یه اخلاقی به تازگی (بیست سال اخیر) توی مردم کشور بوجود اومده که مردم(مخصوصا خودم) میلی به خوندن متون طولانی و داستان ها ندارن.
مثلا توی پادپرس وقتی یه جواب طولانی میبینم با اکراه میخونمش یا وقتی روزنامه میخونم حوصلم نمیذاره که تمام مقاله رو کامل بخونم و نصفه نیمه رهاش میکنم.
یه بررسی کردم دیدم فقط من اینجوری نیستم، خیلی از دوستام و اطرافیانم همین رفتار رو دارن. کسی حاضر نیست که وقت زیادی روی متون طولانی غیر درسی و مطالب غیر کاری بذاره.
چجوری این رفتار رو از بین ببریم؟ چه راه هایی کمک میکنه؟حداقل توی خودمون
(نمی خواهیم که مطالب طولانی رو کوتاه کنیم فقط هدفمون اینه که حوصلمون رو زیاد کنیم)
قبل از جواب دادن به این سوال و برای تکمیل بیشتر میخوام به یه پدیده دیگه هم اشاره کنم که البته طبق تجربهای که من از کتابفروشیها در ایران و آلمان دارم به نظر فقط مختص ایران نیست.
چیزی که به نظرم میرسه اینه که کتابهای دسته اول خیلی کمتر مطالعه میشن. منظورم از کتابهای دسته اول کتابهای اصلی کانت، شوپنهاور، راسل و ویتگنشتاین در فلسفه است و یا کتابهای داستایوفسکی، تولستوی و گوته در ادبیات. در عوض مطالعه کتابهای دسته دوم بیشتر شده. منظورم از کتابهای دسته دوم کتابهایی مثل فلسفه کانت هست که برداشت شخصی اشتفان کورنر از سه کتاب اصلی کانت است که در دویست صفحه خلاصه شده. مثال دیگری از کتابهای دسته دوم کتابهای متعددی است که درباره نظریه نسبیت آلبرت آینشتاین نوشته شدن. این درحالیه که تیراژ کتابی که خود آلبرت آینشتاین در مورد نظریهاش نوشته خیلی کمتر از این کتابها است.
چندین استدلال برای خوندن کتابهای دست دوم وجود داره از جمله این که خوندن کتابهای دست اول کار سختیه ولی موضوع بحث من این نیست. صرفا میخوام یه پدیده جدیدی رو بیان کنم. یک ویژگی که پدیده من رو به پدیده کاهش خوندن متون طولانی مربوط میکنه حجم زیاد منابع اصلیه و این کتابها معمولا خیلی حجیم هستند.
با حذف شدن تدریجی منابع دست اول نوعی سطحینگری در خوانندهها ایجاد میشه. این سطحینگری رو به وضوح در جامعه فیزیک میشه دید.
اما در مورد سوال اصلی من چند تا دلیل رو میتونم نام ببرم که منجر به چنین وضعیتی شده.
- زندگی شهری یه عجلهای در مردم به وجود آورده. عجلهای که معلوم نیست برای چیه و مبارزه کردن باهاش کار خیلی سختیه. این مسئله البته تو ایران شدیدتر بود اما جاهای دیگه هم دیدمش.
- تحول صنعت انتشار کتاب بدون شک تاثیر گذار بوده. به این صورت که انتشاراتی تبدیل به کاری پر درآمد شده و نویسنده بودن تبدیل به یک شغل شده. هدف نویسنده کنونی با داستایوفسکی که منتظر مجازات اعدام در زندان بود و ایدههایش را در کنار انجیل جیبیاش مینوشت خیلی فرق داره. همین تفاوت در هدفها تفاوت کتاب جنایت و مکافات داستایوفسکی و کتاب سلوک محمود دولت آبادی رو مشخص میکنه.
- کاهش تمرکز هم عامل مهمیه. خوندن کتابهای حجیم تمرکز بالایی میخواد. اما ذهنی که در یک لحظه به موضوعات مختلف فکر می کنه از پسش بر نمیاد. به همین شکل خوندن منابع اصلی زمان و تمرکز زیادی میطلبه.
