دکتر روحانی سال تحصیلی ۹۶ را با پرسش مهری جدید آغاز کرد:
«چگونه محیط مدرسه را به محیط تحمل افکار دیگران و اخلاق و ادب تبدیل کنیم؟»
و «چگونه و با چه سبکی ارتقاء اخلاق و ادب و کسب توان و تحمل بالاتر را تحمل کنیم؟»
نظر شما چیست؟
دکتر روحانی سال تحصیلی ۹۶ را با پرسش مهری جدید آغاز کرد:
«چگونه محیط مدرسه را به محیط تحمل افکار دیگران و اخلاق و ادب تبدیل کنیم؟»
و «چگونه و با چه سبکی ارتقاء اخلاق و ادب و کسب توان و تحمل بالاتر را تحمل کنیم؟»
نظر شما چیست؟
نقد
اینکه صرفا با تبلیغ و به زور افکار عامه گرایانه، بخوایم رفتاری رو حذف کنیم، باعث میشه نتونیم عمیقا بفهمیم چه مشکل اساسی در جامعه وجود داره که باعث اون رفتار شده. رفتارهای نابهنجار نشانه هائی از شرایطی هست که در سطح عمومی مردم رو به اون سمت تشویق میکنه. چرا ما وقتی قدرت در دستمون هست همه رو تشویق به هنجار میکنیم ولی وقتی از قدرت کنار میریم، به هنجارها حمله میکنیم؟ توی جامعه کنونی ایران، بازی اجتماعی-سیاسی، بازی همه یا هیچ هست. به همین دلیل در برابر تفکر مخالف یا بازنده کامل هستید یا برنده کامل. این باعث میشه، در برخورد تفکرها، با تمام قدرت و پرخاشگری به دفاع از تفکر خودمون بپردازیم. من توصیه های کسی که همین خاصیت رو داشته و بر همین اساس در جامعه رشد کرده رو جدی نمیگرم.
حالا مسئله اینه: اگر به کسی یاد دادیم اینجوری رفتار کنه، ولی جامعه با معضلاتش باقی موند، اون موقع براساس عرف جامعه حق و حقوقش کاملا پایمال میشه. خیلی از آدمهائی که اینجا هستن این تجربه رو داشتن.
به همین خاطر به این سئوال جواب میدم:
با ار بین بردن مزیتهای بی اخلاقی، میشه کاملا در بطن جامعه به دنبال اخلاق رفت، وگرنه در نهایت کسی که بیرون میاد از مدرسه، خود به خود برای گذران زندگی باید دنبال این مسائل بره.
ممنون که چنین مسئلهای رو تو پادپُرس مطرح کردی تا راجع بهش بیشتر گفتگو کنیم. عملا در همین گفتگوها داریم احترام به افکار دیگران رو هم تمرین میکنیم
رفتارهای انسانی در ریشه همون طور که @yousef گفتن، از بعضی عوامل خارجی ناشی میشن، و تا اون عوامل بهبود پیدا نکنن نمیشه انتظار بهبود رفتار رو داشت.
در عین حال، پرسشی که مطرح شده پرسش جالبی هست و مستقل از اینکه آیا توصیهکننده، خودش به توصیهش عمل میکنه یا نه، میشه بهش فکر کرد. البته من پرسش رو با کمی تفاوت شنیده بودم: «چگونه باید در محیط مدرسه تحمل و احترام به افکار دیگران و اخلاق و ادب را تمرین کنیم؟»
اول باید به اندازهی کافی در معرض نظر و دیدگاه بقیه باشیم؛ یعنی همه حق و جسارت بیان نظر خودشون رو داشته باشن. برای این کار لازمه اول یه کار کنیم که دانش آموزا از سکوت دربیان.
بعد لازمه گفتگو کردن و مهارتهای کلامی رو به دانش آموزا یاد بدیم؛ طوری که وقتی نظری دارن، بتونن هر چه بهتر عنوانش کنن.
نقطهی شروع برای یادگیری چنین مهارتی میتونه افزایش دایره لغات فارسی باشه.
در نهایت خوبه دانش آموزا با طرز فکرهای متفاوت در انسانهای مختلف آشنا بشن. این طوری هم میتونن طرز فکر خودشون رو ارتقا بده و هم در مواجهه با طرز فکرهای متفاوت، آمادهتر هستن.
من موافق این نقد نیستم. با اینکه نقد به جاس، ولی خودش داره از مسئلهی اصلی دورمون میکنه، آموزش نسل بعدی بهتر از نسل الان.
