فوق العاده ست . به این میگن هنر یه هنرمند خلاق پادپرسی
من کاری نکردم والا این طرح چینیاس
اتفاقا توی طراحی شهر ایده آل نکته ی خیلی مهم به نظرم اینه که بدونیم:
لازم نیست از اول چرخ رو اختراع کنیم ،
بلکه روش علمی این هست که در مرحله ی اول مطالعه ی دقیق داشته باشیم و ببینیم دیگران توی دنیا برای حل مساله ی مشابه چه کار کردند،
و در مرحله ی بعد دستاورهای دیگران رو با نگاه جدید خودمون به مساله به کار بگیریم و در این مورد خاص اون دستاوردها و طرحها رو متناسب با نیازها و ساختار هر کدوم از شهرها یا روستاهامون بازطراحی و بومی سازی کنیم.
منم از این برفا با این حس وحالای خوب میخوامم
«شهر صورتی» (Pink City) [1]
در ادامه توصیفاتی کوتاه از بخشهایی از یک شهر ِ به یاد موندنی رو خواهید خوند. این توصیفات رو با شرکت در یک تور پیاده روی رایگان در این شهر به دست آوردم [2].
خب بهتره بریم کمی در شهر صورتی قدم بزنیم و چیزهایی درباره این شهر کشف کنیم…
نمای ساختمانها
اولین چیزی که در گشت و گذار شهری، چشم ِ همه رو به خودش خیره میکنه، ساختمانهایی هستند که اغلب، دیوارهاشون با گلدونهای شمعدونی تزئین شدند[3]… به ظاهر شاید چیز کوچکی به نظر برسه… اما در واقع، نشان از احترامی داره که اهالی شهر برای همدیگه و برای عابران پیادهای که از کنار کوچهشان میگذرند، قائل هستند.
همونطور که در شهر @moalem هم دیده میشه، در شهر صورتی نمای خونهها از رنگهای متنوع و جالب توجه درست شده. شاید رنگها کمی از حال و هوای صاحب خونه ها هم خبر بده!.. بسیاری از خونهها هم روی نماشون رو با یک بیت یا مصرع شعر تزئین کردند. با کمی پرسوجو از مردم شهر صورتی، متوجه میشین که درست مثل شهر @pd.in، به جای ساختن خونههای جدید، خانههای قدیمی تعمیر و نوسازی میشن… شهرداری به ندرت مجوز تخریب یک خونه رو میده ولی گرفتن مجوز نوسازی راحت هست. جالبه یکی از اهالی تعریف میکنه که: اینطوری «روحِ تاریخ» طی سالهای طولانی حفظ میشه! شما در همون خونهای زندگی میکنید که اجداد و نیاکانِتون زندگی کردند و شرح حال همه افرادی که در خونهی شما زندگی کردند موجود و در دسترسه… [4] و تاریخ ساختهشدن هر خونه بالای نمای ساختمون نوشته شده.
دستفروشها، رونقبخش اقتصاد شهر
همین که به مرکز شهر، نزدیک میشیم، بازار پررونق دستفروشها رو مشاهده میکنیم. جالبه که امتداد این بازار تا خیابانهای اصلی منتهی به مرکز شهر کشیده شده. شاید حتی تصورش هم براتون عجیب باشه! نه تنها شهرداری جلوی دستفروش های محترم رو نمی گیره و بساط جمع نمیکنه، بلکه فضاهای اختصاصی به شکل زیر برای عرض اندام دستفروشها درست کرده! [5]
این فضاها باعث شده تا هر فردی در این شهر، با داشتن سرمایهی بسیار ناچیز، از پیرزنها و پیرمردها بگیرید تا پسربچهها و دختربچههای کوچک، همگی بتونن در یک فعالیت اقتصادی و کسب و کار سالم شرکت داشته باشند. بعضی از صاحبان این کسبوکارها تونستن موفقیتهای بزرگ در حد بین المللی کسب کنند! برای نمونه، شرکت PINK که یکی از بزرگترین شرکتهای تولیدکننده سنسور در سراسر دنیاست، زمانی فقط مجموعهای از اسباببازی های بدوی با مدارهای الکترونیکی ساده، ساخته شده توسط یک پسربچه از اهالی شهر صورتی بوده.
