متاسفانه پدرومادرش باسواد بی سوادندبه همین علت هیچ راهی روقطعانمیشه عملی کرد زیرااگرپدرومادر هم بخوان اطرافیانی مثل خاله ودخترخاله هستندکه چه ازروی شوخی یاجدی وبی توجه به پدرومادر بچه رابه بادکتک میگیرند.!البته فراموش نشه گاهی هم خیلی شیطون میشه.
یادمه همون روزی که مادربچه بچه رابه دنیااورده بود دخترخاله اش بعداز رسیدن مادروبچه ،بچه روروی خنده نیشگون میگرفت!{شاید هم من زیادی حساس شدم!}ولی نکته ی قابل تامل اینه که انگار این بچه بچه ی زوریه.
بچه جیغ میزنه وگاهی هم مثل ادمای بزرگ میشینه یه گوشه وهرکی که طرفش میره میگه حوصلتو ندارم{دیالوگ مامانش}.جیغ هم که میزنه بازهم کتک،کتک وکتک.
متاسفانه کودکانی از این دست قربانی جهل اطرافیانشون میشن.وقتی حقوق کودک در خانواده،نادیده گرفته میشه،دیگران هم به خودشون اجازه میدن هر طور که مایل اند با او برخورد کنند.
اصلی ترین رکنی که باید محافظ روح و جسم کودک باشه خونواده است که متاسفانه ایشون از این موهبت بی بهره است
بنظر من رابطه ی آدم بزرگ ها با بچه ها باید پر از صمیمیت و دوستی باشه.در چنین شرایطی اگر کودک کار اشتباهی انجام داد و شما فقط نگاه سرزنش باری بهش داشته باشید،متوجه خطای خودش میشه و دیگ تکرار نمیکنه.
در مرحله ی دوم قهر کوتاه مدت شما با کودکی که به شما علاقه دارد، خیلی براش سخت و آزاردهنده اس.
مرحله ی سوم که مربوط به اشتباهات بزرگ تر کودک میشه و یا به اصطلاح دینی گناهان کبیره، کتک زدن جایزه.
تجربه:
من و پدرم چنین ارتباطی داریم و ایشون همیشه با من به همین شیوه برخورد کردند.خود من به شخصه به خاطر علاقه ای که به ایشون دارم خیلی کارها نکردم و خیلی کارها کردم.
تجربه ی کلاسی من
دانش آموزانم وقتی اشتباهی مرتکب میشن،باهاشون حرف نمیزنم.در بحث های کلاسی شرکت شون نمیدم.در آخر عذرخواهی میکنند و رفتار اشتباه شون کمرنگ تر میشه
ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را «کنترل» کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم «اطلاعات» است.
تنها مشکلات روانی که در بلندمدت با انسانها همراه میمانند، «مشکلات عاطفی» است.
مشکلات عاطفی، بخشی از «زندگی حال حاضر» ما هستند.
امروز ما را آنچه در گذشته روی داده میسازد، اما نمیتوان در گذشته ماند. تنها کاری که از دست ما بر می آید، ارضاء نیازهای پایه ای در حال حاضر و تلاش برای ارضاء بهتر آنها در آینده است.
ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را «دنیای کیفی» نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این «دنیای کیفی».
تنها چیزی که وجود دارد «رفتار ما» است.
هر رفتار چهار مولفه دارد: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی
رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی «حرکت» و «فکر» کنترل داریم.
رفتارها را با «افعال» نامگذاری میکنیم و در نامگذاری عموماً به بخشی از رفتار که برای ما به شکل ساده تری قابل تشخیص و تمایز است، توجه میکنیم.
همهی اصول را صرفا برای اطلاع آوردم.
اصل اول و اصل دوم مربوط به این سوال هست. اصل دوم (به دست آوردن اطلاعات کافی برای انتخاب مناسب) به نظرم چیزی است که به دست نیاوردنش در دوران کودکی میتونه منجر به نرسیدن به بلوغ فکری در دوران بزرگسالی بشه! سخته ولی خوبه به بچه ها اطلاعات کافی داده بشه و انتخاب رو به عهده ی خود کودک بذاریم. این طوری حتی انتخاب کردن رو هم به کودک یاد میدیم.
قهر یا کتک یا تنبیه، هر سه ابزاری هست که بزرگسال رو از دادن اطلاعات کافی و یا استدلال در زمینهی مورد نظر به کودک معاف میکنه، در واقع راه سادهتری هست که والدین انتخاب میکنن، شاید چون هیچ وقت اموزش کافی برای استدلال نداشتن و این تنها راهی هست که غریزه جلوشون میذاره.
