به نظر شما فیلم فروشنده از اصغر فرهادی یک فیلم خوب است؟ به چه دلیل؟
فیلمی که صرفا به داستاناش وابسته نباشد یک فیلم خوب است. فیلم خوب با لو رفتن داستاناش هنوز ارزش دیدن دارد چون بیشتر به چگونگی پرداخته و کمتر به چه. به همین خاطر اگرچه میدانید آخر داستان چیست اما دوست دارید چگونگی تحول داستان را دوباره ببینید.
دقیقا به همین دلیل بالا فیلم فروشنده یک فیلم بد است. چرا که با لو رفتن داستانش دیگر ارزش دیدن ندارد.
راجر ایبرت هم اینجوری با قطعیت نظر نمیده.
سینمای اصغر فرهادی، سینمای پرسش ه؛ فروشنده از چندین زاویه قابل تامل و بررسی ه و قطعا اینکه فیلمی تنها پلات داستانی باشه، کم اعتبار خواهد بود. فروشنده، مخاطب رو به تفکر وادار میکنه ک مرز اخلاقی بخشش و یا تقاص چیست و کجاست؟ عماد که در ابتدای فیلم شخصیتی موجه، همسری دوس داشتنی و معلمی محبوب می نماید، معلمی ک ادبیات تدریس می کند و در تئاتر فعالیت دارد و الزام به قانون در رفتار و سکناتش هویداست، خود در موقعیتی قرار میگیرد که بصورت خودسرانه و انفرادی دست به عمل می زند؛ فرهادی در کار نقد اخلاق طبقه ی متوسط است که در بزنگاه ها نمیتواند متمدنانه برخورد کند و امور را به قانون بسپرد. عماد در ادامه ی آگاهی از تعرض مرد به خانه و همسرش، بدون سپردن مسأله به قانون، وارد عمل می شود و در صحنه های با قربانی(رعنا) تندی می کند گو اینکه در ذهن عماد هم همچنان قربانیان و زنان مقصر هستند . داستان بسیار پیچیده تر از چیزی ست که شما می فرمایید. من ربط و رابطه ی داستان salesman آرتور میلر و فروشنده ی فرهادی را به خودتان واگذار می کنم که در باب نسبت آن بیاندیشید اگر به جایی نرسیدید تشریف بیاورید همینجا تا صحبت کنیم و ببینیم فروشنده تنها قصه است یا مسائل جدی تری دارد.
خیلی خوب میشود اگر مرعوب نامها نشویم.
جالب است که فیلم شما را به چنین فکری واداشته است، چون حتی ذرهای من را به این پرسشها نزدیک نکرد.
فیلم یک اثر مستقل است و باید بتواند به تنهایی مفهومی را منتقل کند. این که برای فهمیدن یک فیلم باید به یک نمایشنامه رجوع کرد ضعف فیلم و فیلمنامه را نشان میدهد.
چند نکته در مورد فیلم فروشنده
۱. با دیالوگهای قصار نمیتوان فیلم ساخت. البته میتوان فیلم ساخت اما فیلمهایی مانند فیلمهای بعد از انقلاب مسعود کیمیایی.
۲. این فیلم شامل بخشهای اضافی است. برای مثال اگر آن سکانسهای مسخره تئاتر را حذف کنیم، هیچ آسیبی به فیلم وارد نمیشود. البته بی انصافی است که بگوییم هیچ آسیبی وارد نمیشود چرا که در این صورت چند دیالوگ قصار را از فیلم حذف کردهایم.
۳. تحول شخصیتها شکل نگرفته است. البته خوشحالتر بودم اگر اصلا تحولی وجود میداشت. شخصیتهای داستان به خاطر یک اتفاق از این رو به آن رو میشوند بدون این که ما چیزی از این تحول در فیلم ببینیم.
