش نکشیم و فرض کنیم واقعا یکی از اهداف بازی ها همین شکل گرفتن سیستم های جذاب و قابل پیشرفت باشه.
لاله جان چقدر سوالت خوب بود. در واقع بهتره بگم سوال من هم بود ولی نمیدونستم چطور باید بپرسم و اون حسی که یهو انگار کیک توی صورت آدم له میشه رو چقدر قشنگ گفتی
آدمهای خیلی باهوش معمولا این ویژگی ساز مخالف رو دارن مثل جلال که البته من شخصا از اینکه این تیپ آدمهای باهوش یهو کیک رو توی صورت آدم له میکنند یه جورایی لذت هم میبرم هر چند گاهی کفری هم میشم از اینکه مسیر رو به یکباره عوض میکنند ولی در کل زندگی توی جامعه ی بدون این شخصیتها بی مزه و یکنواخته
این تا حدی درسته و قطعا باید در نظر داشته باشیم برای آینده. البته با رعایت همه جوانب احتیاط برای حفظ کیفیت.
ولی اگر پادپُرس صوتی هدف این ایدهست، فکر نمیکنم نیازی به این کار باشه، همین الان هم میشه روی پادپُرس صوتی کار کرد. مشکل رو در بحث قدیمی این میبینم که به طور کلی اگر فقط صوت مبنای تعامل باشه، ارزش زیادی برای تعامل مفید و سازنده ایجاد نمیشه.
دقیقا شما هم این پتانسیل رو دارید ولی خیلی خوب کنترلش میکنید.
پیشنهاد خیلی خوبیه. از نظر من این یه قابلیت هست و کم هستند افراد با این ویژگی خاص، اگه یه بستر مناسب برای بروز این توانایی فراهم بشه شاید توصیف بازیکن خطاکار که لاله جان به کار برد تبدیل بشه به بازیگردان تیم .