چطور وسوسه ی خریدن چیزهای غیرضروری را در زندگیمان مدیریت کنیم؟

چه طرح موضوع خوب و تیزبینانه‌ای بود :clap: کاش میشد واقعا چنین نموداری برای هزینه های واقعی و هزینه های القا شده ی یه زندگی رسم کرد. اون وقت عمق مطلب خیلی صریح به فرد منتقل میشد.

دقیقا! رواج مصرف گرایی، کاری که از نظام سرمایه داری شروع شده. در بعضی کشورها، تفریح آخر هفته ی افراد گشتن پاساژها و بازارهای بزرگ (shopping mall) هست. طراحی و دیزاین این بازارها طوری هست که افراد متقاعد میشن برای تفریح آخر هفته بهشون مراجعه کنن. مثلا طبقه ی آخر این پاساژها حتما تغذیه فروشی های متنوع، سینما، مراکز تفریحاتی هست و سایر طبقات، که باید طی بشن تا به طبقه آخر برسین، شامل فروشگاه های متنوع هست.

یعنی بازار دیگه جایی برای خرید نیست، بلکه جایی برای تفریح هست که درش خریدهایی هم انجام میدین!

در کل میتونم بگم موارد زیر تاکتیک هایی در رواج مصرف گرایی هست:

  • دیزاین بازارهای بزرگ
  • طراحی طرح های تبلیغاتی
  • دیزاین داخل یه سوپرمارکت (نحوه ی دسترسی شما به چیزهای مختلف که متقاعد میکندتون چیزی که نیاز ندارین رو بخرین).

فکر میکنم موضوع «کلاس گذاشتن» در زندگی هم مرتبط با همین ترندهایی هست که توسط نظام سرمایه داری به زندگی افراد تزریق میشه.

پ.ن. برای ارائه ی راهکار و فکر کردن به «چطور میتوان به دام این ترندهای مصرف گرا نیفتاد» بعد از شنیدن نقطه نظرات دیگران به موضوع برمیگردم :wink:

7 پسندیده

چیزی که شما نقد میکنی، همانطوری که @lolmol گفت، مفهوم پایه کاپیتالیسم هست و به یک نکته باید دقت کنی: زندگی امروز ما مدیون همین مفهوم هست. ممکنه پر از نقص باشه، ولی باید پذیرفت که سیستمی در رقابت با اون نداشتیم.
نکته مهم اینه که اگر مصرف به موارد پایه زندگی محدود بشه، جاه‌طلبی برای رشد پیش نمیاد. مثلا تصور کنین در قدیم آدمها به سیستم ارتباطی که داشتن قانع بودن، آیا سیستم ارتباطی امروز که همه ما مدیون اون هستیم، به وجود میومد؟ جواب صراحتا خیر هست. دلیل هم داره، در کنار کاپیتالیسم، اتفاقا سیستمهای قانع بودن و هستن، و نکته اینه که یا هیچ نقشی در پیشرفت زندگی ندارن یا مصرف کننده صرف هستن و البته منتقد هم هستن!

اما این نکته هم مهمه که حد بالای کاپیتالیسم که به نوعی ابتذال در مصرف هست، قطعا ضررهای زیادی داره. حتی در خود سیستم کاپیتالیسم هم این حد بالا خیلی محبوب و رایج نیست. نکته جالب اینجاست که در کشورهای دارای سیستم کاپیتالیسم معمولا رعایت «نرفتن به سمت حد ابتذال» بیشتر اتفاق میوفته تا کشورهای صرفا مصرف کننده.

چه نکات منفی در کاپیتالیسم وجود داره؟ برخلاف شما، من فکر میکنم مصرف بیشتر، نکته منفی نیست. مصرف یعنی تقاضای برای تولید، بالا رفتن اشتغال و به همین دلیل بسیاری از انسانها زندگی خودشون رو مدیون همین تقاضای برای مصرف هستن!
نکته منفی بزرگ، فشاری هست که بر طبیعت و دنیای پیرامون میاره. این فشار هم دیده شده و امروزه دغدغه بسیاری هست. ایده ها و کارها در این زمینه کم نیستن، به شکلی که سیستم تولید ومصرف به سمت یک سیستم موثر و با بازیافت پیش بره تا اثرات این روند بسیار کم بشه.

6 پسندیده

خب مصرف‌گرایی خوبه و حاصل افزایش تدریجی قدرت خرید انسانهاست. این نوع مصرف‌گرایی در مسیر رفع نیازهاست. این نیاز میتونه یک نیاز کوچک باشه یا یک نیاز گسترده‌تر. حال توسعه و پیشرفت بشر و افزایش ابداعات ، اختراعات و محصولات باعث شده که حجم مصرف ما هم بیشتر بشه. گاها یک چیزی رو غیرضروری می‌بینم ولی خرید همان محصول در حقیقت به آسان‌تر شدن فرآیند زندگی ما کمک میکنه.

