حستون به جهان کرونایی چیه؟

کی گفته غیب وجود نداره؟!
غیب ینی لذت به آغوش کشیدن همدیگه. وقتی ارزششو می فهمی که دیگه نتونی کسیو بغل کنی! هست، ولی تا از دستش ندی نمی بینیش.
این فاصله، جریمه نگاه های سطحی گرای ماست که ریزبین نیستیم.
کی فکر می کرد لمس کردن چیزا توی کوچه و خیابون و پارک،نفس کشیدن بدون ماسک، برداشتن و امتحان کردن یه لباس توی فروشگاه یا دست دادن با یه رفیق صمیمی این قدر اهمیت داشته باشه!؟

دنیا داره پیش می ره. هیچ وقت نمی ایسته. عقب گرد نمی کنه. کسب و کارا ظاهرا به بن بست خوردن، ولی عملا بزرگ شدن. مقاوم شدن. رابطه ها کم شد، ولی ارزشش رفت بالا. آدما غمگین شدن، ولی نگرشا عوض شد. دیدها عمیق شد.
برا کسی که دنبال رشده، سختی معنی نداره، خستگی وجود نداره. اگه بخوایم بهونه بیاریم، تا دلت بخواد راه برای اذیت شدن و عذاب کشیدن تو دنیا هست. ولی اگه دنبال این باشی که اتفاقات، چه حرفی برا تو دارن، چه پیامی رو می خوان به تو برسونن، اون موقع تو می شی شاگرد و در و دیوار می شن معلم! دیگه چه نیازی هست بری بشینی سر کلاس چیز یاد بگیری؟ دنیا کلاسه، تو هم خودخوانی، خوآموزی…
اینجوری زندگی قشنگ می شه، جذاب می شه. هر روز که صبح می شه با هیجان از خواب بیدار می شی که ببینی امروز برات چی هدیه آورده. درد ها و رنج ها، بیماری ها و حوادث و تک تک رویدادها برات پیام دارن.

هر وقت آدم به خودش مطمئن می شه،ینی یه جای کار داره می لنگه! یه ضربه ای چیزی نیازه که آدمو متوجه کنه که هنوز خیلی چیزا هست که نفهمیده! همین سختی ها هستن که ذره ذره ما رو هل می دن جلو تا رشد کنیم، مقاوم بشیم، بیشتر بفهمیم و پیشرفت کنیم.
کرونا یه ضربه بود و هست تا چیزایی رو ببینیم که هستن، که مهمن، ولی دست کمشون گرفتیم. مغرور شدیم، فک کردیم معنی زندگی رو فهمیدیم! فکر کردیم اوضاع تحت کنترل ماست. غافل از اینکه هنوز خیلی کار داریم. نمی دونستیم زندگی همین لحظات دور هم بودنه، دست همدیگه رو فشردن و کنار هم قدم زدنه.
شاید بتونیم از این وضعیت این رو دریابیم که ساده ترین چیزها، طعم و بوی زندگی رو دارن، نباید از کنارشون ساده عبور کنیم. باید قدر لحظه ها رو بدونیم. چرا که تو این دنیا هیشکی هیچ چیزی رو برای ما تضمین نکرده! همه چیز دست ما امانته. تنها فرصتی که می تونیم ازشون استفاده کنیم، همین الانه و بس. چیزی برای ما ذخیره نمی شه. فردا یه توهمه، اگرم باشه، کسی می تونه ازش استفاده کنه که اول یاد گرفته باشه از امروزش استفاده کنه. فردا یه جایزه س! اما جایزه برا کسی که زندگی کردنو یاد گرفته باشه.

نمی دونم…
نمی دونم حرفایی رو که زدم خودم بهش پایبندم یا نه!
آخه می دونی، سخته!
زندگی کردن، همون زنده بودن نیست، فرق داره. زندگی یه هنره! یه هنر ناب که هرکسی یادش نمی گیره.
اما اینو خوب می دونم اگه یه روزی دیگه کرونایی نباشه، دستامو باز می کنم و دنیا رو بغل می گیرم!
درختا رو نوازش می کنم، یه دور همی کوچیک که بتونیم توش بدون ماسک بشینیم، راحت نفس بکشیم و چهره همدیگه رو کامل ببینیم، برام تبدیل می شه به یه جشن بزرگ! و دست دادن با دوستانم، بهترین اتفاق روزهام خواهد بود.