به شخصه کتاب هایی که علاقه دارم کم شده
یعنی کتاب فروشی ها پر از داستان هایی شده که خودشون به وضع مدرنیزه حاکم بر اجتماع دامن میزنن
اندازه و قطر کتاب واقعا مهم نیست اما بعضی از نویسنده ها به اصطلاح آب میبندن تو کتاب . شاید کل کتاب رو بچلونه قد یه هند بوک نمیشه .
یه بخش این موضوع نبود کتاب های قوی و گیراست
خب وقتی می دونم بعضی حرفا و پاراگراف ها چیز مهمی به معلوماتم اضافه نمی کنن چرا بخونمشون؟ کم گوی و گزیده گوی چون در
راهکار خودم: هدف دار مطالعه می کنم و بیشتر سراغ منابعی میرم که توصیه شده باشه بهم یا شخص خاصی نوشته باشه. احساس وظیفه هم نمی کنم هر مطلب طولانیی رو بخونم. شاید وقتی ادما پی به ارزش فلان کتاب 600 صفحه ای ببرن؛و اون هم جذابیت داشته باشه براشون و موضوع بکشدشون، چندان تنبلی به خرج ندن. تو نوشته های طولانی تلگرام هم جایی ذخیره می کنم تا به مرور بخونمشون چون اگر این کارو نکنم گم یا فراموش میشن.
اول سلام …
دوم بگم که این مخصوص حامعه ما نمیشه … خیلی از جوامع دارن به این سمت میرن …
یه بحثی رو ما در تجربه کاربری داریم که بهش میگن مینیمالیسم … یعنی همه چیزرو خلاصه کن و زود بهم بگو وقت ندارم …
راستش مهمترین بحث اینه که ما بلد نیستیم به طور خیلی خلاصه بدون اینکه موضع رو مبهم کنیم حرف بزنیم
نگاه هم کنیم حتی کتاب هایی که الان فروش فوق العاده ای در سطح جهان دارن به کتاب های کم حجم تبدیل شدن …
به نظر من جامعه باید روی اینکه چطوری حرف دلشون رو خلاصه کتاب کنن بیشتر کار کنن
یچیز دیگه هم یادم برفت بگم … تاثیر سرعت پیشرفت تکنولوژی هم یادمون نره …
ویدیو و تصاویر مغز انسان رو کمی تنبل کنه از لحاظ ایستایی، ولی به شدت هوشمندش میکنه و روی فهم و درک انسان تاثیر خیلی خوبی داره.
یه چیز دیگه هم باید بگم که مردم تند خون شدن … سریع میخونن و میخوان سریع به جواب و هدفشون برسن …
بخاطر همینه که ما سریع یه چیزی رو میبینیم یاد میگیریم ولی برای خوندنش زیاد زمان نمیزاریم.
آفرین دقیقا این مشکل ماست .
به نظرم این مشکل مربوط به قشر خاصی هم نیست . مثلا حتی تو مقالات علمی هم میشه دید یه مقاله 15 صفحه ای رو اگر بچلونیم تهش 2 صفحه بیشتر نمیشه ما بقی دلیل و برهان و حاشیه و مخلفات موضوعه
فکر میکنم سیستم های آموزشی و علمی امروز که استاندارد تعیین میکنه قالب سازی پُر گویی رو رواج میده
به عقیده من دو بیتی ها یا تک بیتی ها از مثنوی های 70 من قدرتمند ترن
خیلی از دوستان گفتن که این فقط مشکل ایران نیست و توی تمام دنیا وجود داره. منم حرفشونو قبول دارم ولی آیا مشکل کمبود سرانه ی مطالعه هم توی کل دنیا رخ داده یا فقط توی ایرانه؟
توی تلگرام متن ها و چت های زیادی میخونیم ولی وقت برای مطالعه ی کتاب نمیذازیم. توی کشور های دیگه این مشکل وجود داره که مردم تمایلی به خوندن متن های طولانی ندارن ولی این مشکل توی کشور اون ها به شدت کشور ایران نیست.
