با توجه به پیشرفت های فیزیک کوانتومی به نظر نمیرسه دیگه دورنوردی یا تله پورت یا طی الارض خرافه باشه؛
ضمن اینکه در قران و یا بعضی مکاتب عرفانی یهود و بودایی و تصوف هم این چنین بحثی عنوان شده.
با این اوصاف و با توجه به اینکه علم هنوز نتونسته وصف مناسبی از این پدیده در اختیارقرار بده، به نظرتون چطور میشه دورنوردی یا همون طی الارض کرد؟ چه اطلاعاتی در این زمینه دارین؟
یکی از استاتید من سر کلاس ریاضی، یک بار یه مثالی زد که میتونه در فهم مسئله طی الارض خیلی کمک بزرگی کنه.
مثال یک بعدی:
فرض کنین که توی یه فضای یک بعدی زندگی میکنین. یعنی فقط روی یک خط میتونید به سمت جلو یا عقب پیش برید. برای درک بهتر تصور کنید که روی محور اعداد زندگی میکنین. حالا فرض کنین که میخواهید که از نقطه ی شماره ی 3 برید به سمت نقطه ی شماره ی 5. ولی روی نقطه ی شماره ی 4 یک مانع هست که شما نمیتونید از اون عبور کنید. در این حالت رسیدن، به نقطه ی پنج غیر ممکنه برای شما.
حالا اگه وقتی که روی محور اعداد هستی، وارد فضای دوبعدی بشی، میتونی بیایی بالا و از روی مانع رد بشی.
یعنی از بعد اول خارج شدی و از بعد دوم کمک گرفتی و دوباره به بعد اول برگشتی.
مثال دو بعدی:
حالا تصور کن که توی فضای دو بعدی و داخل یک مربع هستی، در این حالت دیگه نمیتونی از مربع خارج بشی و داخل مربع گیر میکنی.
اولین موفقیت علمی در زمینه ی تله پورت هم سال ۱۹۹۳ در آزمایشگاه IBM توسط یه متخصص quantum information به دست اومده:
ولی این موفقیت برای اطلاعات و در ابعاد میکروسکوپی بوده و طی الارض برای اجسام ماکروسکوپی در بهترین حالت این بوده که تصویر سه بعدی جسم اینجا اسکن میشه و اطلاعاتش به جای دیگه ارسال میشه و اونجا پرینت سه بعدی میگیرن ازش!
نکته ی ظریف اینجا اینه که در چنین نوع انتقالی، موجود اصلی (حالا چه ماده و چه اطلاعات) لازمه از بین بره، تا وقتی کپی اون به مکان جدید میرسه فقط یه نسخه از این موجود در دسترس باشه!
یونگ در یکی از کتابهاش که وصیت کرده بعد مرگش چاپ بشه، تجربه ای رو به اشتراک میذاره که اول خودش فکر می کرده دچار توهم شده.
و یه مطلبی هم چند روز پیش خوندم شاید جالب باشه برای بقیه:
مفهوم عالم خیال منفصل در فرهنگ ما شبیه به چیزی است که یونگ به عنوان ناهشیاری مطرح کرده است. دو نوع خیال داریم: خیال متصل و خیال منفصل. خیال متصل آن است که در قوه خیال انسان شکل میگیرد، اما خیال منفصل عالمی است قائم به خود که بالاتر از عالم مادی و پایینتر از عالم عقلی است. به این عالم، مثال یا برزخ هم میگویند و موجودات آن بدون احتیاج به ماده جسمانی از یکدیگر متمایزند. از سویی مجردند و از سوی دیگر همه ویژگیهای جسم بر آنها عارض است. سهروردی عالم مقدار و جهان اندازهها را هشت اقلیم میدانست و اقلیم هشتم را همین عالم مثل معلقه یا عالم مثال در نظر میگرفت. در عالم مثال جرم و وزن وجود ندارد، اما دیگر ویژگیهای عالم ماده در آنجا نیز هست.
برای درک بهتر این مسئله بهتر است که نسبیت زمان در قرآن انیشتین رو مطالعه کنید. که در این نظریه انیشتین به این موضوع کاملا اشاره شده است. انیشتین به بسیاری از آیه های قرآن اشاره کرده.
خیلی از این مطالب مذهبی منتسب به انیشتین دیدم و کاملا مطمئنم که همه اونها ساختگیه.