سیستم جامع دسترسی به اهالی شهر
یکی از جالبترین چیزهایی که تبلیغاتش رو به محض ورود به شهر خواهید دید، Pink App هست. یک اپلیکیشن موبایل که وقتی اون رو روی گوشیتون نصب میکنید، گویا به همهی اهالی شهر دسترسی دارید! در اونجا به طور طبقهبندی شده، با انواع نیازمندیها و خدمات مواجه خواهید شد، از کوچکترین تا بزرگترینهاش. مثلا فرض کنید شما میخواید از کوچهی شکوفه سیب به سمت کوچه شکوفه گیلاس حرکت کنید. کافیه این رو در بخش حمل و نقل درونشهری تایپ کنید؛ ممکنه فورا یک اتومبیل کنار شما ترمز کنه و به جای تک سرنشین رفتن، شما رو هم سوار کنه. (البته برای سفرهای درون شهری، در شهر صورتی که پاداشهای محیطی فراوانی وجود داره معمولا همه سعی میکنند حداقل بخشی از مسیر رو پیاده طی کنند و از یک اپیلیکشن جهانی به اسم «پیاده» استفاده می کنند.)اما گستره نیازمندیها و خدمات در این اپ فراتر از سیستم حمل و نقل هست، از پیدا کردن مشتری برای محصولات کشاورزی زائد، تا یافتن یک پایه برای یادگیری زبان ژاپنی!، همه و همه رو میتونید به سهولت از این طریق این برنامه پیگیری کنید.
روزهای خاص!
این شهر، به روزها و مناسبتهای خاصش معروفه! مثلا یک روز در سال دسترسی تمام شهر (به جز بخشهای تجارت بین الملل) به برق شهری قطع خواهد شد، یک روز، دسترسی به آب قطع میشه و بدتر (یعنی بهتر) از همهی اینها دسترسی به وای فای و شبکه اینترنت…! فلسفهای که پشت این کار هست، ایجاد تلنگری به اهالی و از روتین خارج کردن ِ اونها در مورد استفادههای روزمره و همینطور رقم زدن روزهایی برای تجربهی یک زندگی بدوی و دور از تکنولوژی برای پرورش خلاقیتهای مردم هست. یک روز خاص دیگه که اون هم بسیار زبانزد هست، روز ریاست کودکان هست. [6] توی این روز، استفاده از هر نوع اتومبیل، غیر از وَنهایی جهت استفادهی کودکان، ممنوع هست. بچهها در این روز حق دارند به هر جایی سرک بکشند، از هر کسی هر چیزی دوست داشتند بپرسند، و وارد هر اداره یا موسسهای بشن. این روز، واقعا تماشایی هست و پر از اتفاقات پیش بینی نشده و هیجانانگیز!
باغ ِ علم
از آثار دیدنی این شهر که هر ساله نه تنها توریستهای معمولی رو از اقصی نقاط جهان به خودش جذب میکنه، بلکه میزبانیِ انواع سمینارها و کنفرانسهای بزرگ بین المللی رو برای این شهر به ارمغان میاره، مجموعهای به اسم «باغ علم» هست. این مجموعه در ابتدا، یک پارک با انواعی از وسایل تفریحی جالب بود و بعدها با فکر و خلاقیت چند ایدهپرداز دانشپیشه، تبدیل شد به یک کتاب علمی بزرگ مصور! انواع آزمایشهای فیزیک و شیمی و زیست و مفاهیم ریاضی در قالب بازیهای مختلف در این پارک قابل یادگیری و اکتشاف هستند. دانشآموزها و دانشجوها، حداقل سالی یک بار برای یادگیری ملموسترِ مفاهیم پایهی علمی، برای بازدید به این باغ مفرح میان و انواع بازی-شادیهای مختلف در کنار حس قشنگ «یادگیری» رو تجربه میکنند. [7]
شهری بدون فرّاش
تمیزی شهر صورتی، در عین ِ نبود ِ حتی یک رفتگر در شهر جالب توجهه. این شهر فراش نداره. فقط یک نوع ماشین هست که زبالهها رو از سطلهای زباله سطح شهر جمعآوری و به مرکز بازیافت و تولید انرژی از طریق زباله منتقل میکنه. دو یا سه بار در سال هم نظافت عمومی سطح شهر رو دارند که توسط شهرداری و با مشارکت مردم انجام میشه. دقیقا نمیدونم چهطور این فرهنگ رو ایجاد کردند ولی شاید یکی از ریشههاش این هست که درمدارس این شهر هم فراش وجود نداره و یکی از وظایف دانشآموزان در پایان هر روز ، نظافت کلاس درسشون هست. [8]
سرو غذای نامرئی در رستورانها !