میشه در این مورد مثال بزنی
من اینطور برداشت کردم:من معلم یک کلاس 26نفره ی پسرونه هستم که خب متناسب روحیات شاهد دعواهای زیادی در کلاس هستیم.گاهی بعد از اتفاقات این چنینی با هم درباره علت این مشکلات با هم گفتگو میکنیم(این گفتگو ها آیا منظور شماست؟)
آیا بعد از این گفتگو نیازی به قهر و یا تنبیه نیست؟البته من تنبیه رو به روش های مختلفی انجام میدم؛مثلا ده دقیقه محرومیت از ورزش
نظر شما چیه؟
مثلا فرض کنین به عنوان معلم در اولین جلسه کلاس به بچهها میگین که شما بیشتر وقتتون رو برای صحبت با کسی میذارین که درسش رو بهتر بخونه و یادگیریش خوب باشه (یا یه معیار کمّیتر)، و اگه کسی به درس گوش نده، ممکنه از حق صحبت با شما برخوردار نباشه.
و بهشون میگین که اگه فلان شیطنت رو بکنن (کتاب هم رو بردارن) ده دقیقه از حضور از زنگ ورزش محروم میشن.
در ضمن براشون توضیح میدین که چرا چنین قانونهای سادهای وجود داره (برای حفظ آرامش در جمع صمیمی کلاس)
هر بار که کسی شیطنت کرد، بهش یاداوری میکنین که تو انتخاب کردی که لحظهای لذت شیطنتت رو ببری، و به جاش مدتی هم از لذت زنگ تفریح جا بمونی.
این گفتگوها، دیالوگهای سادهای هست که اغلب جا میفته. و در عمل هم همون قهر و یا تنبیه در حال رخ دادنه. با این تفاوت که افراد قبل از هر حرکتشون میدونن نتیجه ی حرکت چه چیزهایی هست (نه بعدش). و خودشون انتخاب میکنن که معلمشون کمتر باهاشون صحبت کنه و یا انتخاب می کنن که زنگ ورزش کمتری داشته باشن.
فکرمیکنم این نوع تنبیه بهترین نوعیه که درقالب خودش هم میتونه اشتباه وراه درست روبه بچه یاد بده درعوض هیچ تنبیه فیزیکی ای هم درراه نیست.
این حرف شمادرمواردی مگرنادر درسته.به نظرتون حتی اگه اون تنبیهی که خانم معلم هم گفتن نباشه پس ادب کردن ویادادن چیزهای درست وغلط وتشخیص انها چطوری امکان پذیره.به نظرم اگه هیچ تنبیهی نباشه خط مرزی درست وغلط شکسته میشه.
با این موافقم که کودک باید قبل از عمل از عواقب کاری که میکنه مطلع باشه و در اکثر موارد هم این اتفاق می افته؛یعنی دانش آموز از قوانین کلاس مطلعه و در صورت نقض قانون تنبیه میشه
دیالوگ های خوبی استفاده کردین
تنبیه یکی از ابزارهای رایج جامعه است، ولی استفادهی نادرست از آن باعث تغییر رفتار فرد متنبه نمیشود. لزوما هر تنبیهی با بی رحمی یا درد فیزیکی همراه نیست. توبیخهای کلامی، جریمههای نقدی، محروم کردن افراد یا سلب اختیار و … هم جز تنبیه حساب میشوند.
یک نمونهی اجتماعی که اکثرمون در ناکارامد بودن تنبیه مشاهده کردیم، جریمههای راهنمایی و رانندگی و یا زندان هست. افراد به ندرت ممکن است به خاطر جریمه، با سرعت مجاز رانندگی کنند. ولی گاهی هم تنبیه میتواند تاثیر بسزایی در تغییر رفتار داشته باشد؛ مخصوصا تنبیههایی که حالت خودبهخودی و طبیعی دارند: مثلا کسی که در اثر خوردن شیرینی زیاد دچار حال به هم خوردگی شود، دیگر چنین کاری را تکرار نمیکند.
پیشنهاد میکنم کتاب اصول اساسی یادگیری و شرطیسازی را مطالعه کنید. در این زمینه راهنماییهایی در اختیارتان قرار میدهد. به شکل خلاصه، پاسخ به سوال اصلی؛ به این صورت است: “خیر، تنبیههای اجتماعی نمیتواند در تربیت نسل آینده موثر باشند.”