همونجوری که @lolmol گفت از نظر علمی مسئله تنها برای سیستنهای کوانتومی بدون جرم ازمون شده. نکته اینکه در مورد این سیستمها، انتظار هم میره که این خاصیت کامل برقرار باشه چون کوانتوم مکانیک اساسا غیر محلیه (non-local). یک قدم مهم از نظر علمی وجود داره که کاربرد برای سیستمهای کلاسیک رو سخت میکنه: اساسا برخلاف تصور عمومی، هنوز قطعیتی وجود نداره که سیستمهای کلاسیک کاملا از کوانتوم مکانیک قابل استخراج هستن. به ویژه جرم و گرانش در ابعاد بزرگ خصوصیات کوانتومی رو به هم میریزه. قابلیت تبدیل ماده به نور هم یه تفسیر گنگ از نسبیت هست.
آیا این بعد چهارم همون زمانه؟ اگر این بعد چهارم مورد نظر همین زمان خودمون باشه چجوری میشه به صورت عملی بدستش آورد؟
یه سوال:
فهم من از نظریه نسبیت انیشتن که مربوط به این بحث میشه: اگر سرعت یه جسم به سرعت نور برسه اونوقت این جسم در یک زمان میتونه در چند مکان حضور داشته باشه. آیا این فهم درسته؟
اگر درسته آیا این هم درسته که یکی از راههای بدست گرفتن بعد زمان بالا بردن هرچه بیشتره سرعته؟
من سعی میکنم براساس نظریات موجود و تا حد زیادی ساده شده جواب بدم.
یکی از گزینه ها بعد زمان هست ولی اساسا نظریه بنیادی فیزیک هنوز از نظر بعد آزادی عمل زیادی هست. از نظر تئوری، این ابعاد قابلیت فیزیکی دارن ولی قابل مشاهده نیستن (مثلا به خاطر عدم قطعیت کوانتومی). حتی از نظر تئوری هم گذر از این ابعاد با مسائلی مثل سیاه چاله و از دست رفتن اطلاعات همراه میشه که قابلیت کنترل روی گذار از ابعاد رو تقریبا از بین میبره.
خیر. وقتی میتونید به پدیده ای مکان نسبت بدید که جرم وجود داشته باشه. مثلا برای نور مکان بی معنیه! به یک معنی شما برای نور به طور همزمان نمیتونید بگید در دو نقطه نور وجود داره یا نه. به این معنی وقتی به سرعت نور میرسید جرم از بین میره ولی در عوض توانائی اندازه گیری مکان رو از دست میدید![quote=“somo849, post:7, topic:4908”]
اگر درسته آیا این هم درسته که یکی از راههای بدست گرفتن بعد زمان بالا بردن هرچه بیشتره سرعته؟
[/quote]
براساس توضیح قبلی، تا وقتی که به سرعت نور نرسیدید از نظر تئوری هیچ تفاوتی از نظر بنیادی با هر سرعت کمتری ندارید.
مهم اینه از چه نظر بخوایم طی الارض را معنا کنیم. اگر به لحاظ فیزیکی است که واقعا نمیدونم به چه صورت هست و آیا در آینده بشر میتونه به اونجا برسه، که قطعا روزی خواهد رسید و مرزهای مکانی رو برداشت.
اما به نظر من بحث زمان و مکان یک مقوله ذهنیه. یعنی انسان برای خودش و درون ذهنش زمان و مکان رو معنا میکنه. و تحقیقات روانشناسان نشون داده زمان و مکان، علی الخصوص زمان برای همه انسان ها یه نوع ماهیت نداره. برای برخی کند و برای برخی سریعتر میگرده. فکر میکنم با مباحثی مثل یوگا، هیپنوتیزم و هر چیزی که نیروهای ذهنی رو متمرکز میتونه بکنه میشه بحث فضا زمان رو برای خود تغییر داد.
و فکر میکنم بحث طی الارض هم که تا الان داستان هایی ازش شنیدیم بیشتر به همین مقوله modify کردن فضا مکان توسط ذهن بوده.
زمان یک واحد اندازه گیری ثابت داره که با اون سنجیده میشه و اون واحد اسمش هست ثانیه (البته نمیدونم که ثانیه معنی فیزیکی میده یا فقط از حاصل تقسیم یک روز بر چنتا عدد هست) این ثانیه برای همه به یک اندازه هست.
