چطوری یه تیم یا سازمان می‌تونه مثل طبیعت خودسازمان‌ده باشه؟

سوال دارم: خودسازمانده یعنی چی؟

فرایند خودسازمانده یا self-organized فرایندی هست که درش نظم ماکروسکوپی تو یه سیستم از برهم کنش های میکروسکوپی اجزای اون سیستم به وجود میاد، در عین حال که اجزای میکروسکوپی نظم خاصی رو بروز نمیدن. برا ایجاد اون نظمه ماکروسکوپی نیازی به نیروی خارجی نیست تو سیستم های خودسازمانده .

مثال ساده ی قابل تصورش حرکت جمعی دسته های گنجشکه مثلا. هیچ چیزی به اسم تصمیم گیری دسته جمعی ندارن، ولی در اثر برهم کنش های نزدیک (موضعی) بین پرنده های کنار هم با هم هماهنگی پیدا میکنن و این منجر میشه یه دسته پرنده بتونن به جهت مشخصی حرکت کنن بدون اینکه نیازی خاصی به هماهنگی از قبل داشته باشن.

3 پسندیده

لازمه اش اینه که به طبیعت رفت و با سرعت کم درش حرکت کرد . رفتار موجودات رو مطالعه کرد. مخصوصا انواع همزیستی و مشارکتشون رو. و ازشون الهام و راهنمایی گرفت و در سازمان به کاربست . مثلا از یه مورچه چی میشه یاد گرفت که به درد یه سازمان بخوره؟

به طبیعت نگاه کنیم، یاد بگیریم و به کار ببندیم

جهت گیری اولیه کل این مجموعه رو چی مشخص می کنه؟ یعنی کلیت اون مجموعه از کجا می فهمه داره به سمت و جهت درستی حرکت می کنه؟ چرا تو مهاجرت دسته جمعی این پرنده ها راهشون رو گم نمی کنن؟ آیا قطب نمای درونی دارن؟ قطب نمای درونی یه سازمان چیه؟تو سیستم های انسانی به نظرم به این سادگی نمیشه پیش رفت. چرا؟ چون باید اعتماد بین اعضا پیش بیاد و همه مطمئن شن دارن به مسیر درستی میرن. اینکه در عین اینکه داری ساز خودت رو میزنی با بقیه هماهنگ شی یه کم سخته.

این سیستم های خودسازمانده خیلی جالبند و اغلب یک نوع جهانشمولی (یونیورسالیتی) هم توشون وجود داره. یعنی از همون دسته های گنجشک یا ماهی گرفته تا رفتار جمعی باکتری ها از یک قانون و مدل پیروی می کنند که لاله توضیح داد.

اما این رفتار جمعی حتما توی شرایط خاص یک مزایایی برای کل سیستم داره که سیستم به اون سمت حرکت می کنه. مثلا توی حرکت گروهی می تونند سرعت بالاتری نسبت به حرکت انفرادی داشته باشند یا این که خودشون رو در برابر خطرات محیط حفظ کنند. به نظرم مهم ترین تصمیم برای طبیعت “بقا” باشه که تو شرایط مشخص با رفتار جمعی دنبال می کنه.

2 پسندیده

شاید یکی از مهمترین چیزایی که در طبیعت می شه دید بهینه بودنش و تکامل پذیر بودنش باشه. منظورم اینه که همیشه خودش رو با شرایط تطبیق میده. مثلا طی تکامل چیزایی که مفید نیستن حذف میشن. نمونه سازمانیش هم این هست که با یکی دو بار آزمایش یه روند اگر می بینیم جواب نمی ده اون روند رو بهبود بدیم و یا حذفش کنیم.

2 پسندیده

در واقع یکی از مهمترین نکاتی که توی داستان طبیعت هست و خیلی جاها توی سازمان های انسانی نیست و یا اگه هست ناقص اجرا میشه اینه که یک سیستم طبیعی عموما خودارزیابی از نتایج عملکرد خودش داره. مثال اشنا برای فیزیکی ها حرکت یک سیستم توی مکانیک کلاسیک هستش. سیستم میتونه روی هر مسیری حرکت کنه ولی اگر قراره تابعی رو کمینه کنه بهترین مسیر برای اون کمینه سازی رو انتخاب میکنه.
اینکه انتخاب سازمان برای ارزیابی خودش چجوری باشه خیلی چیزا رو مشخص میکنه. چون برخلاف طبیعت معمولا در سازمانها معیار ارزیابی عملکرد توسط ادما تعیین میشه.