یکی از شعارهایی که در بنرهای تبلیغی این شهر میبینید، این هست که «هیچ انسانی در این شهر، گرسنه نمیخوابد». اما چهطوری؟ درسته با وجود فرصت شغلیهای زیادی که در این شهر وجود داره، احتمال اینکه کسی فقیر باشه خیلی پائینه. اما به هر حال گاهی در اثر چیزهایی مثل بیماری، ورشکستی، یا سانحه ناگوار، برای بعضیها دوران سختی فرا میرسه. آیا در چنین شرایطی هم ممکن نیست کسی توی این شهر حتی غذایی برای خوردن پیدا نکنه؟ نه! یکی از این تمهیداتی که برای این مسئله اندیشیدند، امکانی هست که در رستورانهای شهر تعبیه شده: «غذای نامرئی». برای مثال شما هر بار که با خانواده به رستورانی در این شهر تشریف میبرید (رستورانی که تونسته نشان اعتماد کسب کنه)، میتونید علاوه بر سفارش غذای خودتون، یک پرس غذای نامرئی سفارش بدید. غذای نامرئی چیه؟ برای شما، فقط یک برگهی دارای برچسب هست. اون برگه رو به یک تابلو کنار پیشخوان میچسبونید. این برچسب، برای کسی که غذایی برای خوردن نداره، یک پرس غذاست. چیز عجیب غریبی نیست. همه بر این باورند که شرایط سخت ممکنه برای هر کسی پیش بیاد. [9]
جالبه که مردم خودشون این امکان رو در سایر فروشگاه ها و مغازه های محلی به صورت خودجوش تعمیم دادند. مثلا مردم در یک محله از نانوایی ها و قصابی هایی که معتمدشون هستند، نون نامرئی و گوشت نامرئی تهیه میکنند! یا در هتل ها و مهمانسراها یک آشپزخونه دارای یک یخچال عمومی وجود داره که هر کسی میتونه وقتی در مدت اقامتش غذا و تنقلات و میوه ااضافی داشت در این یخچال قرار بده یا اگر چیزی لازم داشت از داخل این یخچال برداره. [10]
بسترهایی برای ذخیره آب باران
یکی دیگر از کارهای خلاقانه این شهر، جمعآوری و استفاده از آب باران هست. در کنار جاده ها و اتوبانهای بزرگ شهر، مسیرهای جریان آب برای هدایت آب باران به سمت بسترهایی مصنوعی تعبیه شده و وقتی در این شهر بارون می باره، آبها درون این بستر جمع آوری میشن. از این آب برای پرورش ماهی و انواع مصارف دامی استفاده میشه. آب ِ غنی شده به واسطه پرورش ماهی، دوباره برای مصارف آبیاری و کشاورزی استفاده میشه. [11]
… شاید ادامه داشته باشد…
پرسش
می خواستم بدونم که از توصیفاتی که خوندین به نظرتون چنین شهری واقعی میاد یا غیر واقعی و تخیلی و دور از ذهن؟
-