اما یک نوع مصرف‌گرایی افسارگسیخته داریم که برآمده از دیدگاه آقای کینز است. در دوران رکود بزرگ (دهه 30م) زمانی که کسی حرفی برای گفتن نداشت کینز سریع میکرفون را قاپید و هرچه دلش میخواست به خورد همگان داد. یکی از راهکارهای آقای کینز برای خروج صنایع از رکود این بود که در سطح انبوه و گسترده ، مصرف‌گرایی افراطی را بین مردم ترویج و تبلیغ کنید. از همان زمان و از امریکا این مدل تبلیغات شروع شد که انسان پول خود را ذخیره نکند، بلکه فقط بخرد. ده‌ها لباس ، چندین خودرو و انواع و اقسام محصولاتی که به درد خاصی نمیخورند (برای اینکه مردم نفهمند کلاهی سرشان رفته بحث «کالاهای لوکس» را مطرح کردند). حال این خرید نه یکبار بلکه چندین بار باید باشد.

همان زمان اقتصاددان مکتب اتریش (از نئوکلاسیک‌ها) ، آقای فون هایک ، به کینز هشدار داد این سیاست شما در کنار سایر سیاست‌ها دقیقا و عینا برهم زدن نظم بازار است. چرا مردم را فریب (ترغیب) کنیم تا بی محابا بخرند و کارخانجات بی‌محابا و بدون بررسی میزان تقاضا تولید کنند؟!

اما چون آقای کینز سوپراستار اقتصادی آن ایام بود کسی به انتقادات صحیح هایک و یارانش توجه خاصی نکرد در نتیجه امریکا در دهه 70 با بحران جدید و بی‌سابقه‌ای به نام رکود تورمی مواجه شد که تداوم آن بحران 2008 تکمیل شد و هنوز این بمب خنثی نشده است. همه اینها از سیاست‌های آقای کینز شروع شد که رکن اصلی ایشان در حل مشکل رکود صنایع ، تشویق به مصرف‌گرایی افسارگسیخته بود.

در بُعد شخصی داشتن یک منطق صحیح اقتصادی برای جلوگیری از ریخت و پاش‌های غیرضروری کافی است. حتی میلیاردری مانند وارن بافت با کمک همین منطق ثروتمند شده و با کمک همین منطق از صرف هرگونه هزینه بی‌دلیل پرهیز میکنه.

3 پسندیده

خیلی نکته خوبی است دقیقا این یک فریب است با این کار مردم عام بی بضاعت وضع مالی شان بد تر میشود و بر عکس تاجر ها صاحب پول مردم میشوند و کارخانه و شرکت های شان را بزرگ میکنند و وسعت میدهند، و برای اینکه یک فرد چندین بار خرید را از یک جنس انجام دهند فریب ها و ترفند های دیگری بکار میبرند مانند تعین کردن جایزه برای خرید متعدد و غیره.

من در حقیقت مخالف خرید وسایل برای رفاع اجتماعی نیستم ولی حرف من این است که با این راهکار فقط پول و سرمایه به دست تعداد محدودی میافتد و آنها با پول که از میلیار ها انسان به ترفند به دست آورده اند آقایی میکنند، و بقیه افراد فقط مصرف کننده هستند آن اغلباً مصرف کننده غیر ضروریات.

“در واقع عده محدودی از افراد زیرک با سرمایه مردم شهرت کسب میکنند زندگی راحتی برای خود میسازند و یک عمر در رفاه زندگی میکنند، حتی نواده گان شان هم بر دیگران آقایی میکنند”

4 پسندیده

آیا همه انسان‌ها به یک اندازه از این فرهنگ مصرف‌گرایی سود می‌برند؟
درست است که مصرف‌گرایی باعث ایجاد شغل‌هایی شده است، اما این شغل‌ها معمولا در کشورهای ثروتمند ایجاد شده‌اند نه در کشورهای فقیر. بنابراین سود مستقیمی به جمعیت آسیا (به غیر چین، ژاپن و مالزی) ، آفریقا و آمریکای جنوبی نمی‌رسد.

به نظرم مفهومی که شما مطرح می‌کنید تنها زمانی پایدار خواهد بود که بخش عظیمی مصرف کننده باشند و بخش کوچکی سود ببرند. اگر ۷ میلیارد جمعیت جهان بخواهند از این کار سود ببرند چه خواهد شد؟ آیا ممکن است؟

کاملا موافقم. حتی کسانی که برای همین سرمایه‌دارها کار می‌کنند هم وضعیت بهتری ندارند. به هر حال آن‌ها هم پولشان را صرف خرید کالایی می‌کنند و در نهایت این پول به جیب سرمایه‌دارها می‌رود. این گونه تمام قدرت و ثروت را دو دستی به عده‌ای می‌دهیم. نیروی کار متخصص هم فقط همین قدر دارد که زندگی کند. ادامه این روند به نظرم بردگی است.

2 پسندیده

این نقد هم درسته هم نادرسته. بستگی داره که سود رو چطور تعریف کنین.
آیا همه به یک اندازه سود می‌برن؟ خیر، اصلا قرار نیست همه به یک اندازه سود ببرن. خیلی غیرمنصفانه ست بخواین مفهومی به معنی «مساوات» رو پایه قرار بدین. مساوات با «عدالت در رقابت» بسیار متفاوته. ولی در سیستم سرمایه‌داری سالم، عدالت اجتماعی به معنی رقابت منصفانه وجود داره. همه میتونن رقابت کنن و برنده بیشتر به دست میاره.

