مرد کوتوله خیلی ناراحت و آشفته گفت: «باورم نمیشود که به علم میگویی لعنتی؛ انگار به اشتیاق بشر به دانایی گفته باشی لعنتی.»
آلیس گفت: «من نگفتم علم لعنتی، فقط گفتم فیزیک لعنتی.»
«فرقی نمیکند. فیزیک و ریاضی پایه همه علوماند. میشود بفرمایی برای چه لعنتیاند؟»
«برای اینکه معلم فیزیک تکلیفی به ما داده که باید تا دوشنبه تحویلش دهیم. حق با تو بود. معلم فیزیک ما به هیچ وجه دیوانه نیست، فقط مرض دیگرآزاری دارد!»
«گفته باید تاریخ فیزیک را بنویسم؛ آن هم توی سه برگه! …»
«سه برگه برای نوشتن تاریخ فیزیک خیلی کم است.… »
آلیس فریاد زد: «خیلی کم!؟ خیلی هم زیاد است! آنقدری که من از تاریخ فیزیک میدانم نصف برگه هم نمیشود!»
«خوب شاید من بتوانم کمکت کنم.»
«چطوری؟»
کوتوله با لبخند مرموزی گفت: «خواهی دید.»
مکانیک نیوتنی و مکانیک کوانتومی
بعد از ناهار آلیس روی تختش دراز کشید و کتابچه کوتوله را به دست گرفت تا بخواند، نه برای تکلیف فیزیک، بلکه برای اینکه واقعاً دلش میخواست به خواندن کتابچه ادامه بدهد.
عنوان فصل بعدی سیب نیوتون بود و … . آلیس قانون دوم را نفهمید و قانون سوم باعث شد قهقهه بلندی سردهد: «یعنی اگر من توپی را شوت کنم توپ هم عکسالعمل نشان میدهد و مرا شوت میکند! چه مسخره!»
فصل بعدی اینطور شروع میشد: «اگر نسبیت برایت چیز عجیب و غریبی بود، آنچه را در ادامه میخوانی از آن خیلی عجیب وغریبتر است.»
آلیس با خودش گفت: «چقدر هم که با این جمله خواننده به ادامه مطالعه تشویق میشود! بلند شوم بروم تلویزیون تماشا کنم.»
اما زور کنجکاوی بیشتر بود و آلیس به خواندن ادامه داد: ماکس پلانک … با انرژی همان کاری را کرد که دموکریتوس با ماده انجام داد. همانطور که نمیتوانیم تا بینهایت به تقسیم کردن ماده به اجزای کوچکتر ادامه دهیم ، … پلانک هم ثابت کرد که … ذراتی از انرژی هستند که تقسیمناپذیرند. … پلانک این ذرات اولیه انرژی را کوانتوم نامید. براساس مکانیک کوانتومی حرکت ذرات اولیه کاملاً تصادفی شکل میگیرد. پیش از این تصور میشد که هر رویدادی در نتیجه رویداد قبلی اتفاق میافتد، یعنی براساس زنجیره محکم علی و معلولی.
آلیس به پایان کتابچه رسیده بود. فقط مانده بود بخش پایانی کوتاه که آلیس آنرا هم با علاقه خواند.
سرزمین علوم
تختخواب آلیس ناگهان ماسهای شد. انگار وسط ساحل بود. .در ساحل دریا پیرمردی با کلاهگیسی بزرگ داشت از روی زمین سنگریزه و صدف جمع میکرد. آلیس از روی تصویری که در کتابچه دیده بود، او را شناخت. او نیوتون بود. کمی آنطرفتر … طالس میلتوسی لب دریا نشسته بود و … کمی از کف روی آب دریا را میگرفت و به هوا پرتاب میکرد و … فریاد میزد : «همه چیز از آب است! … »
پشت سر طالس سه فیلسوف بزرگ یونانی دیگر داشتند، مثل گروه کر، آواز میخواندند:
«همه چیز از هواست!»
«همه چیز از خاک است!»
«همه چیز از آتش است!»
لاوازیه داشت بلال بزرگی را روی منقل کباب میکرد و داخل منقل به جای زغال تکههای درشت الماس بود: «ماده نه بهوجود میآید نه از بین میرود … » در کنار لاوازیه، اینشتین داشت توضیح میداد : «ولی ماده به انرژی هم میتواند تبدیل شود.»
داروین پشت زرافهای نشسته بود و داشت گردن زرافه را با متر اندازه میگرفت.
نیوتون روبه آلیس کرد و گفت: «برای اینکه دانشمند بزرگ یا حتی کوچکی شوی، باید شروع کنی به نوشتن تکلیفی که معلم فیزیکت داده.»
آلیس گفت: «قبلش باید به افکارم نظم بدهم …»
مشق شب: تاریخ علم
گالیله گفت: «… وقتی کلمات را روی کاغذ بنویسی افکارت در ذهنت نظم و ترتیب پیدا میکنند.»
…
ارشمیدس که توی وانی روی دریا در نزدیکی ساحل شناور بود فریاد زد:
«… از اول شروع کن، از من!»
…
گالیله گفت: «بهتر است از روش علمی شروع کنی. اول، مشاهده رویداد و جمع آوری دادهها؛ . . . دوم، تدوین نظریه که برایت توضیح دادم؛ سوم، آزمایش کردن؛ چهارم ، اصلاح نظریه با توجه به نتایج آزمایشها.»
ناگهان صدای زنانهای گفت: «دخترک را گیج نکنید!» و مادام کوری از میان ماسهها ظاهر شد … و مادام کوری ادامه داد : «تنها کاری که باید بکنی این است که در سرزمین علوم گشتی بزنی و در اقیانوس ناشناخته حقیقت شنا کنی … . ساکنان این سرزمین همه دانشمندان تاریخاند، که زبان مشترکشان ریاضی و تفریح شان بازی با عالم هستی است.؛ بازی جالبی که میکوشند قانونهایش را کشف کنند. کاری که باید بکنی این است که کنجکاو بمانی و قوه تخیلت را پرورش دهی.»
بخشهای از کتاب فیزیک لعنتی
دنبالهی موضوع ریاضیات لعنتی: آموزش ریاضی در قالب داستان آلیس در سرزمین اعداد