مثلا اولین چیزی که شخصا مطرح میکنم برای فردِ متفکر اینه که اگه خودش از فکرش استفاده نکنه، میخوره تو ذوقم و بهش اعتماد نمیکنم. پیشتر در بحثی در این باره نظرم رو گفته بودم: آیا توصیه هر کسی پذیرفتنی هست؟ و در همون بحث میشه دید همهی دوستان همین نظر رو ندارن.
نظر و تجربهی شما چیه؟ معیارهای محترم بودن یک فکر چیه؟
این معنای احترام رو باید باز کرد اول.
اگر احترام به این معناست که باید برای ایده و نظر حریمی قائل شویم، به این معنا که برخی اجزا یا اصلا کلیتش قابل نقد و به چالش کشیدن نباشه یا هر کسی این اجازه رو نداشته باشه یا به هر روشی مجاز نباشه، با اندکی مسامحه می تونم بگم هیچ فکر و نظری محترم نیست.
در واقع به نظرم من حق دارم هر فکر و نظری رو به چالش بکشم.
اونچه که محترمه در واقع نه خود فکر و نظر بلکه “حق داشتن” فکر و نظر و “حق بیان” فکر و نظره.
این یک شرط و استثنای مهم داره فقط.
به شرط اینکه فکر و نظرم و بیانش متضمن ترویج نفرت و خشونت نباشه.
اگر وارد حوزه ترویج نفرت و خشونت بشیم یکم موضوع پیچیده می شه.
مثلا اگه بگم همه موطلایی ها خبیثن و باید کشت شون واضحه دارم چرند می گم و باید دهانم رو بست.
ولی اگه بکم اسلامگراهای افراطی رو باید منفجر کرد، یا کمونیستهای متعصب رو که می خوان یک حکومت توتالیتر درست کنند، باید فرستاد زندان طویل المدت آب خنک نوش جان کنند حال شون جا بیاد، یک کسانی با من مخالف و یک کسانی موافق خواهند و شرط و شروط و اما و اگر در کار وارد می شه.
ولی خارج از محدوده باریک خشونت و نفرت می شه گفت “حق داشتن و بیان” نظر و فکر و عقیده محترمه.
این اولین سطح از احترامه که در دنیای بشر متمدن یکجور الزامه و البته خودش متضمن این معناست که هیچ عقیده ای از نقد مصون نیست.
یک سطح دیگه از احترام به عقاید هست که به نظرم الزام نیست یک جور توصیه به فضیلته و در مورد افکار و عقاید غیر پوزتیوه.
این افکار و عقاید غیر پوزتیو دو جورند
یا کاملا نرماتیو (هنجاری) هستند.
مثلا من فکر می کنم هر کسی حق داره هر جور دوست داره لباس بپوشه و هر قانونی که نوع لباس پوشیدن آدما رو محدود کنه ظالمانه است.
یا نرماتیو نیستند اما پوزتیو هم نیستند
مثلا من فکر می کنم لیبرال دموکراسی پایان تاریخه
وقتی در مورد این فقاید از توصیه اخلاقی “احترام به عقیده” حرف می زنیم (که به نظرم توصیه ارزشمندی است) در واقع این توصیه یک دعوت به تامل و تفکره.
این توصیه می گه فکر نکن آدمی که روبروی تو نشسته و این حرف رو (که بر خلاف عقیده توست) می زنه احمق یا خبیثه. بلکه در نظر بگیر که به احتمال زیاد یک آدم نرمال مثل تو با قوه فاهمه و توان استدلال و عواطف پایه انسانی و … است که تجربیات متفاوتی داشته و به دیدگاه های متفاوتی رسیده.
این توصیه اخلاقی/عقلایی می گه نه فقط طرف رو بابت نظر متفاوت سرکوب نکن (احترام الزامی به حق داشتن و بیان عقیده رو بجا بیار) بلکه ذهنت رو هم به روی نظرش نبند و یک برچسب بهش نزن و طردش کن. این تنوع در افکار غیر پوزتیو برای جامعه بشری چیز پربرکتی است.
این البته اصلا معنیش این نیست که بپذیرش یا نقدش نکن
بلکه یعنی همونطور که نقدش می کنی سعی کن درکش کنی.
چه بسا بهترین راه فهمیدن نظر متفاوت نقد کردنش و بهترین ابزار برای نقد کردن نظر منفاوت فهمیدنش باشه.
اگر هم در مورد یک چیز پوزتیو با هم اختلاف نظر داشته باشیم به نظرم جایی برای احترام این وسط وجود نداره. اندازه گیری و مشاهده و محاسبه و استنتاج تکلیف مون رو روشن می کنه
اگر هدف توجه به نظر باشه، فکر کنم معیارهای علمی برای نظر علمی کاملا روشن هست: مهمترین معیار آزمون پذیری هست. این معیار خیلی از نظرات موجود در جامعه رو حذف میکنه. معیار مهمتر و کاربردی تر که در راستای قبلی هم قرار میگیره، روشن بودن پایه نظر با ارجاع به مراجع قابل اتکا یا اصول قابل آزمون هست. نکته ای که در این بحث وجود داره، اینه که هرچند اصول میتونه عوض بشه و یکتا نیست، ولی فرد متفکر نباید اصول استدلالی خودش رو جوری عوض کنه که نظر خودش رو درست جلوه بده. تقریبا توی حرفهای @Bahman_Kargozar هم همین مسائل نهفته هست.
دقیق بودن نظر، به معنی در نظر گرفتن حداکثری شرایط ایجاب و نتایج ممکن هم بسیار مهمه. این باعث میشه که از تعمیم نادرست نظرات جلوگیری بشه (نمونه هائی رو حتما همه در بحث نصیحت برخورد داشتیم).
زمان در خیلی از موارد مهمه. یعنی وقت گذاشتن برای ارزیابی هر نظری از هر کسی بسیار وقت میبره. اینجاست که پیشینه ی متفکر هم وارد میشه. معمولا ما احترام برای کسی قائل میشیم که تجربه مثبتی داریم.
فرد متفکر مورد احترام من: کسی هست که قوی و ریشه دار بتونه از نظر و عقیده خودش دفاع کنه اما:
تعصب روی عقیده به گونه ای نباشه که به طرف مقابل و سایرین به دیده حقارت و دید از بالا نگاه کنه مثلا: موردی که تو دو سمت طیف خداشناس و خدا نشناس (تکرار می کنم: هر دو سمت طیف) به شدت دیدم. انسان دوست باشه و انسان بودن سایرین براش اصالت داشته باشه.
کسانی که در طی مدت زمان چندین ساله به شدت افکارشون تغییر می کنه و از این ور و اون ور بوم می افتند. و در هر لحظه هم فکر می کنند به حقیقت دست یافتند. جامعه ما ضربه های بزرگی از اینجور آدما به خصوص وقتی که نقش رهبری یه جریان رو می گیرن تا به حال متحمل شده.
اهل شنیدن و نقد افکار و به روز رسانی افکار خودش باشه.
در مورد آخرین پاراگراف تون
مشکل دقیقا همینه که ما با اطلاعاتی که درمورد افراد داریم مورد قضاوت قرارشون میدیم که خیلی وقت ها پیش داوری هامون هم دخیل هست مثل نحوه خوندن نظرات از نحوه نگارش تا سبک استفاده از کلمات رو درگیر و متاثر میکنه