ولی آیا همه میتونن کمینه مناسبی از زندگی رو داشته باشن؟ این سئوال بسیار متفاوته و در واقع بزرگترین خدمتی که کارل مارکس به جامعه انسانی و سرمایه‌داری کرد، همین نکته هست. سرمایه‌داری مدرن به این نتیجه رسیده که انسانهایی که کمینه زندگی رو دارن و تا حد مناسبی ذهنشون برای پیشرفت آزاده، میتونن بهتر و راحتتر در جامعه به هر شکلی وارد بشن. یکی از اصول مشترک سرمایه‌داری مدرن، تامین اجتماعی هست که روی همین نکته تاکید میکنه.

به نظرم یادمون باشه که سرمایه‌داری فقط محض خنده به وجود نیومده. سرمایه‌داری از سوسیالیسم بسیار قدرتمندتره. دلیل هم به اهمیت انگیزه برای اقتصاد برمیگرده. این عامل مهمترین دلیل تداوم و تاکید بر سرمایه‌داری و از طرفی مهمترین دلیل شکست هر نوع سوسیالیسم بوده.

آیا سرمایه‌داری به نابرابری منجر میشه؟ بله کاملا واضحه که منجر میشه. اساسا سرمایه‌داری یعنی نابرابری و رقابت. ولی آیا تاکید بر برابری منجر به پدیده بدتری شده؟ به دلایل سیستمی بله، تجربه تاریخی نشون میده که در یک سیستم اقتصادی-اجتماعی موفقترین میزان برابری و کیفیت زندگی متعلق به سرمایه‌داری بوده.

یه نکته‌ای رو هم در نظر بگیرین: سرمایه‌داری در تلفیقی موفق با علم و بینش مدرن، به جای ایده‌آل‌گرایی به اعتقاد به بهبود چرخش داشته و به نظرم بسیار موفق بوده. ایده‌آل‌گراهای تاریخ تجربه‌های مهلکی برای جامعه بشری ایجاد کردن که تجربه‌ی امپراتوری‌های قدیمی در برابر اونها شبیه به رویاست. ولی سرمایه‌داری روز به روز به بهتر شدن کیفیت زندگی کمک کرده.

ما داریم در مورد یه کشور حرف میزنیم. اکثر این کشورها حاضر نیستن وارد پروسه اجتماعی مناسب بشن و همه تقصیرها رو میندازن گردن بیرونی‌ها.

نمیخوام بگم دستهای سرمایه‌داری خیلی تمیزه ولی میخوام بگم که عامل اصلی در تعیین فقر و ثروت، انتخاب جوامع هست نه بیرونی‌ها. رقابت و دخالت همیشه بین جوامع وجود داشته ولی نکته مهم اینه که قیاس درستی انجام بدیم و ببینیم که هر عامل چقدر اهمیت داشته.

مربوط به همین سئوال میشه به این نکته هم فکر کرد که

تحلیل قسمتی از کتاب انسان خردمند: چرا اروپا؟

3 پسندیده

به نظرم منظورم را درست منتقل نکردم. با یک مثال شروع می‌کنم:

در حال حاضر کشورهای صنعتی محصول تولید می‌کنند و به ما می‌فروشند. بدبختانه ما هم نفت یا منابع دیگری داریم که از پس خرید بر می‌آییم. هم ما خوشحالیم و هم تعداد زیادی شغل برای آمریکایی‌ها ایجاد شده است. به این ترتیب نظام سرمایه‌داری در آمریکا پایدار است.

حالت دیگری را تصور کنید. همه کشورهای دنیا نظام سرمایه‌داری را پذیرفته‌اند و همگی تبدیل به تولید کننده شده‌اند. در وهله اول به نظر می‌رسد که تعداد زیادی شغل ایجاد شده است اما جهان از محصولات گوناگون به قدری اشباع شده است که دیگر جایی برای تولید بیشتر نیست. آیا در این صورت این نظام ار هم فرو نمی‌پاشد؟

در اینجا این پرسش را مطرح کرده‌ام که اگر همه (حتی تمام کشورهای مصرف کننده جهان) بخواهند دست به تولید بزنند و راه سرمایه‌داری را پیش بگیرند، این وضعیت پایدار است یا نه:

منظورم از این بحث به هیچ وجه دفاع از سوسیالیسم یا نظام‌های مشابه نبود. پرسشم این است که آیا لازمه پایداری این نظام سرمایه‌داری این نیست که عد‌ه‌ای همیشه خریدار باشند؟ اگر در ایران تمام لوازم الکترونیکی مورد نیازمان را خودمان تولید کنیم، آیا به نظام سرمایه‌داری در غرب آسیبی نمی‌رسد؟ بالاخره یک نفر باید در این میان بازنده باشد. این طور نیست؟

3 پسندیده

خیر. در واقع تشویق به مصرف بهتون میگه که شما که از نظام سرمایه‌داری پول درمیارید، خرج کنید تا انگیزه برای تولید بره بالاتر. نظام سرمایه‌داری خیلی قبلتر از نفت بوده هرچند موافقم که نفت باعث شده که ما نقش خریدار رو برعهده بگیریم و اونها نقش فروشنده رو. ولی یه نکته رو در نظر بگیرین: ما با کمال میل این نقش رو پذیرفتیم. در اصل پولی که از نظام سرمایه‌داری به دست میاریم رو به خودشون برمیگردونیم.

