من خیلی دوست داشتم که وقتی من نباشم، آثار هنری بجا بگذارم چی از خوشنویسی یا نقاشی یا اثر
گرافیکی و یا هم اینکه اثار مکتوب و نوشته های که از دغدغه ها و اندیشه های ذهن کنجکاو و فلسفه دوست من سر چشمه میگیرد،دوست و اقوام فامیل های من بعد از من ببینند و در مورد من دوباره ذهنی تازه کنند، ولی زندگی من در حد اعلی در مسیر این میراث نیست، اما خوشبختانه خوشحالم که میکوشم درین مسیر قدی موثری بردارم، خوش نویسی میآموزم، هنر موسیقی را دوست دارم و میآموزم، فلسفه را دوست دارم و مطالعه میکنم و بعضی از تفکر و اندیشه هایم را به رشته تحریر در آورده ام و اولین کتابی که خواهم نوشت به امید خدا عنوانش (حکومت عقل بر ممکلت وجود) خواهد بود.
این روزها حس میکنم میراث گذشتگان برای من و بقیه بیشتر از اونکه راهگشا باشه، قید و بند بوده. کمتر دیدم کسی رو که «میراثی باب طبع عموم» به جا گذاشته باشه و ارزشمند باشه. البته از اون طرف اگر چیزی اقبال حداقلی رو نداشته باشه، امکان انتقال به آینده رو از دست میده.
من دوس دارم چیزی ازم به یادگار بمونه که کمتر کسی میتونه درکش کنه ولی در زمانی بسیار طولانی ارزش خودش رو نشون بده. چیزی که به آدمها حس موثرتر زیستن بده نه مقیدتر مردن!
منظورم اینه که بین «جواب به یک سئوال» یا «فهم و عمیقتر شدن یک سئوال»، دومی رو به عنوان میراث انتخاب میکنم، هرچند باب طبع عموم آدمهای جامعه نیست.
من دوست دارم یک بیت شعری را که خیلی دوست دارم فرزندانم همیشه بیاد داشته باشند و دوتا کار را هم همیشه رعایت کنند .چه خوب شد این پست را گذاشتید ! باید بنویسم و بالای میزم قاب کنم تا هر روز ببینندو اما شعر:
نگهدار فرصت که عالم دمیست / دمی پیش دانا به از عالمیست
واما آن دو کار:
1- مراقبت از لقمه حرام
2-مراقبت از ظلم
من حتما دو تا میراث از خودم به جا میگذارم
اولی دوست دارم یک مدرسه بسازم و جاش هم مهم نیست خیلی قبلترها فکر میکردم در روستا اما با دیدن مدارس دور و برم و وضعیت کلاسها نظرم عوض شد
قدمهای کوچیکی براش برداشتم و تا حد امکان به مدرسه ها کمک کرده ام اما هدف غایی من ساختن یک مدرسه هست و بس
دومی برای بچه های خودم هست که این سخت ترین هدف من در زندگی هست که دوست دارم تربیت درست داشته باشند و انسان دوست تا بعد از من نام نیکوی من با افتخار به این دو همراه باشه
تمام تلاشم رو میکنم و بله در این راه قدمهایی برداشته ام و امیدوارم که این تلاشها روزی با بار بشینه
من معمولا احساساتمو خیلی بروز نمیدم، حالا فرقی نمیکنه غم باشه یا شادی یا عصبانیت یا هر چیز دیگه، عادت دارم همه احساسات خوب و بدی که دارم بنویسم و نتیجش هم شده دو تا دفتر که هر چیزی توش پیدا میشه خاطره پیدا میشه، شعر پیدا میشه و… دوست دارم بعد از خودم، اینا ازم به یادگار بمونه چون زمان بودنم نتونستم بیانشون کنم.
دلم میخواد ازم گیاه به جا بمونه. گیاهان وحشی و علف و خار.
خارهایی که گرگها میتونن پشتش کمین کنن.
خرگوشها و پرندهها ازش تغذیه کنن و توش قایم بشن.
جنگلی که یه نفر بتونه بچهگربهای رو که در خیابون پیدا کرده رو بعد از نگهداری کوتاه و بدست آوردن سلامتیش در اون جنگل رها کنه و گربه بتونه غذای خودش رو پیدا کنه.
گیاهانی که حتی با نابودی انسان بتونن به راه خودشون ادامه بدن. طبیعتی که بعد از نابودی بشر، با برابری نسبی به راهش ادامه میده و به گیاهان و تعداد بیشتری از موجودات اجازه بودن میده.
راستش تا الان براش کار زیادی نکردم، به جز جمع کردن بذر بعضی از گیاهان وحشی و گاهی شرکت د مراسم بذرکاری درختان وحشی و بومی.
ولی دلم میخواد براش برنامهریزی کنم. اگر شده به خاطرش به کسانی حقوق بدم که کمکم کنن.
سیستمی ترتیب بدم که از دیگران برای بیشتر انجام شدن این کار کمک بگیرم، توضیح بدم چه کارهایی انجام شده و چه کارهایی داره صورت میگیره و چه کارهایی میتونیم انجام بدیم
مثلاً چه بذرهایی بکاریم، این بذرها رو چطور تهیه کنیم. چطور و کی بکاریم که شانس رشدش بیشتر بشه. مثلا در چه نوع خاکی، چه ارتفاعی بکاریم. یا مثلاً اضافه کردن خاکهای جاذب آب برای افزایش شانس رشد اولیه بذرها و غیره.
واقعاً این چیزیه که دوست دارم براش برنامهریزی و تلاش کنم.
همین طور آدمها یاد بگیرن به جای مخارج سنگین عزا و عروسی برای شادی روح روانشون درخت بکارن و پول رو صرف کارهای هوشمندانهتری کنن.
به جای انجام مراسم عزایی که خودم نمیفهمم دلیل خیلیهاش رو و به رسوم تبدیل شده، که میگن هدفش دلگرمی به خانواده متوفاست، به جاش درخت بکارن. مثلاً به جای مراسم عزاداری و غیره و گوش کردن به سخنرانی، همگی در طبیعتی جمع بشن حتی شده بذر خار و علف بکارن.
یا مثلاً حتی لازم نیست دور هم جمع بشن، هر کسی بذر گیاهی رو پیدا کرد اون رو در زیر خاک بذاره تا در بیاد.
وقتی مردی چه فرقی میکنه؟ بهنظرم فرق چندانی نمیکنه. ولی چیزی که من دوست دارم پله بودن در مسیر تکامله. اینکه شخصی پا رو شونههای من بگذاره و بره بالا.