اول از همه بگم ، من خودم امیدوارم تا چند وقت دیگه جدا بشم ولی هنوز با خانواده زندگی می کنم.
اگر به مراحل رشد روانی یک کودک تا بیست و دو سالگی نگاه کنیم ، می تونیم بگیم که آدم سالم 8 مرحله مختلف و طی می کنه تا به رشد روانی برسه.
اگر به مرحله 7 نگاه کنیم ، مرحله استقلال بهترین مرحله ، برای انسان هست تا زندگی بدون خانوادش و تجربه کنه.
همزیستی (زمان تولد تا یک سالگی ، دقیقا مثل زمانی که بچه تو شکم مادرش هست و برای زنده بودن نیاز به مادر داره )
چسبندگی یا دوختگی (1 سالگی تا 3 سالگی ، ارتباط شدید روانی با مادر)
اعتیاد (3 سالگی تا 5 سالگی کودک گاهی اوقات به والدین نیاز داره ، یعنی همین که بدونه پدر و مادرش در کنارش هستند براش کافیه )
عادت (5 سالگی تا 8 سالگی ، عادت به شرایط جدید )
وابستگی (8 سالگی تا 12 سالگی ، کودک وابستگی فکری و ذهنی به والدین داره)
جدایی و رهایی ( 12 سالگی تا 18 سالگی ، انسان از وابستگی روانی به پدر و مادر رها میشه )
استقلال (18 سالگی تا 20 سالگی، تو این مرحله شخص باید بفهمه که بدون نیاز به والدین می تونه زندگی کنه)
همبستگی (20 سالگی تا 22 سالگی یا بیشتر ، تو این مرحله شخص می فهمه که می تونه در حالی که مستقل هست با شخص دیگه ای زندگیش و شریک بشه )
ولی خب تو جامعه ایران چنین کاری برای دختر و پسر کار ساده ای نیست ، مخصوصا برای دختر.
من دختر های زیادی رو دیدم که از 18 سالگی یا قبلش کمی مستقل شدن و سعی کردن که بتونن از کارکردن طعم استقلال رو بچشن.
من دوستدارم با ارشد خوندنم و راهی شدن سمت یه دانشگاه که خارج از شهرم باشه بتونم کمی مستقل تر باشم.از کار کردن گرفته تا کارای ریز و درشت و خونه گرفتن و بقیه چیزا.دوستدارم واقعا چون میخوام طعم خیلی چیزا که برام سواله بچشم و کسانی هم که دیدم اینطوری زندگی میکنن رو اگر از دور برام خوب بوده خوبیش هم خودم دنبالش باشم و یا هر نکته دیگه.
کلا فکر میکنم بچه ها از هیجده سالگی جدا بشن خیلی خوبه و میتونن زودتر از پس خواسته ها و ارزوها و یا حتی خواسته های خونوادگی بربیان و به زندگی خوبی برسند.
البته اگر پر تلاش باشند و بتونن زندگیشون رو اونطور که براش هدفگذاری کردن برنامه ریزی کنند.