یادمون باشه و به شدت باید دقت کنیم: ارزشمند بودن نفت حاصل هوش و ذکاوت ما نیست. سالها نفت خام در این مملکت بوده ولی اهمیت خاصی برای ما نداشته!

آیا نظام از هم نمی‌پاشه؟ این سئوال جالبه و در واقع همه معتقدن روزی به دلایلی باید بازنگری وسیعی در این نظام انجام بشه ولی دو تا نکته هست:

  • براساس اصول سرمایه‌داری این دلایل باید همراه با زیان یا مثلا رکود باشه. وقتی این اتفاق بیوفته، اون موقع میشه آدمها رو قانع کرد که «وقتش رسیده که متفاوت عمل کنیم».

  • براساس ذهنیت بهبودطلب، اولا نمیدونیم کی این مشکل پیش میاد. ثانیا معتقدیم که وقتی پیش اومد فکرهامون رو میزاریم روی هم و راه حلی براش پیدا میکنیم.

در واقع اینجوری بگم: یکی از قدرتهای سرمایه‌داری اینه که میدونه نقصهایی داره که باید حواسش بهش باشه.

نکته جالب برای من اینه که از نظام سرمایه‌داری خوشمون نمیاد عموما، چون بیش از حد واقع‌گرایانه به دنیا نگاه میکنه. هم به خودش و هم به انسان بسیار واقع‌گرایانه نگاه میکنه ولی در عمل به جایی رسیده که شاید همون رویای نظامهای ایده‌آلگرا باشه!

3 پسندیده

مشکل سرمایه‌داری اینجاست که هیچ وقت امکان ایجاد رقابت سالم وجود نداره. میلتون فریدمن به مخاطبانش جواب میده که فقیر باید تلاش کنه تا از فقر خارج بشه ، اما امروزه تحقیقات محققین جامعه‌شناسی نشون میده که فقیر هیچ وقت نمیتونه از فقر خارج بشه چون سرمایه‌داری فرصتی برای رشد بهش نمیده. در مقابل تحقیقات جدیدتر در بریتانیا نشون میده که در سیستم سرمایه‌داری پشتوانه پولی و ارثی در موفقیت خیلی تاثیرگذاره. به عبارتی کسانی موفق هستند که از نعمت «بانک مامان و بابا» بهره‌مند هستند. آمارها نشون میده تنها 6% از کل جمیعت پزشکان بریتانیا پدر کارگر داشتند و 33% پدرانی ثروتمند و غنی داشتند. حتی در صورت موفقیت افراد طبقات پایین جامعه ، در بهترین حالت 16% کمتر از هم‌رده‌های ثروتمند خود حقوق دریافت میکنند. (این وضعیت در بازترین اقتصاد ، ایالات متحده به مراتب بدتر و ناگوارتر است. احتمالا به همین دلیل 40% مردم امریکا سیاستهای سوسیالیستی را بر نئولیبرالیسم اقتصادی ترجیح میدهند)
کتاب سقف طبقاتی (the class ceiling) از سام فریدمن و دنیل لاریسن مقاله‌ای در این خصوص

موفقیت سرمایه‌داری فعلا در همین توانایی تحریک کردن انسانهاست. هرچند که با وجود تلاش برای ایجاد شرایط رقابت منصفانه ، ولی نهایتا بازار محلی بی‌رحم برای یک مشت دلار میشود که انسان‌ها را با قدرتهای اصیل حیوانی خودشان آشنا میکند. شاید لازم باشه که در نوع نگاه به رقابت و مصرف در سرمایه‌داری تجدید نظر بشه؟!

رکود 1929. اولین بار که جهان با این اتفاق مواجه شد و در امریکا رخ داد. انبارها پُر از کالا بود اما تقاضا و خریدی وجود ندارد. اقتصاد هم تصادم صحیح تولید و مصرف است و وقتی تولید بیش از حد شود و مصرف نباشد اقتصاد بازار دچار ایست قلبی میشه.
راهکار آقای کینز در چنین مواقعی تحریک شدید تقاضا است تا مصرف اوج گیرد و همپایه تولید شود. نصف مصرف‌گرایی فعلی حاصل همین تز بود. البته در دهه 70 میلادی دوباره چنین رکودی رخ داد و همگام با تورم شد. انبارها پر از کالا ولی هیچ کسی مصرف نمیکرد و همپای آن قیمت‌ها سیر صعودی گرفت.
این نشون میده در کشورهای سرمایه‌داری احتمال رسیدن به تولید بدون مصرف وجود داره ولی به دلیل اینکه جهان نامتوازن توسعه پیدا کرده میشه با هجوم کالاها به سمت بازارهای خارجی این مشکل رو حل کرد.

