یه موضوعی مطرح شد تو پادپُرس که منو به این فکر فرو برد که روند تغییرات سرانه مطالعه در ایران به چه صورته؟ مثلاً آمار 10 سال پیش چطور بوده؟ نزولی یا صعودی؟
بعید می دونم با گشتن تو اینترنت چیزی نصیبم بشه! حتی آمار دقیقی هم از همین الانمون نداریم چه برسه به سالیان گذشته! پس بهتر دیدم هرکسی به خودش و دور و بریاش تو گذشته یه نگاهی بکنه ببینیم تجربه افراد مختلف چه آماری رو به وجود میاره!
خودم: همونطور که پیشتر هم گفتم، تا حالا ندیدم پدرم کتابی رو شروع به خوندن و تموم کرده باشه. بقیه خونواده وضعیتشون بد نبوده! مادرم تو زمینه مطالعه کتابهای مربوط به تخصصشون همیشه سرشون تو کتاب بوده. ما بچههای خونواده هم چون هم سن و سال بودیم اگه یکیمون شروع میکرد به خوندن بقیه مون هم می خوندیم. خودم از همه کمتر چون همیشه تو کوچه و خیابونا بودم. آمار مطالعه مون از نظر کیفی می تونم بگم متوسط یکمی به بالا بوده(از نظر خودم).
<img src="/uploads/default/original/2X/6/6a7f774add1d1617e2ad89ba9ee5b60546304fb5.jpg" width=“300” height=“179"” title=”نرخ تغییر سرانه مطالعه ایران” alt=نرخ تغییر سرانه مطالعه ایران”>
توجه: عکس هیچ ربطی به موضوع نداره و صرفاً توصیفی از حالت چهرهی نویسنده است!
در خانواده ما پدرم کتاب میخونه. حداقل سالی چهار-پنج تا. جوانتر که بوده خیلی بیشتر میخوانده. مادرم هم کتاب میخونه اما جنس کتابهایی که میخونه خیلی فرق داره. بیشتر کتابهای مذهبی. برادرم کمتر مطالعه میکنه چون اصلا زمانی برای مطالعه نداره. شش صبح از خونه میره بیرون و هشت شب برمیگرده. من هم (اگه کتابهای تخصصی را در نظر نگیریم) شاید سالی یک یا دو کتاب بیشتر نمیخوانم.
حدس میزنم که سرانه مطالعه در ایران نسبت به چهل سال پیش خیلی افزایش پیدا کرده باشه. چرا که جامعه از نظر اقتصادی رشد کرده و مردم اولویتهای جدیدی پیدا کردهاند. جنس کتابها هم خیلی عوض شده به نظرم. وقتی کتابخانه خودم را با پدرم که ۲۲ سال از من بزرگتره مقایسه میکنم، تفاوت زیادی میبینم. اگر کتابهای تخصصی را نادیده بگیریم، بیشتر کتابهای من در زمینه ادبیات داستانی است در حالی کتابهای پدرم در مورد عرفان و فلسفه است.
سایر اعضای خانواده و فامیلهای دور خیلی کمتر اهل مطالعه هستند. بعضیهاشون شاید حتی یک کتاب غیر مذهبی هم نخوندن. البته نسبت به خودم میسنجم. وگرنه خودم هم خیلی کتابخوان نیستم.
در خانواده ما مامانم جوون تر که بوده بیشتر میخونده و هنوزم کتاباشو داره ولی الانم گاهی وقتی داشته باشه میخونه.هرچند مامانم یه خانه دار ساده ست و طیف کتابهاش مذهبی بوده.بابام کم حوصله ست وبا وجودی که کتابای خوب شعر حافظ و مولانا رو میدونه و گاهی کمی چند بیتی از حفظ میخونه ولی اصلا مطالعه نداره حوصله ش نمیشه.داداش هام که اصلا نمیخوندن فقط وقتی بچه بودیم کتابهای داستانی میخریدن ولی من تموم میکردم.
خودم در خونواده بیشترین سهم کتاب خوندن رو دارم.(همه کتابهای مامان و بابا و برادرام هم خودم اندر کتابخونه دارم).در بین دوستام فقط سه نفر رو دارم که خیلی علاقه دارند به کتاب خوندن که کمتر فرصت میکنن و دو نفرش تخصصی بیشتر مطالعه دارند مثلا یکی فیزیک و یکی زیست شناسی .بنظرم هر کسی هم در رشته خودش هم مطالعه تخصصی داشته باشه بد نیستش.ومیتونه کمک کننده باشه به مطالعه واقعی و نه غیر واقعی.
با هم اطلاعات ردو بدل میکنیم.و این موضوع خوبیه برای کتابخون های واقعی .
اما متاسفانه تو این چند سال اخیر بدی که بوجود اومده اینه که تبلیغ برای اینکه کتاب بخونیم.فقط برای کتاب خوندن تبلیغ شده. و این مفهوم واقعی کتابخونی و لذت کتابخوندن برای آدما اول باید مشخص باشه.درواقع میخوام بگم تبلیغات برای کتاب خوندن مفید بوده و موفق اما سرانه مطالعه کتابهای بی محتوا که بالا بره بیشتر امتیاز منفی داره تا مثبت.
بنظرم تبلیغات تا اونجایی مفیده که بیشتر در باره کتب بحث بشه و اینکه ما چرا به مطالعه چه تخصصی و علاقه ای نیازمندیم.نه فقط عکس کتب در کافه ها همراه با قهوه و …