این اسم مربوط به رویایی هست که حدود 8 سال پیش برای خودم ساخته بودم. بعدا متوجه شدم شهری به نام Jaipur در هند وجود داره که واقعا به شهر صورتی معروف است! ↩︎
-
در شهر ونیز یک چنین تور پیاده روی رایگانی وجود داره که در انتهای سفر هر کسی دوست داشته باشه میتونه مبلغی رو به عنوان کمک به راهنما که اغلب شغل های نیمه وقت دارند بده. اما ورای این، سود اقتصادی بیشتری برای شرکتی که این تور ها راه اندازی می کنه با جذب مشتری و معرفی اماکن مهم و … به وجود میاد. ↩︎
-
احتمالا بدونید که در شهر ماسوله در استان گیلان، اغلب خانهها نمایی به همین شکل دارند و تصویر زیر هم تصویری از یک خانه روستایی در ماسوله است. چیزی که برای من خیلی جالب بود این بود که یک بار وقتی در تهران از سمت پژوهشگاه رویان به سمت سر خیابان بنی هاشم قدم می زدم، خانهای به این شکل دیدم! بعدا این مشاهده در چند خونه ی مسکونی دیگه تکرار شد و به نظرم نشان از ذوق و هنر و احترام صاحب اون خونه ها می داد. ↩︎
-
این توصیف و تصویر زیر اون، مربوط به شهر کپنهاگ در کشور دانمارک هست. اونجا واقعا اینطوریه. خونه ها رنگی رنگی هستند و تا حد امکان به جای تخریب، نوسازی (renovation) میشن. ↩︎
-
در یکی از قسمت های برنامه تلویزیونی پایش که به موضوع دستفروشی اختصاص داشت، متوجه شدم که این کار در کشورهای زیادی انجام میشه و جالبه که طبق قانون رسمی کشور ما، ایجاد فضای اختصاصی برای دستفروش ها جزو وظایف شهرداری هست! عدم اجرای این قانون توسط شهرداری باعث شده که دستفروشها در فضاهایی نامنسجم کار کنند و همیشه به عنوان سد معبر شناخته بشن. ↩︎
-
در یک مستند دیدم که روزی در انگلیس وجود داره که به خاطر اجازه بچه ها برای بازی های خیابانی، عبور وسایل نقلیه ممنوع هست. ↩︎
-
این ایده ذهنی خواهرم هست که دوست دارن یک روزی اجراش کنند. ↩︎
-
در یک مستند دیدم که در مدارس ژاپن فراش وجود نداره و دانشآموزان خودشون کلاسشون رو در پایان روز تمیز می کنند. ↩︎
-
این ایده از یک پست تلگرامی گرفته شده. ↩︎
-
در یک هاستل در شهر هایدلبرگ آلمان، دقیقا یک آشپزخونه و یخچال عمومی به همین شکل وجود داشت. ↩︎
-
این اتفاق در چند نقطه ی ایران در حال انجامه و اطلاعات بیشتر رو می تونید در این پست بخونید. ↩︎
من شهرآرمانی خودم را در 3 ویژگی کلی مدنظر قرار میدهم و بررسی خواهم کرد :
1- ساختار شهر 2- پیرامون اداره شهر 3- اجتماع (مردم) شهر.