صابر مباشر امینی
مهرماه99

3 پسندیده

امروز رفته بودم دانشگاه برای انجام یه سری کارهای اداری. محوطه دانشگاه بیش از حد خلوت و ساکت بود, فقط گاهی از لابه لای درخت ها صدای جیکی جیک گنجشکی یا آواز بلبلی به گوش می رسید, دلم گرفت از این همه سکوت, کمی اون طرف تر دوسه تا دختر که ماسک زده بودند,£ داشتند برای هم تعریف می کردند. از قرار یکی شون شاکی بود که چرا نباید کلاس حضوری داشته باشیم در حالی که الان تمام ادارات و ارگان ها دارند به صورت عادی کارهاشون رو انجام میدن ! اون دوتا دوستش هم موافق نظر این یکی بودند . من اما به پارسال همین موقع های خودم برگشتم , زمانی که ترم 3 ارشدم رو داشتم و هر روز خدا خدا می کردم تا زودتر این درس و کلاس و دانشگاه تموم بشه , نه تنها خودم خسته بودم از رفت و آمد هام , که تمام همکلاسی هام هم همین نظر رو داشتن .به آخرین روز کلاس هر درس برگشتم که از ذوق همگی دست به جیب شده بودیم ونوبتی با کیک و شیرینی و میوه از هم پذیرایی می کردیم , آخرین روز امتحان مون که همدیگه رو تو حیاط دانشکده بغل کردیم و عکس یادگاری انداختیم, قول و قرار دور همی ماهانه و بعدش بشکن زنان رفتیم تا پایان نامه مون رو تمومش کنیم ومنتظر بمونیم تا جلسات دفاع! اما با اومدن کرونا همه چیز به هم ریخت !!رستوران و پارک و… که بسته شد خودمون هم خونه نشین شدیم , جلسات دفاع مجازی شد! یکی دوتا از هم کلاسی ها کرونا گرفتن و بقیه نگران دوستان ! از دور همدیگه رو دیدیم و هی عکس های آخرین روز دانشگاه رو شر کردیم تا بلکه روزهای خوب فراموش مون نشند ! اما لعنت به این کرونا , انگار تمومی نداره , دلم واسه دانشجوهای ترم یکی سوخت که شانس یافتن دوست حضوری و همکلاسی ندارند و چقدر تاسف خوردم که خودمون سلامتی و امنیت جانی مون رو قدر ندونستیم , به تین فکر میکنم اگر از کرونا جان سالم به در بردم حتما. توی نمام دورهمی ها حاضر خواهم شد,حتما به تمام مجالس عروسی که دعوت میشم می رم و وقت و کار و راه رو بهانه نمی کنم , حتما آخرهفته ها رو میرم از خونه بیرون . چقدر خسته هستیم از این دنیای کرونایی و چقدر دلمون در آغوش کشیدن های بی ترس و دل نگرانی رو میخواد , چهره های بدون ماسک و دست هایی که برای بیشتر شدن دوستی مون به هم خواهیم داد …

جهان كرونايى براى من هم جهان زيباتريه، بيشتر به لحاظ درونى، وگرنه تغيير چندان دلنوازى تو دنياى بيرونى نميبينم. مخصوصا که این روزها فشارهای اقتصادی و کلافگی‌های ناشی از بیماری خانواده و عزیزان، یقه‌ی همه‌مون رو گرفته و ول نمیکنه :face_with_thermometer: :nauseated_face: .

از تجربه هاى خودم تو يه سال اخير بخوام بگم:

  • كمتر سخت ميگيرم و به انتخابهاى ساده كه شايد پيش از كرونا بهش فکر نمیکردم یا اونها رو كار الكى ميدونستم، راحتتر تن ميدم. مثلا پيش از كرونا، دنبال اين بودم كه تو باشگاههاى مشهد مربى شم، با اينكه طرقبه ساكن بودم. طرقبه يه ييلاق كوچيكه و باشگاهها بیشتر فضای دورهمی هست برای مراجعین تا فضایی برای ورزش حرفه‌ای. بعد از كرونا، ديدم برا من كه مربیگری بيشتر جنبه hobby داره، چرا این قدر به خودم سخت گرفتم :cowboy_hat_face:.

  • همه چيزهايى كه برام حقيقتا مهم-تر هستن، اومدن سطح اول زندگيم و واقعا براشون وقت باز كردم. پيش از كرونا به خيلى چيزها جواب رد نميدادم و اين باعث ميشد مهمترين ها لزوما در وهله اول نباشن. مثلا رشد فردى و خانواده الان خيلى خيلى بالاتر از باقى اولويتها قرار دارن. این در سطح اجتماعی هم رخ داده و تو همین روزهای کرونایی، خیلی افراد مثل تنبل درختی شدن و کارهای غیرمهم رو دیگه انجام نمیدن :koala:.