به همین دلیل معتقدم هیچ وقت سراسرجهان به توسعه نخواهد رسید زیرا سیستم سرمایه‌داری در سطح جهانی هم نیازمند قربانی است و کشورهایی باید باشند که توسعه نیافته و صنعتی نبوده تا در زمانه بحران رکود ، کالاهای انبارها را خریداری کنند. (خصوصا این وظیفه گویا برعهده کشورهایی متکی بر منابع نفتی گذاشته شده!!)

البته گاها اگاه به این نقصها نیست که شاید آگاهی باشد ولی امکان کنترل نباشد به همین دلیل سرمایه‌داری آمیخته با بحران‌های متوالی است و نمیتوان قدرت تخریبی این بحرانها را سنجید. به همین دلیل پس از بحران 2007 - 2008 میزان انتقادات اقتصاددانان به سیستم بازار خیلی افزایش پیدا کرده و نوبلیست‌های اقتصادی چندین سال اخیر تماما از سیستم سرمایه‌داری انتقاد میکنند و البته خواهان این هستند که وضعیت بیشتر و دقیق‌تر از قبل رصد و ارزیابی شود و اصلاحات ضروری سریع انجام گیرد و افراد درگیر اصولی که دو قرن پیش گفتند نباشند.
حتی اندیشمند سیاسی مثل فوکویاما هم هشدار میده که نواقص فعلی منجر به انسداد‌هایی میشه که اگه حل نشوند باید دوباره بحث سوسیالیسم را مدنظر قرار دهیم.
هرچند که اقتصاددانی مانند شومپیتر معتقده نهایتا سرمایه‌داری فرو‌می‌پاشد چون در این سیستم هیچگونه راهی برای جلوگیری از ضررها ، تبعیض‌ها و قربانی‌شدن‌ها وجود نداره و تنها حفظ کارآفرینی و انهدام انباشت سنگین سرمایه و انحلال کمپانی‌های بزرگ و ثروتمند میتونه تا حدی به بقای سرمایه‌داری کمک کنه.

3 پسندیده

من فکر میکنم مسیر به این برمیگرده که سرمایه‌داری رو با چه چیز مقایسه می‌کنین؟

حرفهامون خیلی با هم تفاوت نداره. صرفا اینکه شما فکر میکنین سیستم بهتری ممکنه؟ آیا این سیستم بهتر به نتیجه سوسیالیسم منجر نمیشه؟ آیا به نتیجه پرستش سیستم منجر نمیشه که بیایم بگیم «سیستم درسته ولی بد اجرا شده».

نکته رو بزاریم روی این داستان. آیا سیستمی در تاریخ اقتصاد مدرن می‌شناسین که موفقتر بوده باشه؟

من شیفته‌ی سرمایه‌داری نیستم و خیلی بی‌طرفانه به روند تاریخ به عنوان یک آزمایشگاهی پر از تجربیات نگاه می‌کنم. در سیستمی متعادل برای اقتصاد-اجتماع و انسان (با تمام خصوصیات انسانی و غریزی) سرمایه‌داری به نظر متعادلترین دیدگاه رو داره. به همین خاطر مثل یک انسان پر از نقصهایی هست که یا باهاش کنار میاد و سعی میکنه متعادل کنه همه چیز رو، یا در حد امکان تلاش میکنه به سمت بهبود پیش بره. ولی نکته جالب اینه که سیستم دچار یک نوع سالخوردگی هم میشه (انباشت سرمایه، ترسها و محدودیتهای ناشی از تجربیات مختلف و …) و ممکنه در زمانی دچار مرگ بشه و به شکلی متفاوت به حیات برگرده.

به این داستان میشه اینطور نگاه کرد که هر بار سرمایه‌داری راهی برای حل مشکل پیدا کرده. اگر این راه موجود نبود چی میشد؟ نمیدونیم. ولی بسیار بعیده که به سادگی منجر به اتفاقی مثل فروپاشی میشد.

امروز اتفاقا سرمایه‌داری قدرتمندتر شده. دلیل هم تمرکز بسیار بالا بر نوآوری و خلاقیت هست. به سادگی نمیشه یه گروه قوی و البته با پشتوانه مالی و ذهنی بالا رو تصور کرد که در بن‌بست گیر کنن. نکته مهم و جالب به نظرم اینه که سیستم غرب طعم تکیه بر علم مدرن رو چشیده و هر بار به اون رجوع میکنه.

این یک مسئله ساده نیست. کالا هر جا بتونه فروش میره، حالا کشورهای نفتی پولدار هستن، میتونن بخرن. مسئله توسعه نیافتگی ربطی به این نداره به نظرم. توسعه نیافتگی بیشتر ناشی از عدم نیاز اساسی به توسعه هست. توی کشورهای نفتی توسعه همراه با ساختار نیست و هرچقدر هم انجام بشه، در نهایت فرومی‌پاشه چون زیربنای اجتماعی و سیاسی مناسب شکل نگرفته. مثال نقض حرف شما، کشوری مثل امارات یا قطر هست که با استفاده هوشمندانه از موقعیت خودشون به شکلی مدرن به سمت توسعه رفتن. دلیل بسیار واضح بوده: امارات (دوبی بیشتر منظورمه) نفت زیادی نداره، به همین خاطر مجبوره درست سیاستگذاری کنه.

