به نظرم نمیشه مقایسه کرد. بدیلهای ما از یک جامعه موفق و آرمانی خیلی اندک هستند. ما یک نمونه کاپیتالیسم داریم و یک تز جامعهشناسی از مارکس. دیگرانی هم هستند که به مقوله جامعه آرمانشهری توجه داشتند (مثل افلاطون ، روسو ، وبر ، توماس مور و …) ولیکن عمیقا وارد این مقوله نشدند و گذرا عبور کردند. (ورای راهکارهای شکست خورده مثل فئودالیسم یا اقتصاد تماما دولتی در بلوک شرق سابق و یا حتی آنارشیسم!)
به دلیل نداشتن بدیل تاریخی به همین دلیل فعلا تنها راه به نظرم ارزیابی توانایی انسان در ساخت جامعه موفق و نقد وضعیت فعلی است. به عقیده پوپر علم واقعی چیزی است که ابطالپذیر باشد پس وقتی ابطالپذیری علم رو در نظر بگیریم میتونیم پیشبینی کنیم که روشهای امروزی نیز روزی ملغی میشوند زیرا انسان در مسیر تکامل است. پس احتمالا میتوان بدیل بهتر برای مدیریت اجتماع به وجود آورد.
در اوج بودن سرمایهداری رو قبول دارم ولی همزمان شکنندگی آن را هم افزایش داده. اختلاف طبقاتی به مرز فاحشی رسیده (مثل امریکا) و در مقابل انباشت بحرانها جدی قلمداد میشه و ابرکمپانیهایی در حال سلطه یافتن بر امور اقتصادی و فناوری هستند (گوگل ، مایکروسافت و فیسبوک). اگه نگاهی به سیلیکون ولی داشته باشیم میبینم ورای پولسازی و ایجاد فناوری بدیل ؛ تمامی این دستاوردها اکثرا توسط همین سه کمپانی با بهایی کمتر از 100میلیون دلار خریداری میشوند و این یعنی در آینده ما با انحصار تکنولوژی هم روبهرو خواهیم شد.
شاید به همین دلیل اقبال جوانان و جامعه آکادمیک آمریکا به افراد سوسیال دموکرات (سندرز) افزایش پیدا کرده.
اینجاست که شومپیتر اقتصاددان میگه نهایتا دولتها به سمت سیاستهای سوسیالیستی کشیده میشوند: ملی کردن ابرکمپانیها و یا تجزیه این کمپانیها و اجرای اقداماتی ضدتراستهای قدرتمند. چون این کمپانیها ظریفت کارآفرینی و نوآوری در سطح خرد و متوسط رو نابود میکنند و نبود کارآفرینی موفق یعنی پایان سرمایهداری و نهایتا طغیان طبقات فرودست برای سهم خواهی از طبقات فرادست.
مشکل اصلی سرمایهداری اینکه این مشکل قابل حل نیستند. در نتیجه همیشه احتمال فروپاشی وجود داره و ممکنه انباشت این مشکلات ساختار اجتماعی رو در هم بشکنه.
تا زمانی که مصرف باشه. زمانی که مصرف نباشه کالا فروش نمیره. یک ابهام اساسی در تولید انبوه همینه که تا چه حدی میشه تولید کرد که مصرف بشه.
در این مورد شکی نیست ولی آیا این ظرفیت وجود داره که همه کشورها تولیدکننده و صنعتی بشوند؟ (با فرض کنار رفتن عامل انسانی)
یکی از علل جنگ اقتصادی اخیر امریکا و چین از همینجا نشات میگیره. چین امروز به نسبت چین 10سال قبل به مراتب صنعتیتر شده و تولیدکنندهای تواناست. این تولیدکننده مستقیما تولیدکننده امریکایی رو در خطر قرار داده در نتیجه این دوکشور به سمت تقابل میروند.
حال اگه همه جای دنیا اینگونه شود و هرکشوری تولیدکننده باشد عملا تجارت جهانی دچار انسداد جدی خواهد شد. این یعنی برخی کشورها باید قربانی شوند و هیچگاه تولید کننده نباشد.
البته آدام اسمیت و شاگرد موفقش ریکاردو پیشنهاد میکنند هرکشوری تنها یک یا دو قلم کالایی تولید کند که مزیت نسبی نسبت به سایر کشورها دارند. در نتیجه ژاپن باید به تولید برنج ، فرانسه به تولید شراب ، انگلیس به تولید پارچه و … اکتفا کنند. یک تقسیم کار جهانی که هیچ گاه کشورها زیر بار آن نرفته و نمیروند در نتیجه سرمایهداری از مسیر خوبش در سمت مسیر بدش افتاده.
به نظرم اساسیترین سوال امروز همینه. آیا انسان میتونه به دوران پساکمیابی و وفور تولید منطقی و تقسیم مناسب ثروت برسه یا نه. در طول تاریخ به نظر میرسه این سوال مطرح بوده و همیشه دو گروه وجود داشتند.
کسانی که معتقدند منابع کمیاب است و رفاه برای همه میسر نیست در مقابل کسانی که معتقدند انسان به دلیل داشتن برخی تواناییهای ناخواسته و برتر نسبت به سایر حیوانات ، میتواند شرایط را به گونهای رقم بزند که بر طبیعت غلبه یافته و برای همه رفاه ایجاد کند. (به نوعی دیدگاههایی در خصوص داشتن یا نداشتن توانایی غلبه بر طبیعت و قوانین جاری آن)
البته من معتقدم سرمایهداری سیستم خوب و موفقی بوده و ایضا همین سیستم میتواند دوران عدم کمیابی رو فراهم کنه و تولید انبوه باعث بشه که همگان بتوانند محصولات مورد نیاز را تهیه کنند و کمبود معنایی نداشته باشه (هوش مصنوعی و روباتیک و علم چاپ 3بعدی نشانهای است ورود به دوران پساکمیابی و تولید مطابق با نیاز نفر به نفر).
و چون اصل ابطالپذیری علم رو منطقی میدونم در نتیجه معتقدم دلیلی نیست که پیرو گفتارهای علمی پیشنیان بود. گفته آدام اسمیت در زمان خودش موفقیت آمیز بوده ، کینز با نظر علمی خودش مشکل دوران خودش رو حل کرده ، مارکس بر پایه ویژگیهای اقتصادی بریتانیا و غرب اروپا نظراتی گفته ؛ ولیکن امروز ما با دیروز آنها کاملا فرق میکنه. درنتیجه میتوانیم با ابطال نظرات فعلی (بهبود نقاط قوت و حذف نقاط ضعف) به سمت اجتماع آرمانشهری حرکت کنیم تا زندگی بدین سان کوتاه ، بدین شکل دردناک ، پرزحمت و رنجآور نباشد.
اندیشمندان باید کمر همت بندند و فکری بکنند که متاسفانه درگیر روزمرگی آکادمیک و تدریس شدند