به طور خلاصه در خصوص مورد اول ، شهر آرمانی مورد نظر من براساس نظم و آموزههای مهندسی ، روانشناختی و جامعهشناسی توسعه مییابد. به عنوان نمونه اصول زیبایی و هنری در معماری شهر (از فروشگاهها تا برجها و شکل و شمایل محلات و شهرکها) در نظر گرفته میشود و امری لازم است. خیابانها و معابر بر اساس نظم و اصول و نقشه از پیش تعیین شده گسترش مییابد در نتیجه همیشه حملونقل (عمومی و شخصی) برای شهروندان راحت است. توسعه فضای سبز بیش از حد متوسط مورد نیاز (شهر سبز) ، انرژیهای پاک ، مکانهای خرید ، مکانهای آموزشی ، اداری و خدماتی ؛ مکانهای تفریحی و … از قبل و با نظم و برپایه اصول معماری ، روانشناختی و جامعهشناسی ایجاد شده و توسعه مییابد و …
در خصوص مورد دوم ، اداره شهر با حضور شهروندان خواهد بود. (در این خصوص مدل سابق دولتشهری آتن برایم بسیار جالب و نمونه است!!) نهاد شهرداری یک میدان بزرگ با جایگاههای مخصوص برای تجمع ، گردهمایی و سخنرانی خواهد بود. در گوشهای از میدان اصلی ساختمان بزرگ شهرداری (یا شورای شهروندی) قرار دارد. مردم شهر میتوانند آخر هر هفته در این میدان و ساختمان جمع شوند و پیرامون مشکلات شهر صحبت کنند ، میتوانند در مقابل جمعیت سخنرانی کنند و نوعی دموکراسی مستقیم برقرار است. گزینش نمایندگان شورای شهروندی هر 6ماه برگزار میشود و به نوعی که همه محلات نمایندگانی در این شورا خواهند داشت و این شورای برای هر 3ماه یک مدیر شهر انتخاب میکند که با توجه به ویژگیهای گفته شده حضور و نظارت دائمی مردم بر ارکان شورا و شهردار دائمی است. به طور اجمالی شهر را مردم اداره میکنند و دخالت و نظارت مردم در امر مدیریت مستقیم است. به عبارتی شهر شورایی خواهیم داشت.
در خصوص مورد سوم ، مردم یک شهر در ابعاد فرهنگی ، آموزشی و اقتصادی مورد بررسی قرار خواهند گرفت. خصوصیات مهم شهر این است که اختلاف طبقاتی گسترده در آن وجود ندارد. وضعیت اقتصادی مردم در یک سطح نزدیک به هم است. در نتیجه اعتماد ، همکاری و شادی و مثبت اندیشی و احترام مردم به هم بالاست. مراکز آموزشی شهر تجمیع شده هستند در نتیجه مناطق دانشگاهی و آموزشی وجود دارد و جوانان و کودکان شهر در فضای نزدیک به هم اصول همزیستی و دانش را فرامیگیرند. توسط شورای مردمی شهر ، امور شغلی جوانان و مردم به طور جدی پیگیری میشود در نتیجه مشکل شغل در شهر با تقسیم کار مشخص برطرف میشود و اصول رقابتجویی حذف و اصول همکاری ترویج میشود. میزان کار روزانه کمتر از 6ساعت خواهد بود در نتیجه حضور مردم در میدان ، حضور در مراکز علمی ، حضور در کتابخانهها و حضور در رستورانها و کافهها ترویج میشود مردم با حضور در اجتماعات ، پیرامون اداره شهر ، ایدهپردازی برای بهبود عملکرد شهری و زندگی ، نوآوری و شروع کارهای گروهی خلاقانه برای حل مشکلات شهر و … میکوشند (به دلیل نبود اختلاف طبقاتی شدید و تضادهای مالی گسترده ، مردم شهر به راحتی میتوانند از مراکز مختلف علمی و تفریحی استفاده کنند. به عبارتی رستوران فقیرنشین و غنینشین بی معناست!)
این مطالب تقریبا اصول کلی و البته خام من در خصوص ویژگیهای یک آرمانشهر است که شاید به مرور زمان تکمیلتر و جامعتر شود و برسم به مطلب جامع «آرمانشهر : پیرامون یک اجتماع خوشبخت»
من کمی دیر رسیدم، ولی خیلی دوست دارم که در گفتگو شرکت کنم . من دوست دارم در شهری زندگی کنم که شهروندانش با فضاهای شهریاش «دوست» باشند. یعنی در این فضاها احساس امنیت کنند و هر وقت که دلشان خواست بتوانند با کمال میل ساعتی را در آن فضاها بگذرانند.