- سوال من اینه که چجوری این مشکل رو از بین ببریم؟
- چجوری میشه یه کاری کرد که کتاب خوندن بشه جزیی از زندگی مردم؟
- چکار کنیم که مردم دنبال بهونه برای فرار از خوندن کتاب نباشن و بلکه دنبال آزاد کردن وقتشون برای خوندن کتاب باشن؟
فارسی در پهنۀ وب؛ آسیبها و توانها
بار اصلیِ جابهجایی معنا بر دوش زبان است. در ساحتِ پرشتاب دنیای مجازی، آیا زبان فارسی میتواند این بار را به دوش بکشد؟ اگر ظرفیتهای بیکران این زبان شیرینِ ۱۲۰۰ساله را بشناسیم،
این فعالان نیاز دارند مهارت «کوتهنویسی» را بیاموزند تا بتوانند معنای مدنظرشان را در واژههایی شُستهرفته بریزند، پیامهای بلندشان را در جملههایی شفاف و پاکیزه بگنجانند و این لقمههای شیرین را در ذهن خواننده جایگیر کنند. زبان فارسی توانمند است، اگر ما با آن مهربانتر باشیم!
2. چجوری میشه یه کاری کرد که کتاب خوندن بشه جزیی از زندگی مردم؟
3. چکار کنیم که مردم دنبال بهونه برای فرار از خوندن کتاب نباشن و بلکه دنبال آزاد کردن وقتشون برای خوندن کتاب باشن؟
جواب هردوتارو یه جا میدم …
وقتی مردم کتابی رو بخونن که ببینن به دردشون میخوره … بازم میخونن …
مهم اینه که کتاب متناسب با نیز جامعه نداریم … از یطرف خیلی هم زیاد کتاب داریم …
از یطرف فقط داریم به کمیت فکر میکنیم … اینکه سرانه کتاب پایینه … اما چرا پایینه رو نمیدونم
میگیم باشه… کتاب بخونین… اما چطوری کتاب بخونیم رو نمیدونیم…
بحث هزیینه هم نمیکنم که یه کتاب خوب رو باید با قیمتی 30 به بالا بخیری که دیگه …
حجم کتاب رو هم باید کمتر کنن … نهایت کتاب باید بالای 180 صفحه نباشه
یه نکته دیگه هم بگم که تو زبان فارسی ما پیچ و خم های زیادتری داریم …
در مورد پیام های تلگرامی و چت هم بگم … یه وقتهایی ما مخاطب هستیم … و من و شما به اختیار هم داریم یه صحبتی رو گوش میکنیم و یا واردش میشیم.
مثل همین پادپرس.
کتاب هم باید همچین حالتی داشته باشه.
چرا کتابهای پرفروش حتی توی ایران چه ویژگی ای دارن که بقیه ندارن ؟
در ادامه ی صحبتت ، اتفاقا تجربه ی مشابهی داشتم:
کتاب شهریار کتاب کم حجمی هست از نظریههای ماکیاولی که در سیاست میتونه استفاده شه. من هم خود این کتاب رو دارم و هم کتاب در باب شهریار که برداشت یک نویسنده از شهریار و تعبیر مدیریتی کتاب شهریار هست.
و جالب اینجاس که کتاب کلاسیک شهریار رو هر بار میخوندم حوصله م سر میرفت و حس دنبال کردن و فهمیدن مطلبش نمیومد، ولی کتاب درباب شهریار که به صورت کلیدواژه و با مثال های امروزی تری حرف زده رو راحت خوندم.
پ. اینجا فقط حس خوندن و توانایی دنبال کردن کتاب منظورم هست و کاری به فایده ی خود کتاب یا در باب-ش ندارم، هر دو کتاب از لحاظ حجمی یکسان هستن، ولی انگار در باب شهریار، که امروزی شده ی شهریار هست برای من امروز ملموس تر هست.
خب البته میتونه برعکسشم پیش بیاد، یعنی خیلی ها از بس که این کتاب های کوچیک وساده شده رو خوندن دیگه نتونن کتاب های حجیم تر رو بخونن! میخوام بگم اینکه کتاب های ساده شده وجود داره ممکنه باعث بشه که مردم به خودشون این زحمت رو ندن که در مورد کتاب هایی که درون مایه های مهم تری داره ویه کم سختتره فکر کنن ! واین اتفاقا بشه آفت هم کتاب حجیم ومتن طولانی خوانی در عین حال با بخشی از حرفت هم موافقم نمونش کتاب بسیار پرفروش جزء از کُل که توی یه بازه زمانی کوتاه به چاپ دهم رسیده! با اینکه این کتاب بیش از 650 صفحه داره! ولی بازم نکتش تو جذابیتشه که خودمم که خوندم هر کس ازم بپرسه بخون یا نه میگم حتما بخونه!
