آخرین کتاب جذابی که خوندی چی بود؟
چه ویژگیهایی داشته که بیشتر از بقیه نوشتهها جذبت کرد؟
در ادامه پرسش:
تجربهت رو درباره خوندن یه «نوشته خوب» برامون بگو!
آخرین کتاب جذابی که خوندی چی بود؟
چه ویژگیهایی داشته که بیشتر از بقیه نوشتهها جذبت کرد؟
در ادامه پرسش:
تجربهت رو درباره خوندن یه «نوشته خوب» برامون بگو!
عاليه من با چند تا از دوستام شروع كرديم به خوندن
واقعا بي نظير
دو نوع کتاب تا الان منو به اصطلاح «به رقص واداشتن»:
یکی کتابی که منو عمیقا تو فکر برده و چارچوبای فکریم رو مورد سوال قرار داده که بهترین و آخرین نمونه ش کتابه:
«میوه های زمین» اثر «کنوت هامسون» نروژی هست؛ این کتاب وقتی برای یکی از سوالای ذهنیم به یقین رسیده بودم باز اون یقین رو مورد سوال قرار داد و باعث شد جنبه های دیگه رو باز بررسی کنم: سوال ذهنیم این بود که انسان امروز لازمه چه ویژگی هایی داشته باشه تا جامعه به سمت رشد و بهتر شدن (منظورم از بهتر شدن تنش کمتر و آرامش بیشتر در محیط زندگیه) پیش بره، و جوابی که به خودم دادم همون جوابی بود که «وجودگراها» به این سوال می دن ینی، «مسئولیت پذیری» و «آگاهی». مسئولیت پذیری ینی فرد هیچ عملی انجام نده مگه این که عواقب اون عملش رو برگردن خودش ببینه، و آگاهی ینی این که فرد هیچ عملی انجام نده، مگه تمام جوانب عملش رو سنجیده باشه؛ باور من اینه اگه سر کسی حتی کلاه گذاشته میشه، به این خاطره که آگاهی نسبت به اون عمل نداشته و الان لازمه مسئولیت عملش رو با پذیرش بی اطلاعیش از انجام اون مورد به عهده بگیره.
این کتاب با قدرت تمام مطرح کرد که «مسئولیت پذیری» و «سادگی» باعث زندگی بهتر و پرآرامش میشن، و چنان قوی و ساده گفت که درجا پذیرفتم و ناچار شدم دوباره به کل این مسئله فکر کنم؛ که درنهایت به این نتیجه رسیدم، «آگاهی» در دنیای پر از پیچیدگی امروز لازمه و گریز ناپذیر.
دومین دسته کتاب هم کتابیه که ترکیب قلم زیبا، موضوع زیبا، و مهارت در بیان و توضیح این موضوع زیبا و خاص با اون قلم زیبا رو در خود داشته باشه، که از این دست می تونم به کتاب: «تنهایی پر هیاهو» از «بهومیل هرابال» چکی اسم ببرم؛ کتاب کوچیکیه و شاید یک دو روزه بشه تمومش کرد، یادمه وقتی تموم شد، به قدری زیبا و تأثیر گذار تموم شد که همون طور که روی سکوی سنگی دانشگاه نشسته بودم و می خوندمش، کتاب از دستم ول شد و خودمو ناتوان در دوباره برداشتنش می دیدم. می دونم لوسه ولی واسم اتفاق افتاد و منم اجازه دادم اتفاق بیوفته
1.کتاب ملکه ویکتوریا، کتاب تاریخی شیرینی بود.
2. دزیره هم رمان تاریخی خوبی بود.
3. غرور و تعصب، اِما، ترغیب رمان های جالبی بودند.