ولی چرا تنبیه در تغییرِ بعضی رفتارها ناموفق عمل میکند؟
تنبیه معمولا با تاخیر و بعد از گذشت مدتی از آغاز رفتار نامطلوب رخ میدهد و پیامدِ محیطیِ خودبهخود برای پاسخ به عمل نادرست نیست: به طور مثال موقع خلافهای راهنمایی و رانندگی، معمولاً الزامی برای پرداخت فوری جریمه نیست.
تنبیه همیشه وجود ندارد: فقط وقتی مامور و یا دستگاه ثبت تخلف حضور داشته باشند، رانندگی با سرعت غیرمجاز تنبیه میشود. سایر مواقع راننده میتواند تخلف کند. مثلا اگر هر بار سرعت بیش از حد مجاز میشد، ماشین به جای بوق زدن خود به خود سرعتش کم میشد، تنبیه موثرتر واقع میشد.
معمولا تنبیه با ارفاق و مراعات شروع میشود. مثلاً اگر اولین بارتان باشد که سرعت غیرمجاز رفتهاید، پلیس ممکن است فقط به شما اخطار دهد و یا جریمهی کمتری برایتان در نظر بگیرد.
تنبیه غالباً قابل پیشبینی است. مثلا راننده میتواند پیشبینی کند پلیس راهنمایی و رانندگی در کجا در صدد اندازهگیری سرعت رانندگی اوست.
اتفاقا من این مورد رو انجام میدم. باید بررسی کنیم آیا اینکار مثبته یا نه!
مثلا چند روز پیش یکی از دانش آموزان که مدام نظم کلاس رو بهم میزد، بهش گفتم تو کاملا آزادی! می تونی وسط حرف من بپری! می تونی دعوا کنی! می تونی بدون اجازه صحبت کنی و خلاصه هر کاری که دوست داری انجام بدی!
گفت: خانم من از این به بعد اجازه میگیرم!گفتم نه! لازم نیست. تو دیگر نیازی به رعایت قانون نداری و می تونی کاملا راحت باشی.
دیگران هم بهش گفتند هر کاری دوست داری انجام بده دیگ احسان! راحت باش …
ساعت تفریح اومد معذرت خواهی کرد و گفت من دیگر قانون هارو رعایت میکنم. گفتم قبلا هم این حرف رو زدی ، اما به حرفت عمل نکردی پس من نمیبخشمت!
من رفتم داخل دفتر مدرسه، که ی دانش آموز از کلاس دیگری اومد و خواست با من صحبت کنه! او از من خواست که به خاطر او احسان رو ببخشم! من هم اینکارو کردم.
وقتی رفتم کلاس احسان به من گفت: خانوم حالا می تونیم با هم حرف بزنیم؟ گفتم اره به خاطر دوستت بخشیدمت!
به نظرم اگر ما ی مقدار انعطاف پذیری داشته باشیم، بد نیست! یعنی اگر کسی خلاف قانون عمل کرد یا کار خطایی رو مرتکب شد، راه بازگشت رو باز بزاریم!
البته به نظرم خوبه تخفیف قائل بشیم نه اینکه کاملا تنبیه رو حذف کنیم!
خوب تجربه بسیار جالبیه داشتید. کاش توی همون یادداشتهای کلاسی به صورت مستقل، این تجربیات ریز رو بیارید تا قابلیت دسترسی بیشتری داشته باشه.
نکته اول اینکه، به نظرم قدم بعدی برای این روش بسیار سخت و حساس هست. یعنی اگر که فرد واقعا عمل کرد به پیشنهاد شما، یا باید با شدت بیشتری برخورد میکردید یا اینکه کلاس عملا از کنترل خارج میشد. شما دقیقا چه برنامهای برای مرحله بعدی داشتید؟
برای بچههای دبستانی، شاید به عنوان آموزش با صبر و حوصله بشه دلیل اعمال کنترل رو توضیح داد. در این مسیر، روش آزادی عمل میتونه موثر باشه. یعنی با یکبار آزادی عمل و دیدن نتیجهی اون، بتونید به طور عملی دلیل اصرار بر نظم رو توضیح بدید.
خب من به پشتوانه ی رابطه ی صمیمانه ای که باهاش داشتم، این کارو انجام دادم. بچه ها از اینکه مورد بی توجهی من قرار بگیرند، سخت ناراحت می شوند.
قابل پیش بینی بود که چنین کاری رو انجام میده، اما حتی اگر از آزادی که بهش داده بودم استفاده میکرد، اون موقع میشد از یک واسطه استفاده کرد. یعنی به جای اینکه من خودم بهش تذکر بدم، دانش آموزان دیگر کلاس توبیخ اش می کردند.