در دنیای پررقابت میشه مطمئن بود نه همه جامعه به رفاه میرسه و نه همه کشورهای دنیا. این ذات رقابت هست نه سیستمی معین برای حذف بعضیها. مثلا اگر دنیای سرمایه‌داری قرار بود یک کشور به عمد از دور رقابت خارج کنه، قطعا کشور چین یکی از انتخابها بود. ولی چون به دلایل اقتصادی خودش رو جذاب کرده، اقتصاد سیاست رو کنار گذاشته!

2 پسندیده

به نظرم نمیشه مقایسه کرد. بدیل‌های ما از یک جامعه موفق و آرمانی خیلی اندک هستند. ما یک نمونه کاپیتالیسم داریم و یک تز جامعه‌شناسی از مارکس. دیگرانی هم هستند که به مقوله جامعه آرمانشهری توجه داشتند (مثل افلاطون ، روسو ، وبر ، توماس مور و …) ولیکن عمیقا وارد این مقوله نشدند و گذرا عبور کردند. (ورای راهکارهای شکست خورده مثل فئودالیسم یا اقتصاد تماما دولتی در بلوک شرق سابق و یا حتی آنارشیسم!)

به دلیل نداشتن بدیل تاریخی به همین دلیل فعلا تنها راه به نظرم ارزیابی توانایی انسان در ساخت جامعه موفق و نقد وضعیت فعلی است. به عقیده پوپر علم واقعی چیزی است که ابطال‌پذیر باشد پس وقتی ابطال‌پذیری علم رو در نظر بگیریم میتونیم پیش‌بینی کنیم که روش‌های امروزی نیز روزی ملغی میشوند زیرا انسان در مسیر تکامل است. پس احتمالا میتوان بدیل بهتر برای مدیریت اجتماع به وجود آورد.

در اوج بودن سرمایه‌داری رو قبول دارم ولی همزمان شکنندگی آن را هم افزایش داده. اختلاف طبقاتی به مرز فاحشی رسیده (مثل امریکا) و در مقابل انباشت بحران‌ها جدی قلمداد میشه و ابرکمپانی‌هایی در حال سلطه یافتن بر امور اقتصادی و فناوری هستند (گوگل ، مایکروسافت و فیسبوک). اگه نگاهی به سیلیکون ولی داشته باشیم می‌بینم ورای پول‌سازی و ایجاد فناوری بدیل ؛ تمامی این دستاوردها اکثرا توسط همین سه کمپانی با بهایی کمتر از 100میلیون دلار خریداری میشوند و این یعنی در آینده ما با انحصار تکنولوژی هم روبه‌رو خواهیم شد.
شاید به همین دلیل اقبال جوانان و جامعه آکادمیک آمریکا به افراد سوسیال دموکرات (سندرز) افزایش پیدا کرده.

اینجاست که شومپیتر اقتصاددان میگه نهایتا دولتها به سمت سیاستهای سوسیالیستی کشیده میشوند: ملی کردن ابرکمپانی‌ها و یا تجزیه این کمپانی‌ها و اجرای اقداماتی ضدتراست‌های قدرتمند. چون این کمپانی‌ها ظریفت کارآفرینی و نوآوری در سطح خرد و متوسط رو نابود میکنند و نبود کارآفرینی موفق یعنی پایان سرمایه‌داری و نهایتا طغیان طبقات فرودست برای سهم خواهی از طبقات فرادست.

مشکل اصلی سرمایه‌داری اینکه این مشکل قابل حل نیستند. در نتیجه همیشه احتمال فروپاشی وجود داره و ممکنه انباشت این مشکلات ساختار اجتماعی رو در هم بشکنه.

تا زمانی که مصرف باشه. زمانی که مصرف نباشه کالا فروش نمیره. یک ابهام اساسی در تولید انبوه همینه که تا چه حدی میشه تولید کرد که مصرف بشه.

در این مورد شکی نیست ولی آیا این ظرفیت وجود داره که همه کشورها تولیدکننده و صنعتی بشوند؟ (با فرض کنار رفتن عامل انسانی)
یکی از علل جنگ اقتصادی اخیر امریکا و چین از همینجا نشات میگیره. چین امروز به نسبت چین 10سال قبل به مراتب صنعتی‌تر شده و تولیدکننده‌ای تواناست. این تولیدکننده مستقیما تولیدکننده امریکایی رو در خطر قرار داده در نتیجه این دوکشور به سمت تقابل میروند.
حال اگه همه جای دنیا اینگونه شود و هرکشوری تولیدکننده باشد عملا تجارت جهانی دچار انسداد جدی خواهد شد. این یعنی برخی کشورها باید قربانی شوند و هیچگاه تولید کننده نباشد.