به نظرم میشه حتی یه مشکلی که داریم در مورد کتابخونی رو این دونست که کم پیش میاد ما بیایم به هم بگیم که فلانی بیا برو این کتاب رو بخون شاید یه بخشی از امر به معروف همین معروفی باشه که به معرفت هم ختم بشه
در مورد کتابی که گفتیمن یاد کتاب بازی ها و ماندن در وضعیت آخر افتادم که به گفته دکتر شیری جوری نوشته شده و از همه مهمتر جوری به فارسی برگردونده شده که جه روانشناس خاص باشی چه مردم عام میتونی بفهمی چی میگه و از خوندنش لذت ببری…
من که لذت بردم شما هم لذت ببر
این که یه نویسنده و یا مترجم و مولف چقدر روی مبحثی که داره کار میکنه تسلط داره هم خیلی مهمه
مسیبه اینه که مردم توقع دارن دیدگاهشون با خوندن یک کتاب از این رو به اون رو بشه و به تمام اهداف اون کتاب مسلط بشن. برای همینه که کتاب درسی رو خوب میخونن و کتاب غیر درسی رو نمیخونن. باید یه کاری کرد که هدف مردم از خوندن کتاب عوض بشه. باید کاری کرد که مردم برای یادگیری محتوای کتاب، کتاب نخونن . برای سرگرمی کتاب بخونن.
به نظرتون چجوری میشه این حس رو توی مردم بوجود آورد؟
به نظرم قیاس درست نیست. در زمانهای گدشته هم کسائی کتابهای طولانی رو میخوندن که علاقه داشتن. تعداد این ادما امروز بیشتر هم شدن ولی نسبتشون شاید کمتر به نظر بیاد. یه نکته دیگه اینکه نسل امروز ما زیاد مطلب میخونه (از اینترنت تا جاهای دیگه) به همین دلیل نوشتار دیگه چندان جذبش نمیکنه. یه نکته این که مفهوم باسوادی در قدیم با الان فرق میکرد و این هم رو دیدگاهمون به این مسئله اثر زیادی داره.
این حرف عجیبیه. چرا برای سرگرمی کتاب بخونن؟ اون موقع هم فلسفه مطالعه برای آگاهی از بین میره هم سرگرمی جذابیتش رو از دست میده.
اگه کشور خودمون رو با بقیه کشورها مقایسه کنید میبینید که سرانه مطالعه کشور در چه وضعی هست. یه جورایی جهان پیشرفت کرده و ما از پیشرفتش جا موندیم. ما باید شرایط الان رو با الان مقایسه کنیم نه الان رو با گذشته ی خودمون.البته اگه الان و گذشته خودمون رو با الان و گذشته ی بقیه کشور ها هم مقایسه کنیم میبینیم که شرایط ما باز هم ناسب نیست
من تجربه دیدن کشورهای دیگه رو نداشته ولی واقعا بعید میدونم که این مسئله ربطی به سرانه مطالعه داشته باشه. اتفاقا سرانه مطالعه مربوط به همون کتابهای کوتاه بیشتر نه کتابهای طولانی (فکر کنم به نحوی همین جا @Ali_Shakeri هم اشاره کرد به آلمان ). اگه هدف اینه که مطالعه مطالب جا بیوفته باید مدرن نگاه کنیم: الان باید از روشهای مدرنتر از طریق وب، وبلاگ … مطالب مفید ارائه داد. اگر مطالعه این مطالب را وارد کنیم، به نظرم ایران کاملا پیشرفت داشته. بنیاد تفکر تشویق به مطالعه، خود مطالعه هر چیزی نیست، این خیلی بی معنیه. اصل کار بسیار به مسئله انتقال تجربه نگاه کنن. این اگه مدنظر باشه میشه راه جدیدی در پیش گرفت نه اینکه پارادایم وار دنبال انتقاد از کمبود مطالعه بود.