یعنی وقتی میگیم که سرعت فلان جسم 3 متر بر ثانیه هست. بعد از گذر سه ثانیه، اون جسم سه متر جابجا می شود.
اما اینکه سرعت گذر زمان برا بعضی ها متفاوته رو میشه اینجوری مثال زد:
دانشجویی که سرکلاس نشسته و منتظره که کلاس تموم بشه (مخصوصا کلاس های کسل کننده) هر دو دقیقه یک بار ساعتشو نگاه میکنه تا ببینه چقدر از کلاس مونده و همش پیش خودش غر میزنه که چرا این ساعت لعنتی سریع تر حرکت نمیکنه. اما اون استادی که داره درس میده، اول کلاس روی ساعت خودش نگاه میکنه و میره پای تخته، یه مبحثی رو توضیح میده و دوباره میاد ساعتش رو نگاه میکنه و میبینه که یک ساعت از اول کلاس گذشته و پیش خودش میگه:" ای وای، چقد زمان سریع گذشت، هنوز این مبحث تموم نشده و احتمالا لازمه که کلاس جبرانی بذارم."
خیلی از ما ها تاحالا امثال این اتفاقی که مثال زدم برامون زیاد افتاده و معمولا خودمون رو اینجوری توجیه کردیم:
مشغول کار خودش بوده و گذر زمان رو حس نکرده.
این پاسخ تا حدودی درسته ولی میشه این پاسخ رو بهتر کرد به این شکل که:
ذهن اون بی نظمی (انتروپی) بیشتری تولید کرده و زمان برای اون سریع تر گذشته.
حالا شاید بپرسید که انتروپی چیه و وقتی که بفهمید چیه، پیش خودتون میگید که حالا چه ربطی به زمان داره.این مقاله میاد عشق و انتروپی رو به هم ربط میده و یه جورایی میشه به گذر زمان ربطش داد.
نظر شخصی:
سرعت گذار زمان، تاثیر بر مفهموم زمان نداره. مثلا خودرویی که سرعت بیشتری داره، در یک ثانیه مسافت بیشتری رو طی میکنه ولی مفهموم طول برای هم خودروی آهسته و هم خودروی سریع یکی هست.
من این طور فکر نمیکنم. حتما تاحالا شنیدید که میگن هشت دقیقه طول میکشه تا نور خورشید به زمین برسه. پس یعنی این نور باید یک مسافتی رو طی کنه تا به ما برسه و فکر میکنم که فرض لزوم وجود جرم برای تعریف مکان، فرض نامعتبری باشه.
طی الارض در بعد چهارم
اگر طی الارض ، غیب شدن در یک نقطه و ظاهر شدن بلافاصله در یک نقطه ی دیگر باشه، فکر میکنم که لازمه که بعد چهارم، زمان باشه.
اگر قرار باشه که به این شکل طی الارض کنیم، و بعد چهارم هم بعدی از جنس مکان باشه(مثل سه بعدی که داریم.) جابجایی در بعد چهارم هم مثل سه بعد دیگه زمان بر هست (و انتقال لحظه ای نخواهد بود.) اما جابجایی در بعد چهارمی که جنس زمان هست میتونه مفهومی دیگه ای داشته باشه که فکر میکنم حتی فیزیک دان ها هم نتونسته باشنده که این این جابجایی رو توصیف کنند.
رابطه ی بین زمان و انتروپی رو میشه ازین جا برداشت کرد.
این روابط دارن یه جورایی انتروپی کل دنیا رو به گذر زمان ربط میدن. حرف این نظریه اینه که هر چی انتروپی بیشتری تولید بشه، گذر زمان سریع تر اتفاق میفته.
این نکته، یک نکته ی روانشناسی هست و خیلی ربطی به علوم پایه نداره اما بعضی از داشنمند (از جمله استفان هاوکینگ) نظریاتی در مورد زمان و انتروپی دادند که این بحث روانشناسی رو به فیزیک ربط میدن. اما تمامی حرفای این دانشمندا حتی استفان هاوکینگ، نظریه هستند و هیچ اثباتی برای حرف هاشون نتونستن بیارن.