1 پسندیده

یک سیستم طبیعی عموما خودارزیابی از نتایج عملکرد خودش داره…

چطوری؟ کی به چنین درجه ای از رستگاری رسیده؟ چی باعثش شده؟ نیروی پیش برنده اش چی بوده؟

1 پسندیده

یه نکته در مورد سیستمهای طبیعی، تصمیم گیری گروهی به جای فردی هست. با این که بیشتر اونها مغز پیشرفته ای ندارن اما تصمیم گیری جمعیشون از انسانها بهتره. نمونه اش کلنی زنبورهای عسل هست. اونا به جای خوداگاهی بیوشیمی و فیزیک خاصی دارن که تونستن حسابی ازش بهره ببرند. چطوری؟ دقیقا نمیدونم چطوری به این تصمیم گیری دسته جمعی ایمان پیدا کردن و البته شک دارم که در سطوح پایه خوداگاهی نداشته باشن.

توی تصویر بالا روش یافتن یه مکان جدید برای ساخت کندو به کمک زنبورهای پیشاهنگ نشون داده شده. جهت و اعداد نشون میدن که دو روز بعد کندوی جدید کجا ساخته بشه بهتره. این تصمیم هم به کمک رقص و تعداد رقاصها (پیشاهنگها که حرکات خاصی رو انجام میدن که جهت و کیفیت مکان مد نظر رو نشون میده) انجام میشه. اما این که چرا می تونند به تصمیم هم احترام بذارن جای سوال داره !
منبع تصویر

1 پسندیده

کمی بیشتر روش رو توضیح میدین؟ نتونستم از عکس سر در بیارم.

یه نمونه ی دیگه از سازمان های موفق طبیعی موریانه ها هستن. تصمیم گیرنده ی مرکزی/رهبر ندارن، ولی به قشنگی از پس حرکت های دسته جمعی مثل ساختن سازه هایی عظیم برای بقای خودشون بر میان. چنین ساخت و سازهایی تا چند سال هم ممکنه براشون طول بکشه!

توی قسمت اول تصویر با رنگ صورتی 8 تا زنبور رو نشون میده که با رقص خاصی که انجام میدن جهت کندوی اتی رو به بقیه افراد کندو نشون میدن. قطر هر خط نشون میده که تعداد زنبورهایی که مکان جدید رو پسندیدن چندتا هستن و جهت کندو با مدل رقصشون مشخص میشه . بعد دو روز همه به توافق رسیدن که جهت بشه اون زرد رنگه. تعداد شون هم شده 73 تا زنبور فکر کنم . چشمم درست اگه ببینه. از قطرش مشخصه که بیشتر اون سمت رو پسنیدن. با اینحال این سیستم بی نقص نیست . مثلا می بینیم که اینا ممکنه در کاپوت یه ماشین کندو بسازن! که نمیدونم چرا؟ شاید کاپوت ماشین از نظر اونا بهینه باشه اما از نظر ما نه :slight_smile:

مفهومه یا بیشتر بتوضیحم؟

«پیچیدگی به سادگی اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری افراد را تضعیف میکند.» قسمتی از کتاب پنجمین فرمان پیتر سنگه.

موضوع اصلی مطرح شده این بود:

شاید طبیعت، سازمان سادهای هست، دور از هر جور ابهام و پیچیدگی. یه سازمان تک-هدفه، با یه هدف شفاف.

1 پسندیده

پیتر سنگه پیچیدگی و سادگی رو چی تعریف می کنه دقیقا؟اول باید یه تعریف مشترک واضح از پیچیده و ساده داشته باشیم.

بخش دوم نوشته حدس و گمان هست صرفا:
روابط موجود در طبیعت و بین جانداران یک طورهایی از نظر انسان ها پیچیده دیده میشه. هرچند ممکنه اعضای این سیستمهای پیچیده خودشون رو از بالا و خارج از سیستم مورد بررسی قرار ندن و نیازی هم نداشته باشند. مثلا ممکنه در کندو عده ای وظیفه مراقبت از لاروها رو به عهده داشته باشند. اما روحشونم خبر نداشته باشه که یه عده دیگه وظیفه شون پیدا کردن خونه جدید هست وقتی جمعیت کندو زیادتر از حد استانه میشه. ها؟ نمیدونم خودم جواب این بخش رو . یه مثال دیگه اش بدن خود ما انسانها. ما هیچ وقت به قلبمون نمی گیم که امروز خسته ای بیخیال کار کردن. اما اون داره کاره خودش رو می کنه . خبر داره که در مغز ما چی میگذره؟ نیازی داره؟ شاید اونجا تقسیم وظایف خیلی تخصصی شده و کسی حق نداره از حیطه وظیفه اش خارج شه در غیر این صورت سیستم حذفش می کنه.