۴. کارگردان در نشست خبری بعد از فیلم میگوید اصلا تجاوزی صورت نگرفته (لینک مصاحبه). آیا ما باید بعد از نشست خبری بفهمیم که تجاوزی صورت نگرفته است؟ اگر تجاوزی صورت نگرفته، آن بازی ترانه علیدوستی چه معنی دارد؟ چرا به شهاب حسینی نمیگوید که تجاوزی صورت نگرفته؟ دلیلاش واضح است، نقص فیلمنامه.
۵. چه طور ممکن است که یک معلم مدرسه که اوایل فیلم خیلی با شعور و با فرهنگ به نظر میرسد، پیرمردی را در خانه حبس کند؟ چرا به پلیس خبر نمیدهد؟ با توجه به این که متجاوز پیدا شده دیگر ترسی نباید در کار باشد. اگر هم ترسی در کار بوده، وقتی تمام همکارانشان قضیه را فهمیدهاند این ترس باید ریخته باشد.
موضوع مرتبط
فرهادی در فروشنده سه موضوع رو به موازات هم پیش میبره؛
اول قصه ی مردی متشخص و آداب دان و موقر به نام عماد که به همسرش تعرض شده
دوم تئاتر فروشنده آرتور میلر
و سوم موضوع نمایش گاو اثر غلامحسین ساعدی
وجه اشتراک هر سه اثر، «مسخ شدگی» ست؛
مش حسن در اثر از دست دادن گاوش؛
فروشنده ی آرتور میلر در اثر از دست دادن شغلش دست به خودکشی می زند
و عماد که در ابتدای فیلم شخصیتی موقر داشته در اثر حادثه ای دچار مسخ شدگی و خشونت میشود .
اگر نتوانیم نسبت میان نمایشنامه میلر، سکانس کلاس درسی که عماد درباب غلامحسین ساعدی و گاو سخن می گوید را دریابیم و گمان کنیم تئاتر یک قطعه ی مزخرف و مضحک است، احتمالا باقی فهم و تفسیر مان از فیلم هم مزخرف و مضحک خواهد بود.
در عین حال یادآوری می کنم که ویدئو ی کنفرانس فرهادی در جشنواره کن موجوده؛ خبرنگاری از فرهادی میپرسه که آیا تجاوزی اتفاق افتاده؟ و فرهادی با تیزبینی و شوخ طبعی پاسخ میده که من در حمام نبودم!
ضمنا مفهوم تعرض بسیار وسیع تر از صرف تجاوز جنسی ست؛ همینکه مرد غریبه ای رعنا رو در حمام دیده باشه، برای بهم ریختن یک زن کافی ست؛ یکی از کابوس های پرتکرار زنان، عریان دیده شدن در برابر انظار دیگرانه و بشدت بار روانی ایجاد میکنه اما چون ما در فرهنگ پرخشونت و مردانه ای بزرگ شدیم و زنان بعنوان قربانی، همواره در محاق و سکوت نگه داشته شدن، فکر می کنیم اتفاق خاصی نیفتاده و فرهادی و رعنا بیخودی مسأله را پیچیده می کنند
این دفاع شما فیلم را بیشتر زیر سوال میبرد. شما میگویید که خواندن نمایشنامه میلر پیشنیاز دیدن فیلم است. این ناکامل بودن فیلم را نشان میدهد. در سینمای جهان اثر بزرگی ندیدهام که به بیرون ارجاع داده باشد. شما دیدهاید؟ هر چه که هست باید در فیلم ببینیم.
درست است. همین اتفاق به اندازه کافی بزرگ است. بحث این نیست. بحث این است که حتی وقتی تمام همکاران و همسایهها موضوع را میدانند، عماد مانند یک بی سر و پا عمل میکند نه یک معلم فرهیخته اهل هنر. با وجود این که وانت و موبایل متجاوز را دارد به پلیس خبر نمیدهد. حتی یک روز بعد از تجاوز از خشماش کم نمیشود.