سلام
جالب برام بدونم “رد باتلر” به غیر از جذابیت های فیزیکیش و دوست داشتنش و حالا تا حدودی حس مالکیت داشتن که همه اینا جذاب اند
دیگه چه ویژگی بارزی داشته که دوست داشتنی بوده ؟
چون برداشت من این بوده که به شکل درست ابراز احساسات نمی کرد و غرور عجیب غریبی داشت و مسیر غلطی برای بیان احساسات و گوش دادن به حرف اسکارلت انتخاب کرده و زمانی به خودش آمد که دیگه کار از کار گذشته بود
منم واقعا این کتاب رو دوست داشتم. بعد از خوندن اون، خیلی بهتر تونستم درک کنم که امنیت چقققققدر تو زندگی مهمه. و اگه جایی که زندگی میکنی امنیت نداشته باشه چقدر وحشتناکه
کتاب « تسلی بخشیهای فلسفه» نوشتهی آلن دوباتن.
آلن دوباتن تو این کتاب خیلی خوب تونسته بود با استفاده از قلم گاها طنزآلود خودش بهمون یاد بده که چطور به کمک تعالیم فلاسفهی بزرگ، بتونیم با وجود همهی ناملایمات، در آرامش زندگی کنیم.
زنانی که با گرگها می دوند
بخاطر موضوع جذابش و ایده هایی که برای پویایی بیشتر زنان در زندگی ارائه می دهد.
فارسی شیوا از برگزیده متون قاجار
کمی ایمان داشته باش یه داستان واقعی از نویسنده ای که ازش خواسته میشه سخنرانی بعد از مرگ یه خاخام یهودی رو به عهده بگیره.
نویسنده ازش میخواد چندجلسه ای بیشتر با زندگیش آشنا بشه تا بتونه سخنرانی بهتری داشته باشه. این چند جلسه تبدیل میشه به هشت سال…
و در آخر میفهمه این خاخام حتی با این درخواست هم دنبال کمک به افراد اطرافش و بخصوص این نویسنده بوده.
خاخامی که تفاوت دین ها واسش مهم نیس و فقط میگه به خدا کمی ایمان داشته باش. یه داستان خیلی روون و ساده که پر از نکات روانشناسی قشنگه.
کلا تمام کتاب های میچ آلبوم از همین نوع هستن.
ملت عشق، رمانی که دارای ابعاد مختلفی بود.و با نگاهی به گذشته به دغدغه های انسان امروزی پرداخت. از اسطوره شعر و ادب کشورمان مولانا و همراه همرازش شمس و اتفاقاتی که در تاریخ کشورمان رخ داد سخن میگفت.
برباد رفته
و توصیف بی نظیرش از شخصیت یک مرد که باعث میشود هر زنی عاشق آن شخصیت بشه
یک مجموعه داستان در مورد افسانه های ملل مختلف در مورد زنان (زنانی که با گرگ ها می دوند)
چیزی که من رو به این کتاب جذب کرد علاوه بر داستان های جذابی که داشت تحلیل جالبی بود که در مورد هر شخصیت در داستان ارائه شده و به خواننده این فرصت رو میده تا بتونه دقیقتر خودش رو در بین شخصیت ها پیدا و بررسی کنه. از طرفی نمادهای فرهنگی و تاریخی ملل مختلف و نژاد های قدیمی مثل سرخپوست ها و ساکنین آمریکای جنوبی و شباهت نسبی اون به شخصیت ها و افسانه های آشناتر برای ما خیلی جذاب بود .
کتاب اثر مرکب باعث میشه ادم راه زندگیشو بفهمه و بتونه بهتر زندگی کنه جذبم کرد چون که به ادم انگیزه ی زندگی و تلاش میداد
بازی زندگی و راه و روش این بازی عقایدی که نویسنده در مورد زندگی داشت، برام جالب بود. با اینکه مسیحی بود، اما به تفکرات ما خیلی نزدیک بود و وارد جزییاتی شده بود که به یه سری هاش فکر نکرده بودم تا حالا.
کتاب کیمیاگر
متن شیرین و ساده ای داشت
رهبری سر الکس فرگوسن
چهل نامه کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی…تعابیر قشنگی داشت
بادبادك باز، خالد حسيني
درباره افغانستان بود و خيلي فراز و فرود داشت و هر لحظه آدم انتظار مي كشيد شخصيت داستان به آرامش برسه اما باز يه چالش جديد براش پيش مي اومد.