مقاله ی black hole entropy هم مقاله ی جالبیه و داره وجود. سیاه چاله های موجود در فضا رو از دیدگاه انتروپی و ترمودینامیکی بررسی میکنه و نتایج جالبی هم میگیره.
تفاوت میان گذشته و آینده از کجا ناشی میشود؟ قوانین علم میان گذشته و آینده تمایزی قایل نمیشود، بااین حال در زندگی عادی تفاوتی عظیم میان گذشته و آینده وجود دارد. ممکن است ببینید یک فنجان از روی میز به زمین بیفتد و تکهتکه شود اما هرگز شاهد آن نخواهید بود که فنجان تکههای خود را جمع کند و به بالا بپرد و بر روی میز برگردد. افزایش بینظمی یا به اصطلاح آن آنتروپی چیزی است که گذشته را از آینده متمایز میکند و به زمان جهت میدهد.
نظریه جالب اما نادرست هاوکینگ :
هاوکینگ زمانی عقیده داشت که گسترش جهان هستی متوقف و جهان دوباره جمع میشود. او بعدها گفت که اشتباه میکردهاست.
این بیشتر یه دیدگاه نظری هست ولی از منظر فیزیکدانها بیشترین شانس برای حل مسئله زمان رو داره.
در مورد زمان در بدن و ذهن، نظریات کاملا معتبرتری هست. در واقع بدن ساعت درونی خودش رو داره که لزوما با ساعت بیرونی ما نمیخونه.
فقط تصحیح کنم این اشتباه رو اینیشتین مرتکب شد.
من فکر کنم که بیان دقیق و علمی این مسئله میتونه به بحث کمک کنه.
به نظرم اگر بخواهیم به صورت علمی به قضیه بنگریم با علم در دسترس امروز ما از سه طریق ۱. شبیه سازی ۲. برداشت افکار و شخصیت و انتقال آن از طریق سایبری ۳. ایستگاه های ثابت فضایی، میتوانیم به سادگی در اطراف منظومه شمسی و کهکشان راه شیری مسافرت کنیم. با سرعت گردش منظومه شمسی در هر شب حدود 8 میلیون کیلومتر جای ما در کهکشان تغییر میکند و بطور مثال اگر هر شب بتوانیم یک ایستگاه فضایی ثابت داشته باشیم بعد از یکماه میتوانیم با سرعت نور در طی کمتر از یک ثانیه به ایستگاه اول مسافرت بکنیم.
تصور کنید در مسافرت های اینده یک نسخه شبیه سازی از انسانها در مقصد تهیه شده و شخصیت هم از طریق سایبری با سرعت نور انتقال میابد و نسخه اصلی در مرکز تا اتمام مسافرت در مرکز به حالت خواب مصنوعی قرار میگیرد و در این مدت نابهنجاریها برطرف میگردد. ضمن اینکه با استفاده از ربات های انسان نما شخصیت در قالب انها به تمام سیارات کهکشان راه شیری میتواند مسافرت بکند.
کلیه اجرام در درون منظومه شمسی به دور خورشید میگردند و تحت تاثیر گرانش ان هستن یافتن ولی در مورد همه اجرام صدق نمیکنه به طور مثال دنباله دار ها مسیرهای متفاوتی را طی میکنند در اینده میتوان با استفاده از انها از حوزه گرانش خورشید وهمچنین منظومه خارج و در درون مدار گرانشی سیاهچاله یک ایستگاه فضایی خارج از منظومه احداث کرد
برای جریان یک آمپر و شعاع سیم یک میلیمتر سرعت حرکت الکترونها برابر است با v \approx 10^{-5} m/s.
این سرعت ۱۳ مرتبه بزرگی (ده هزار میلیارد برابر) کوچکتر از سرعت نور است. عاملی که باعث میشه بعد از فشار دادن دکمه لامپ سریع روشن بشه در حقیقت سرعت بالای انتشار میدانه. در سلولهای عصبی هم همینطوره. بارها اطلاعات رو منتقل نمیکنند بلکه میدانها این کار رو میکنند.
طی الارض جز با توجه به ذات اقدس پروردگار متعال و کسب مقامات عرفانی این راه شدنی نیست. اول باید خود سازی کرد از هر گونه آلودگی و گناه ها و حرام خوری ها دوری کرد و به معنی کلمه در مسیر درست زندگی قرار گرفت.