رعنا دختری نیست که از یک جامعه سنتی و بسته آمده باشد. روابطاش با سایر شخصیتهای داستان چنین چیزی را نشان نمیدهد. اما واکنشاش به موضوع تجاوز (که به گفته کارگردان اتفاق نیفتاده است) شبیه واکنش یک دختر نوجوان در یک خانواده به شدت سنتی است.
به نظرم فیلم درباره الی و حتی جدایی نادر از سیمین، فیلمهای خیلی بهتری از این فیلم بودند.
دقیقا مسأله ی محوری در فیلم همینه؛ چرا جامعه ی متوسط ایرانی علیرغم همه ی تشخص اقتصادی و فرهنگی اش نسبت به جامعه ی سنتی، در بزنگاه ها رفتار یکسانی از خود بروز می دهند؟! آیا سخن از رشد اخلاق مدنی در بین طبقه متوسط ایرانی، یک توهم است؟ در جدایی نادر از سیمین هم فرهادی انگشت روی همین تناقضات انسان متوسط شهری می گذارد؛ چرا نادر که به نظر بسیار دقیق و نکته بین و اخلاقی ست به راحتی دروغ می گوید و منکر می شود که از بارداری زن خدمتکار بی اطلاع بوده؟ فرهادی سینماگر اخلاقیات انسان شهری طبقه متوسط است؛ او همچون آینه ای رفتار جامعه ی ایرانی را به انسان ایرانی نشان می دهد تا دوباره درباب رفتار خویش تفکر کند.
دوست عزیز ناشناخته و نادیده!
فرهادی نسبت به اخلاقیات متزلزل جامعه ی متوسط ایرانی نقد دارد. در همه ی آثارش این نقد صریح و روشن است. از اینکه چرا در چهارشنبه سوری مرد رابطه ی پنهانی با زن دیگری دارد ( رابطه حمید فرخ نژاد و هدیه تهرانی که در پایان فیلم مخاطب را شوکه می کند)اما در کمال خونسردی اتهام را رد می کند؛ «الی» مسأله ی نامزدی اش را کتمان می کند و با مرد دیگری قرار میگذارد؛ از اینکه چرا نادر که اینهمه وسواس اخلاقی و رفتاری دارد( بر سر معنی واژه گارانتی و انعام دادن به کارگر پمپ بنزین با دخترش مجادله می کند)، دروغ می گوید و چه عاملی باعث شده عماد که اینقدر موجه می نماید دست به رفتار خودسرانه، «قیصر مآبانه» و انفرادی بزند؟! فرهادی وجدان معذب جامعه ی ایرانی ست. او منتقد رفتار من و شماست. فرهادی پرسش دارد و با پرسش هایش به جامعه تلنگر می زند اما اگر خواب ما گران تر از تلنگر اوست، وای به ما…
کاملا متوجه منظورتان هستم. بگذارید از یک فیلم خوب مثال بزنم:
فیلم مرثیهای برای یک رویا را احتمالا دیدهاید. اگر ندیدهاید پیشنهاد میکنم ببینید. همه ما همیشه در مورد اثر مواد مخدر و بلایی که سر آدم میآورد شنیدهایم. اما ترس، نفرت و تلخیای که از این فیلم به من منتقل شد به قدری زیاد بود که بار اول، دیدن فیلم را نیمهکاره رها کردم. چند سال طول کشید تا دوباره جرئت کنم فیلم را به طور کامل ببینم. این نمونه یک فیلم خوب است، فیلمی که با قدرت تصویر (و نه هیچ چیز دیگری خارج از دنیای فیلم) مفهومی را منتقل میکند.