برایم سخت است که منظورم را دقیقتر بگویم، ولی با یک مثال توضیحش میدهم. در شهری که من الان موقتاً در آن زندگی میکنم (یک شهر کوچک در شمال مونیخ در آلمان) هر سال به چندین بهانه در فضاهای شهری (مثلاً در فضای باز نزدیک میدان مرکز شهر) جشنها یا بازارچههای محلی یا فعالیتهای گروهی دیگر برگزار میشود و شهروندان در آن مشارکت میکنند. مثلاً چند ماه پیش به در و دیوار شهر آگهی زده بودند که یک روز عصر بازارچهٔ فروش وسایل دستدوم برگزار میشود. هر خانوادهای (اغلب با بچههایشان) یک میز کوچک گوشهٔ میدان گذاشتند و لوازمی را که به آن نیاز نداشتند میفروختند. مهم موضوع فعالیت (در این مورد بازارچه) نیست. مهم این است که مردم (و بهویژه بچهها) چند ساعت در آن فضا باشند و در آن احساس امنیت و آرامش کنند.
شهری که دوست دارم
با توجه به رشته ی تحصیلی من جغرافیای برنامه ریزی روستایی که نزدیکی بسیاری بارشته ی جغرافیای برنامه ریزی شهری دارد
بهترین شهر ها و رویایی ترین شهر ها یک کشور ، شهرهایی هستند که روستا های کشور ،اول اشتغال فراهم داشته باشند بخصوص بخش کشاورزی که تامین کننده ی مواد غذایی شهر ها است. خدمات و رفاه بر اساس جمعیت و موقعیت روستا ها تامین شوند. در نتیجه شهر های رویایی به وجود می آید چون دیگر از روستا هایی که در آن کار و رفاه وجود نداره مهاجرت کنند و افزایش جمعیت و مهاجرت رو به وجود بیاوردو اگر برنامه ریزی درستی در روستا ها و پیوندهایی با شهر داشته باشند، دیگر در اطراف شهر ها ذاغه نشین وجود ندارد دیگر دست فروش، گدا و تکدی گری در شهر ها نیست و دیگر ساختمان های بی روح و آپارتمان های بدقواره در شهر ها به وجود نمیاید دیگر در شهر ها ترافیک از شش صبح تا هفت شب نیست دیگر دزدی و بی عدالت در شهر ها وجود ندارد
پس دوستان بدونید از لحاظ علمی بهترین شهر ها شهر هایی هستند که شهر و روستا باهم پیوند داشته باشند و دیدگاه برنامه ریزی قطب رشد که در شهر تهران مشاهده میکنیم تمام امکانات و خدمات و جمعیت ایران سرازیر به این شهر بدقواره و بی نظم شده. نگاهامون رو عوض کنیم و اول به روستاها توجه کنیم تا یک شهر رویایی و یک کشور رویایی داشته باشیم نگاه پیوند شهر و روستا در کشوهای هلند و سوئد تا حدودی انجام دادند و نتیجه های مثبتی شده .
ممنون از تور رایگانی که از شهر صورتی گذاشتین. واقعا لذت بردم نقاط قوت بالایی داره این شهر. ویزاش رو چطور میشه به دست آورد؟
البته فکر خاصی درش برای افراد مسن و یا افراد سوار بر ویلچر نشده. ولی احتمالا افراد این شهر، موقع پیری هم جوونن و نیازی به تمهیدات خاصی نیست.
چقدر دلم میخواست به همون شکل که روز ریاست کودکان داریم در این شهر، روز ریاست نوجوونا، روز ریاست جوونا، روز ریاست بزرگسالا، روز ریاست میانسالا و روز ریاست پرسن و سالا هم میداشتیم!
این دو مورد در شیراز هم وجود دارن، بالکون های زیادی مزین به گلدون های با گل های قشنگ و ساختمونای قدیمی خوش ساخت که برای اپارتمان سازی تخریب نشدن.
در پاسخ به پرسشتون، این شهر به نظر من غیرواقعی نمیومد، مخصوصا که حالا در این متن ثبت و در ذهن خواننده هاش موندگار شده … .