درسته که اونها بهش گفتند از آزادی ات استفاده کن اما اگر اینکارو میکرد، قطعا دیگران اعتراض میکردند و شاید از من می خواستند که به دفتر بفرستمش تا مدیر مساله رو پیگیری کنه!
چون کلاس من پنجره اش رو به حیاط باز میشه، معمولا وقتی کلاس های دیگ ورزش دارند، من با مشکلاتی مواجه میشم. چون اونها خیلی به فوتبال علاقه دارند، گاها وسط درس حواسشون به بیرون پرت میشه!
من بهشون میگم مثلا سجاد می تونی بری از بیرون بازی رو تماشا کنی! و اختیار هم با خودشه که بره یا نه!؟
بعضی ها در این مواقع میگن خانم اگر فلانی معلممون بود میرفت اما چون شمایین نمیره!
گاهی که همکاران هم از تجربیاتشون در چنین شرایطی که آزادی رو به فرد میدن تعریف می کنند، ممکنه کسانی باشند که واقعا عمل کنند و معمولا اونها کسانی اند که با معلم ارتباط خوبی ندارند و یا به قول بچه ها باهاش لج می کنند.
من هم همین حس رو در کلاسهای درس در سطوح دانشگاهی تجربه کردم. بیشتر احساس میکنم انگار دانشجوها توی قفس هستن و دوس دارن به محیط آزاد برن.
اگر که انگیزه فرد رو میدونید، که در این مورد انگیزه بسیار طبیعی کودکانه به فعالیت و بازی هست، میشه تکنیک بهتری برای کنترل استفاده کرد. مثلا اینکه توضیح بدید که حسش رو درک میکنید ولی در کنار بازی کمی هم درس خوندن خوبه (من معمولا با شوخی در این مورد سعی میکردم توجه دانشجو رو به اینکه حسش رو درک میکنم جلب کنم) یا حتی تلاش برای استفاده از این انگیزه برای یادگیری که البته تکنیک سختی هست و نیاز به فکر کردن داره.
در این مورد من از روش دیگری استفاده کردم؛ مثلا بعضی روزها که احساس می کنم بچه ها انرژی شون کمتره، میگم بچه ها بیایید بازی کنیم!
همه شروع می کنند به دست و هورا … اما در واقع زمانی برای بازی ندارم و تمرین کتاب و انجام میدم! اما خب به یه بازی شبیه سازی اش می کنم. استفاده از همین جمله برای کودکان خیلی هیجان انگیزه.
مثلا برای آموزش شکل متوازی الاضلاع و ذوزنقه از بازی نقطه بازی استفاده کردم. این بازی بین بچه ها رایجه و اینطوریه که روی صفحه نقاط منظم و با فاصله ی یکسان رسم می کنیم. هر کس با ی خط دو نقطه رو به هم وصل میکنه و فردی که بتونه بیشترین مربع رو رسم کنه و به عبارتی ی خونه بسازه، برنده است.
گاهی اوقات بعضی ها ک شیطون ترن میرن سراغ کتاب و میگن بچه ها این تمرین کتابه!
بیشتر اوقات یا همیشه تنبیه بدنی یا لفظی (مثلاً فحاشی یا فریاد زدن) یا پرتاب کردن اشیاء و آسیب زدن به طرف مقابل از عدم کنترل روانی میاد، در واقع یه شیوه تخلیه فشار روانی است تا شیوه تربیتی. واقعاً هم کنترل روی روان و گفتار و رفتار در برخورد با بعضی بچه ها و حتی آدم های بزرگ سخته. یعنی بهتره اکثر ما تو شرایطش قرار نگیریم، یا قبلش آماده باشیم. مثلاً خیلیا به پدر و مادرایی که بچه هاشون رو تنبیه بدنی می کنن، به دیده عاقل اندر سفیه نگاه می کنند، ولی با قرار گرفتن در شرایطی مشابه اون فرد و نه دقیقاً به جای اون، همون رفتار ازشون سر میزنه. مگر اینکه واقعاً فرد خودش مریض باشه یا دیدگاهش غلط باشه.
من به @moalem و بقیه دوستان پیشنهاد میکنم یه موضوع جدید باز کنن و اونجا از تجربیات جالب رفتاری که باعث اصلاح میشه حرف بزنیم. اینجا اگه بخوایم رو بحث نظر بدیم شاید از موضوع سوال دور بشیم.
اینجا فقط بحث تنبیه بدنی رو بازتر کنیم، مثال بیاریم، میدونم نقدشم با آوردن مثال تنبیه غیر بدنی همراهه ولی مواظب باشیم بحث منحرف نشه.