البته آدام اسمیت و شاگرد موفقش ریکاردو پیشنهاد میکنند هرکشوری تنها یک یا دو قلم کالایی تولید کند که مزیت نسبی نسبت به سایر کشورها دارند. در نتیجه ژاپن باید به تولید برنج ، فرانسه به تولید شراب ، انگلیس به تولید پارچه و … اکتفا کنند. یک تقسیم کار جهانی که هیچ گاه کشورها زیر بار آن نرفته و نمیروند در نتیجه سرمایه‌داری از مسیر خوبش در سمت مسیر بدش افتاده.

به نظرم اساسی‌ترین سوال امروز همینه. آیا انسان میتونه به دوران پساکمیابی و وفور تولید منطقی و تقسیم مناسب ثروت برسه یا نه. در طول تاریخ به نظر میرسه این سوال مطرح بوده و همیشه دو گروه وجود داشتند.
کسانی که معتقدند منابع کمیاب است و رفاه برای همه میسر نیست در مقابل کسانی که معتقدند انسان به دلیل داشتن برخی توانایی‌های ناخواسته و برتر نسبت به سایر حیوانات ، میتواند شرایط را به گونه‌ای رقم بزند که بر طبیعت غلبه یافته و برای همه رفاه ایجاد کند. (به نوعی دیدگاه‌هایی در خصوص داشتن یا نداشتن توانایی غلبه بر طبیعت و قوانین جاری آن)

البته من معتقدم سرمایه‌داری سیستم خوب و موفقی بوده و ایضا همین سیستم میتواند دوران عدم کمیابی رو فراهم کنه و تولید انبوه باعث بشه که همگان بتوانند محصولات مورد نیاز را تهیه کنند و کمبود معنایی نداشته باشه (هوش مصنوعی و روباتیک و علم چاپ 3بعدی نشانه‌ای است ورود به دوران پساکمیابی و تولید مطابق با نیاز نفر به نفر).

و چون اصل ابطال‌پذیری علم رو منطقی میدونم در نتیجه معتقدم دلیلی نیست که پیرو گفتارهای علمی پیشنیان بود. گفته آدام اسمیت در زمان خودش موفقیت آمیز بوده ، کینز با نظر علمی خودش مشکل دوران خودش رو حل کرده ، مارکس بر پایه ویژگی‌های اقتصادی بریتانیا و غرب اروپا نظراتی گفته ؛ ولیکن امروز ما با دیروز آنها کاملا فرق میکنه. درنتیجه میتوانیم با ابطال نظرات فعلی (بهبود نقاط قوت و حذف نقاط ضعف) به سمت اجتماع آرمانشهری حرکت کنیم تا زندگی بدین سان کوتاه ، بدین شکل دردناک ، پرزحمت و رنج‌آور نباشد.

اندیشمندان باید کمر همت بندند و فکری بکنند که متاسفانه درگیر روزمرگی آکادمیک و تدریس شدند :grin:

1 پسندیده

احسنت. شاید حتی مفهوم آرمانشهر رو هم به چالش بکشیم. ولی حرفم من هم همینه. امروز خیلی امکانات بی نظیری در دسترس داریم. مثال تولید انبوه رو در نظر بگیرین. الان اونقدر ارتباطات و سرعت تولید بالاست که میتونه تولید با نیاز به راحتی تنظیم بشه.

2 پسندیده

و اینجوریه که حداقل خودم مطمئنم که از سیستم فعلی گذر میکنیم همانطور که از سیستم بعد از این سیستم هم عبور خواهیم کرد. نه در بُعد اقتصادی بلکه کلیت ساختار اجتماعی بشر تماما تغییر میکنه (که الان یه موردش رو گفتید همین نوع ارتباطات امروزی انسانها ، همین نوشتن در پادپرس ، تخریب و کنار گذاشتن شیوه‌های ارتباطی قبلی است)

اگه بشر خودش رو نابود نکنه و جلوی پیشرفت رو مسدود نکنه همین مسیر فعلی باعث این تغییرات طبیعی میشه. شواب در کتاب انقلاب صنعتی چهارم در تعریف این تحولات پیش رو ، نقل به مضمون ، میگه که حتی تعریف ما از انسان هم تغییر میکنه. اصلا همه چیز ، یه چیز دیگه میشه :grin:

دقیقا. همه چیز قراره تغییر کنه و احتمالا این تغییر با درد و رنج همراه خواهد بود و احتمال زیاد این درد و رنج بیشتر به قشر متوسط به پایین اعمال میشه.

ولی نکته مهم: آینده چه چیزی باید باشه؟ نمیدونیم! میدونیم دنبال یه سری خصوصیتها هستیم ولی نمیدونیم که سیستم مناسب کدومه. من به شدت با این مخالفم که تمایل شدیدی به تکرار گذشته نوستالوژیک وجود داره. در بررسی گذشته معمولا نکات بد رو یادمون میره و به شکل نامناسبی روی نکات مثبت تاکید میکنیم. مثلا ایرانیها به شدت به گذشته به شکل نوستالوژیک نگاه میکنن، چون اطلاعات ریز و دقیق ندارن که بدونن گذشته با چه سطحی از درد و رنج همراه بوده، صرفا به تختهای امپراتورها و وسعت قلمرو نگاه میکنن. این خوب نیست! این یعنی تمایل به تکرار و سرخوردگی بالا میره.