ویزای بلندمدت و اقامتی رو شنیدم گرفتنش سخت هست چون متقاضیان زیادی داره. ولی ویزای توریستی و تجاری و تحصیلی/کنفرانسی رو خیلی راحت میدن. من خودم کنفرانس چند روزه رفته بودم. اتفاقا رزومه ام رو که دیدن توش اسم شما هم بود کلی خوشحال شدن و سلام رسوندن! (منم دیگه نپرسیدم از کجا اینقدر شما رو می شناسن.) [1]
نه فکر شده ولی متاسفانه من کم و ناقص نوشتم. مثلا در کنار هر راه پلهای ، حتما راه سطح شیبدار می بینید. یا توی پیادهرو موانعی که برای سوار بر ویلچرها مزاحمت ایجاد کنه من ندیدم. برای عبور از عرض خیابون هم دو طرف، میلههایی هست که با فشار دادن دکمهای روی اون، چراغ برای ماشین ها بلافاصله قرمز میشه و افراد سوار بر ویلچر یا روشندل یا خیلی مسن از این امکان استفاده می کنند[2].
تا جایی که متوجه شدم روز ریاست کودکان به این خاطر به طور خاص وجود داشت که کودکان به نوعی میشه گفت تحت یک جبر محیطی، در قالبی که توسط بزرگسال ها ساخته شده زندگی میکنند. خیلی وقتها قدرت انتخاب، پرسش، مذاکره و کشف محیط به اونها به خاطر کم بودن سنشون داده نمیشه. این روز یه جورایی قصد داره این ذهنیت رو اصلاح کنه.
البته یک روزی هم برای افراد پُر سن و سال داشتند و امکانات و احترام ویژهای در شهر رو برای ایشون به طور خاص فراهم می کنند که جزئیاتش رو متاسفانه نمی دونم.
چه قدر جالب! من فقط خیلی سالهای دور یک بار به شیراز سفر کردم.
چه قدر خوب! دوست داشتم همین طور باشه. چون تخیل رو میشه اونقدر پرواز داد که در مورد رویایی فکر کنه که زمان تحققش به عمر آدم قد نده. من دوست داشتم تخیل در سطحی باشه که تحققش زود و آسون به نظر برسه.
مگه جای دیگه غروبش چه شکلیه طبیعت و زیبایی غروب تو هر شکلی زیباست به شرطی که با معنی غروب
انس بگیری
اتفاقا…
به جاش خیلی ربط داره
البته به خاطر جغرافیا نه
بیشتر به دلایل ظاهری
جلال غروبای ما خوشگل تره هاااا از من گفتن بود
نخندید بابا غروبه اما شکلش فرق داره
اره. موافقم …
حالا که فکر میکنم میبینم غروب قزوین بهتر بود
عه راست میگی؟
خب ما غروبای خیلی خوشگلتر داریما ولی الان عکس ندارم وگرنه میومدم رقابت
یه ضرب المثل کرمونی هست که میگه آدم از در باز نیست که تو میره، از روی باز هست که تو میره! و این دقیقا چیزی هست که من تو استرالیا توی زندگی چند ماهم تجربه کردم …
به نظر من مهم تر از ظاهر شهر که البته اون هم در جایگاه خودش مهم هست، رفتار مردم یک شهر و نوع واکنششون نسبت به هم هست … . اگر
- به حقوق همدیگه احترام بذارن و حقوق همشهریشون مثل حق خواهر یا برادرشون یعنی مثل حق عزیزترین افراد خانوادشون براشون مهم باشه،
- و همچنین اصلا در مورد هم قضاوت نکرده و نسبت به هم سعه صدر داشته باشن،
خب اونجا میشه بهشت!!!
اونجا دیگه کسی تو رانندگی و و خرید و فروش و آموزش حقتون رو نمیخوره و حتی خیلی بالاتر از اینا با نگاهش یا الفاظش به حریم کسی تجاوز نمیکنه و حتی حیوانات و گیاهان و دریاچه ها هم در امان هستن این میشه چیزی که دقیقا اونور آب به زور قانون و جریمه داره اعمال میشه و صد البته که در رفتار اکثر انسانها هم به لطف این نظارت قانونی نهادینه شده …
به امید ساختن همین بهشت در همه ایران عزیزم و همچنین شهرم کرمان …
بر خلاف نظر انسانهای کندذهن، خدا و خرما یک جا جمع میشوند، و هرچه بیشتر در مورد خوبیهای این شهر بگی، احتمال واقعی بودنش بیشتر میشه.