در طرف دیگر، سینمای خانم تهمینه میلانی را داریم. سینمایی که میخواهد حرفهای مهمی بزند، از جمله رنجهایی که زنان در یک جامعه مرد سالار تحمل میکنند. همه ما تا حدی به این موضوعات در جامعهمان آگاه هستیم. اما آیا پیش آمده که فیلمهای خانم میلانی شما را میخکوب کند؟
این که محتوای فیلم چیست به تنهایی کیفیت فیلم را مشخص نمیکند. این که یک فیلم به موضوع مواد مخدر بپردازد، ارزش فیلم را بالا نمیبرد. فیلم خوب باید بتواند با تصویر (و نه صرفا دیالوگهای شعاری) مفهوم را منتقل کند. فیلم خوب نیاز چندانی به پیشزمینههای ذهنی ما درباره یک موضوع ندارد. آیا سینمای اصغر فرهادی درباره جامعهمان به ما آگاهی جدیدی میدهد؟ آیا ما را از وضعیتی که داریم میترساند؟ آیا ما را از دروغ و بیاخلاقی متنفر میکند؟ جواب منفی است.
من سینمای فرهادی را در دو مثالی که زدم، بیشتر نزدیک به سینمای تهمینه میلانی میبینم نه سینمای آرونوفسکی. از @saeed_taghavi دعوت میکنم که به این بحث بپیوندد.
کلن در ایجاد و پرورش کار هنری دو تا مقوله اصلی به نظر من میرسه
یکی محتوا و دیگری فُرم. (محتوای کار و فرم کار)
در سینمای حال حاضرِ دنیا کار هر فیلم بیشتر از نظر فرم، مورد نظر منتقدان و داور های جشنواره های مختلف هست، به عنوان مثال، کلی فیلم ضد جنگ ساخته میشه اما یکیش میشه نجات سرباز رایان، کلی فیلم ضد خشونت ساخته میشه و یکیش میشه پرتقال کوکی (البته همینم خوب درک نشد) و در همه ژانر ها میتونید بگردین دنبال این مثال ها. و عملن به نظر میرسه که محتوا در انتخاب نهایی داورها تأثیر کمتری از فرم اجرا داره.
البته کار فرهادی یه جورایی هم به فرم مربوطه و هم به محتوا. شما توی فیلم فرهادی با مقدار زیادی سوال در پرده اول[1] و دوم مواجه میشید که نه تنها در فیلم هیچ وقت بهشون پاسخ داده نمیشه، بلکه داده های فیلم شما رو گمراه هم خواهد کرد. امضای فرهادی پای کارهایش همین سوالهای بی جواب و عاقبت مبهم شخصیت هاست و البته اینکه هنوز زندگی به همان سادگی و سیالیت ابتدای فیلم ادامه دارد.
این مسئله بعلاوه کلی فاکتور های فنی دیگه ( مثل مدل تصویر برداری و صدا برداری) فرم اجرای کارای فرهادی در مورد محتوا های مختلفیه که بهش می پردازه (محتوا هایی هم که فرهادی بهشون می پردازه از مسائل مختلف اجتماعیه) در همین زمینه توصیه می کنم به دیدن فیلم فارغ التحصیلی 2016 (Graduation) که کریستسن مونجیو از سینمای رومانی بر اساس مدل اصغر فرهادی ساخته و جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن 2016 رو برده. هم فرم و هم محتوی خیلی شبیه به کارهای فرهادیه.
در مورد مرثیه ای برای یک رویا هم بگم که اون یه شاهکاره تاریخ سینماست، هم فرم اجرا و داستان سرایی نو و خوبی داشت، و هم به مسائل خیلی مهمی اشاره می کرد. خودم، بعد از دفعه دوم که فیلم رو دیدم به شدت دلم برای مادر اون بچه می سوخت (مادر پیری که داشت یه برنامه شوی تلویزیونی رو دنبال می کرد و در آرزوی لاغر شدن و حضور در تلویزیون و همون شوی معروف بود). اولین باری که خونواده ام رو در حال دیدن برنامه خندوانه دیدم هم همون حس بد و تلخ بهم دست داد (فک کنم اون فیلم باعث تنفر من از خندوانه و اون مردمیه که مهمون خندوانه هستن و مثل ماشین میخندن و می خونن و دست میزنن).