اوه پیچیده ترش کردم فکر کنم
:slight_smile:

باید یه زمانی رو ست کرد و رفت توی طبیعت و فقط نشست و نگاه کرد. مثل اون دانشجوهای دکتری که روی نظریه بازی ها کار می کردن و به اردکها دم استخر غذا میدادن

دو تا نکته خیلی خوبه: 1- اعضای سیستم طبیعی تقسیم وظایف طبیعی دارن واسه همین به کنترل نیاز ندارن. 2- اینکه سیستم رفتار پیچیده از خودش نشون بده لزوما به معنی پیچیدگی خود اعضا نیست.

دومی رو می فهمم اما اولی رو نه. اولی منظورتون از طبیعی چیه؟ غیر طبیعیش چی میشه؟

یعنی به طور طبیعی قراره کاری توی سیستم انجام بدن. مثلا زنبورهای کارگر یا نگهبان وظایف طبیعی رو میدونن.

:confused:

تقسیم وظایف طبیعی رو میدونن؟ نفهمیدم یعنی چی.
منظورتون این هست که از قبل برنامه ریزی شده نیست؟از کجا میدونند؟ به مرور زمان یاد گرفتند یا از کاملا ژنتیکی؟

یه مثال بزنم : مثلا سلولهای بنیادی هستن که اگه به قلب تزریق بشن میشن سلول قلبی، به چشم تزریق بشن، سلولهای چشمی میشن. (توضیج مبتدیانه است اما تقریبا همینه) یعنی بسته به این که کجا وارد بشن، متمایز میشه کارشون. (چون در هر جا محیط بهشون القا می کنه که چی بشن)

مثال زنبوریش: زنبورهای نر : اینها نیش ندارن، از بقیه قوی تر هستن و حضورشون صرفا برای تولید مثل هست، حتی در جمع کردن شهد و گرده افشانی هم نقش ندارن، با این حال اگه یه روز توی کندو کمبود مواد غذایی و منابع اتفاق بیفته، اول از همه اینها از کندو اخراج میشن.
. در تاریخشون ثبت نشده که زنبور نری به این اخراجها اعتراض کنه یا تصمیم بگیرند که حزب دموکرات تشکیل بدن

این مثال شبیه همون تقسیم وظایف طبیعی هست که شما میگین؟

اگه اینطوری باشه و بخواییم فکر کنیم که ما در یه تیم وقتی با کمبود بودجه مواجه میشیم اول باید کدوم گروه رو اخراج کنیم، چه شود؟!
که البته در کارخانه های صنعتی این اخراجها اتفاق افتاده و می افته ولی اعتراض در پی داره، و ناخوشی در بخشهایی از سیستم

بیشتر حس می کنم (نمیدونم درسته یا نه، حس هست صرفا) که از قبل برنامه ریزی شده هستند یا به مرور زمان یادگرفتن که برنامه ریزی کنند و تقسیم وظیفه یا همچین چیزی.

این مسائل ژنتیکی هستند. به همین دلیل تفاوت بنیادی دارن با سیستم کاری ادما. چون ما از طریق یادگیری به این تقسیم وظایف میرسیم.

A post was split to a new topic: چگونه سازمان های ما مثل طبیعت خودسازمانده باشند؟

#پرسش
آیا حیوانات هم مثل ما احساساتی مثل حسادت، طمع، عشق، خودشیفتگی، میل به بهبود دارن؟ تحقیقی در این مورد سراغ دارین؟

#کامنت
احتمالا اونا می دونن که بدون همکاری با هم می میرن. اگر به جوامع ساده تر انسانی و انسان های اولیه هم نگاه کنیم فکر کنم اثری از این همکاری جمعی وجود داشته بینشون.

اما هیچ وقت ندیدیم که مثلا حیوانات مخترع چیزی بوده باشن یا مثلا نوشتن رو اختراع کرده باشن یا کامپیوتر بسازن. اون ها اغلب در صلح با هم زندگی می کنن (البته جز موقع جفت یابی یا غذا خوردن).


یکی از دلایلی که فکر می کنم تو سازمان ها سخت باشه که نظیر طبیعت کار کنه این هست که آدم موجود باهوشیه و دائم به صورت فردی میل به بهبود وضع خودش داره و به خودش فکر می کنه تا حرکت هماهنگ با بقیه. اما شدنیه. باید دید چطور میشه هم میل خودخواهانه آدما رو ارضا کرد و هم اون رو در خدمت سازمان گرفت.

این شعر که اندر مزیت و در فضیلت خر هست تقدیم به شما.