2 پسندیده

تجملات هم بخشی از زندگی هست و نیاز به دیده شدن و احساس خوبی داشتن داریم ما…

افراد پولدار تجملاتی هم داریم و اون‌هایی که ندارن به خاطر اینه که هر وقت بخوان می‌تونن داشته باشن و علاقه‌ای به این چیزها ندارن… آدم‌ها با هم فرق می‌کنن و علایق و سلیقه‌ها متفاوته…

به جز مواردی که نام بردین برق و اینترنت و هزینه‌ی رفت و آمد و جارو و فرش و مبل و آینه و پنکه و تلویزیون و یخچال و… اضافه هستند چون نه می‌شه خوردشون نه می‌شه آشامیدشون نه می‌شه پوشیدشون و نه می‌شه توشون استراحت کرد…

1 پسندیده

حرف حساب رو میتونین تو این هشدار تبلیغاتی ببینین:

کاپیتالیسم

2 پسندیده

حرف حساب رو میتونین تو این هشدار تبلیغاتی ببینین:

یعنی کاپیتالیسم بره و کمونیسم جاش بیاد؟

1 پسندیده

میتونه کاپیتالیسم و کمونیسم بره جاش یه چیز دیگه بیاد.

1 پسندیده

خب شاید اشتغال بالاتر بره ومردم در رفاه بیشتری باشند و اقتصاد خوب بشه اما هر چه این موارد بالتر بره ضربه به محیط زیست واقعا زیاده.خودمون هم داریم میبینیم…مثلا فکر کنید برای هر لباس نخی معمولا سه سال آبی نیازه.بعد ما مدام خرید میکنیم …ویا لباس های غیر نخی معمولا ریون ها که پلاستیک هستند و تجزیه نمیشنو همه اینها باعث تولید زباله بیشتر و تخریب بیشتر میشن.
ما میتونیم لباس با کیفیت بخریم که بتونیم حدقل اونو دو سال استفاده کنیم.البته لباس های خیلی خوب هم بالای دوسل عمر میکنند.
از ظروف و وسایل خونه هم میتونم به این اشاره کنم مهاجرت از روستا به شهر باعث شده که تغییر شیوه زندگی پیدا بشه و نحوه استفاده هم تغییر کنه.و ما مدوام در حال خرید وسایلی باشیم که اصلا نیازی نداریم و استفاده نمیشه.
نباید از تبلیغات غافل بشیم .اینکه اینترنت در تنگنا ترین خونه های دنیا رسوخ پیدا کرده و سعی کرده همه دنیا رو یکسان جلوه بده و ترغیب آدما رو به این موضوع لوکس گرایی و مصرف بیشتر انگیزشی کنه.
همه این موارد در مصرف بیشتر ادمها موثره…
من خودم برای حفظ محیط زیست که اولویت دارم کمتر خرید میکنم و سعی در این دارم تا چیزی خراب نشده دور ریخته نشه و تعمیر بشه .اگر بخوایم اینطوری حساب کنیم میتونیم اندوخته بیشتری هم برای روزهای مدا داشته باشیم :wink:

2 پسندیده

خوب اینها همه نکات مثبتی هستن ولی وقتی با یک پلن خوب همراه نشه، تبدیل میشه به اینکه اکثر افراد باید بین «آینده تمیز ولی مرده» و «حال با اشتغال ولی آینده پرخطر» یکی رو انتخاب کنن. یادمون باشه که اولویت زندگی «زنده بودن» هست وقتی این رو در خطر قرار بدیم، واکنش آدمها به سمت واکنش غریزی پیش میره.

با دیدگاه امیرعلی @Amirali موافقم که باید به این فکر کرد که این تفکرات تبدیل به ارزشهایی مثل اشتغال بشه نه اینکه فقط اشتغال رو از آدمها بگیره! آیا این امکان‌پذیره؟ نکته مثبت اینه که چیزی در این دیدگاه وجود نداره که اون رو نفی کنه و امکان پذیر میکنه. ولی دنیای امروز پر از چسبیدن به تفکرات موجود یا تکرارهای گذشته ست.

مخالف کاپیتالیسم لزوما دیدگاه کمونیسیم نیست، این یک پلن سیاسی در دوران جنگ سرد بود که برای تقویت کاپیتالیسم، آدمها رو به نتایج کمونیسیم ارجاع میداد. تصادگرایی یکی از تاکتیکهای قوی و معمول در سیاسته که احتمالا بارها با اون برخورد داشتین. تضاد با یک وضعیت، به شما پلنی برای آینده نمیده! اتفاقا در خیلی از موارد، تضادهای تفکری از این نمیاد که بنیانهای متفاوتی در تفکر وجود داره، بلکه از این میاد که دو تفکر همسو در بازار سیاست به دنبال تخریب همدیگه هستن!

2 پسندیده