  • از تنهایی‌های خودم با خیال راحت‌تری لذت می‌برم! این مخصوصا در دوران اوایل کرونا خیلی مشهود بود. من درونگرام و اکثر اوقات از تنهايى لذت ميبرم و استقبال میکنم. منتها پيش از كرونا، از ترس اينكه مثل بقيه نباشم و طرد شم، و يا از ترس قضاوت شدن، خيلى وقتها تنهاييم رو فدا ميكردم. بعد كرونا، ديگه خبرى از فدا كردن نيست و فقط وقتى ميخوام تنها نباشم، دست از تنهايى هام ميكشم :ghost:.

باز هم از اين تغييرات درونى هست … . به نظر من کرونا باعث شده آدم‌های بیشتری حواسشون به این سوال باشه که «اگه فقط سه ماه فرصت داشتی، چه میکردی؟». و این به نظر من خوبه، منتها فقط اگه که موتور درونی افراد روشن باشه … .

2 پسندیده

تا امروز که دارم می نویسم آنقدر دست هایم را شسته ام که زخم شده اند و با دست های مادربزرگم که هشت ماه است ندیده ام، برابری می کنند، تا چند روز پیش آنقدر خانه مانده و در پشت بام ورزش کرده بودم که تصویر ماشین ها برایم مستطیل های ریز و متحرک شده بودند!
حالا در این گیر و دار با همه ی این وسواس ها یک نفر از اعضای خانواده از بیرون می آید و هم علایم سرماخوردگی بروز می دهد و هم منتقل اش می کند، نه تنها به من بلکه به کل خانواده!
ذره ای تب دار می شوم و گه گاهی سرفه می کنم، می روم سراغ دکتر و از ترس شلوغی بیرون مطب می ایستم البته جوری که به اتاق پزشک دید داشته باشم و تازه وقتی وارد اتاق می شوم و صندلی را اسپری می کنم، حضرت دکتر بی برو برگرد با پوزخندی زیر ماسکی می فرمایند می خواسته قبلش این کار ها انجام دهی و من آیه و قسم که پایبند به مسئولیت اجتماعی ام بوده ام و الخ!
قرص ها را می خورم و وقتی که اندک تب زایل شد و گلو آرام گرفت، درد موزیانه ی قفسه ی سینه سراغم می آید و ترس بَرَم می دارد، می خواهم تلفن را بردارم و به دوستی زنگ بزنم تا یک دل سیر بنالم، گریه کنم و بر زمین و زمانی که چنین ناعادلانه منِ وسواسی ایزوله یا به قول دوست پزشکم پاستوریزه و هموژنیزه را مشوک این ویروس کرده ناسزا بگویم!
از آنجاییکه هیچ گوشی حوصله ی غر غر های من را ندارد، کیسه ی آب گرم به زیر بغل، صفحه ی پادپرس را باز می کنم و جلوی چشمم چنین پرسشی پدیدار می شود و البته نقل قول هایی از درگیری همیشگی ملت ما که توطئه ی چین و ماچین بوده است و غیره!
من که دلم حسابی پر است از دنیای کرونایی، نه فرصتی گذاشته برای درس خواندن و کار کردن حسابی و نه ذهن آرام و ایزوله ام را به حال خودش رها کرده!

3 پسندیده

جهان کرونایی زیباست و عمیق!
:zap:در این جهان متوجه میشوید شما باید نگران حال من باشید و من نگران حال شما(خودمان باید مراقب همدیگر باشیم)
:zap:پوشیدن دستکش یعنی باید حواسمان به لمس کردن ها باشد
:zap:ماسک گذاشتن یعنی نقاب بر دهان گذاشتن(یعنی هر حرفی را نباید زد یعنی باید مراقب حرفهایمان باشیم)
:zap:فاصله را باید با انسان ها حفظ کرد!
:zap:اگر خودت سلامت نباشی اطرافیانت را هم ممکن است بیمار کنی!
:zap:فاصله مان تا مرگ از یک قدم هم کمتر است(زندگی را بیشتر زندگی باید کرد)
:zap:خانه امن است و هر جایی غیر از آن خطرناک
:zap:بچه ها سالم هستند اما بزرگتر ها ممکن است بیمار باشند!
:zap:دنیا برای حفظ طبیعت (حفظ جان خود) باید انسان های پرضرر را حذف کند
:zap:دلتنگی ما برای دوست داشتنی های اطرافمان باعث شده بعد از این بیشتر قدر بودنشان را بدانیم
:zap:دنیای تو خودتی مراقب خودت باش!

3 پسندیده

جهان کرونایی متاسفانه پر بود از افسردگی و تبعیض و البته روشن شدن این مساله که ما در ایران تنها هستیم. حتی مردم هم به هم نوعشون رحم نکردن…
اما در واقع باید درس میگرفتیم که دنیا ارزش هیچ چیزی رو نداره و باید در لحظه زندگی کرد…