[1] در روز های اول صنعت سینما سيد فيلد به عنوان دستورالعمل فيلمنامه نويسي ساختار سه پرده ای را براي نخستين بار مطرح کرد. شايد کمي اغراق آميز باشد اگر بگوييم که در اين مدت تمام فيلم ها از الگوي خطي سه پرده اي تبعيت کرده اند، اما مي توان گفت که تقريباً 90 درصد فيلم ها (به ويژه فيلم هاي جريان اصلي هاليوود) به شکل بارزي تابع اين ساختار بوده اند. در ساختار سه پرده ای پرده اول (آغاز) تقریبن به ربع ابتدای فیلم، پرده دوم (میانی) به نصف وسط فیلم، و پرده سوم (انجام) به ربع پایانی فیلم گفته می شود؛ که پرده اول به مقدمه چینی، پرده دوم به بسط داستان (کشمکش و تقابل های فیلم)، و پرده سوم به نتیجه گیری و گره گشایی می پردازه.
البته الزامي نيست که قانون ساختار سه پرده اي را يک حکم مطلق فرض کنيد.
فیلمی است که زیاد تحویلش گرفتند. برای من یک فیلم تخیلی بود در قالب رئال. شما دقت کنید کجای تهران وقتی زنی را با آن حالت به بیمارستان می برید از شما نمیپرسند چه شده یا حراست و پلیس را خبر نمیکنند؟ اصلا اجازه ترخیص نمیدهند. حالا اینها تازه دوروز بعد میخواهند تصمیم بگیرند به پلیس خبر دهند یا نه! فیلم نه پیچیدگی درباره الی را دارد و نه هزارتوی جدایی نادر از سیمین ، داستانی متظاهر است که آن گره گشایی پایانی اش هم چندان غافلگیر کننده نیست.
راستش فیلمهای خانم میلانی به شدت شعاری و غیر واقعی هستند. غیر واقعی از این بابت که یک مشکل را بزرگ می کند و از بابت بزرگ کردن آن مشکل ترسی ندارد اگر باقی شخصیت هایش عروسک هایی کوکی باشند یا تیپ هایی به شدت اغراق شده.
بعنوان مثال در فیلم آخرش که دیگر زده به سیم آخر. در این فیلم شما یک مرد خوب نمی بینیدکه هیچ یک مرد نیم مثبت هم نمی بینید. اتفاقا تنها مردبه ظاهر مثبت داستان اصلا دیده نمی شود و تنها صدایش در تلفن شنیده می شود. همه مردهای این فیلم یا خشن هستند یا بی تفاوت یا دروغگو و یا خیانتکار و همه زنها هم قربانی هستند حتی رفتار زن منفی ماجرا هم ریشه در رفتار منفی شوهرش با او دارد. این مثاله آنقدر گل درشت و اغراق شده در فیلم او دیده می شود که پیام اصلی فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد.
فیلمهای فرهادی ظرافت بیشتری دارند. حتی وقتی گل درشت کار می کند مثلا در جدایی نادر از سیمین به رفتار پدر و دختر دقت کنید که چقدر کلیشه ای است اما با اینحال وقتی پیام می دهد مثل خانم میلانی به شکل زیرنویس آن را بیان نمی کند. نظر شما چیست؟
همه چیزهایی که گفتید درست. اما می خواهم بدانم این معلم ظاهرا توی کره مریخ درس خوانده است؟ ظاهرا آقای فرهادی نمیداند نمایش فیلمهایی از این دست نه تنها در جاهایی که مجوز دارند مشکل ایجاد می کند … کدامیک از معلم های ما جرات این کار را دارند. آن هم فیلمی که هم هضمش برای بچه ها مشکل است و هم اینکه خوب نمایشش در یک کلاس درس هزار چون و چرا دارد… همین طور است که میگویم ایشان فیلم تخیلی ساخته نه رئال