در ضمن به نظرتون بچه های مدرسه اول از جامعه تاثیر میپذیرن یا از تعلیمات مدرسه؟ یا اگه از بچگی افراد برای عادت ها و رفتارهای مشخصی تربیت بشن، نمیشه امید داشت که در بزرگی دیگه اشتباهای نسل قبل رو تکرار نکنن؟
قبول دارم پارامترهای زیادی توی این مسئله وجود داره که صرفا این نظر یا مخالفش رو نمیشه قطعی دونست. ولی بذارید به تجربه نسل دهه شصت نگاه کنیم تا روشنتر بشه. ما با آموزشی بسیار مناسب بار آمدیم ولی وقتی با جامعه روبرو میشیم اونقدر از آموزشها دور هست که یا دچار مسائل روحی روانی شدیم یا در نهایت خودمون رو وفق دادیم.
“اصلاح” که از طریق آموزش قابل دسترسی هست، به معنی تبدیل غلط به درست نیست، به معنی تبدیل “خوب” به “بهتر” میتونه باشه. حرف اینه که اگر که به جامعه نگاه کنیم، و ببینیم که روال اون با ایدئولوژی ما نمی خونه، شاید ایدئولوژی ما برای زندگی در جامعه مناسب نیست. تفاوت بین ساختار و آیده آل خیلی مهمه.
اگر که برگردیم به اصل سئوال:
چرا باید افکار و نظرات دیگران رو تحمل کنیم؟ آیا باید به هر نظر و فکری احترام بذاریم؟ اگر نظر یک نفر باعث نابودی من و بقیه میشه، آیا باید بهش احترم بذارم؟ اگر جواب دقیق و قانع کننده ای برای این سئوال نداریم نباید به نسل بعد انتقال بدیم!
حمایت شده توسط باشگاه کارآفرینی تیوان
آموزش مهارتهایی که برای پیشرفت و موفقیت در زندگی و کسب و کار مورد نیاز هر کسی است.
بنظرم احترام به افکار دیگران رو به نسل بعدی اموزش بدیم، ولی در کنارش نحوه احقاق حق و یا بعضی موارد مورد نیاز دیگر از جمله دوست داشتن خود، بروز مناسب بدون گذشت بیش از حد و … را هم اموزش بدیم. تمرکز اموزش نباید فقط روی موارد خاص باشد، بلکه لازم است نبازهای یک انسان سالم را شامل شود.
تجربه ی نسل دهه شصت جالب توجه و محترمه. کاش برنامه ای برای مطالعه ی این جور اطلاعات وجود داشت که از آن برای پاسخ به چنین سوالاتی کمک میگرفتیم. در عین حال فکر میکنم دهه شصت با توجه به اهمیت تاریخی و شرایط خاص آن دیتای مناسبی نباشه. این نسل، اولین نسل بعد از انقلاب و همین طور تحت تاثیر شرایط جنگ بودن.
یه پست تلگرامی دیدم که مربوط به شعار مدرسهی دارلفنون هست و به نظرم مربوطه:
مثلا «راست بگویید و راست بشنوید»، «خردمند و ورزشکار باشید»، «فریب ندهید و فریب نخورید»؛ در همه دو اتفاق مکمل رو تشویق میکنه، و فکر میکنم این کار باعث شه تجربههایی مشابه تجربه زیر که برای خیلیها از جمله خودم پیش اومده، تکرار نشه:
مهارتهای مکمل «تحمل افکار دیگران و احترام به افکار و نظرات مختلف» چی هستن؟
خیلی زیبا بود. بویژه 2 و 4.
پیش زمینه احترام به یک نظر، معیارهائی در زمینه فردی و کارآمدی هست. این معیارها خیلی مهمه که فهمیده بشه و آموزش داده بشه. نکته 4 دقیقا به همین مطلب می پردازه. اینکه نظر و دیدگاه، در چه زمانی و برای چه هدفی بیان میشه خیلی مهمه. مثال: “رعایت قانون” به صرف خودش نظر وسوسه برانگیز به نظر میاد ولی اینکه این “قانون چقدر کارآمد هست” خیلی مهمتره. پیشرفت اجتماعی معمولا با حذف قوانین غلط و برپائی قوانین کارآمدتر به دست آمده نه صرفا با تبعیت کورکورانه. اینکه کسی که نظر رو بیان میکنه چقدر از گسترش اون سود میبره هم مهمه. توی این مثال معمولا کسی که در مسند قدرت هست و از تبعیت از قانون سود میبره، این کار رو تبلیغ میکنه.
میشه در مورد این فکر کرد که چه معیارهای در متفکر و فکر باید وجود داشته باشه تا سزاوار احترام باشه؟
مهارت نقد بجای نظرات نامناسب به جای سانسور یا تحمل بزور هم مکمل احترام به افکار دیگران هست. به سبک دارالفنون: «به افکار و نظرات دیگران احترام بگذارید، و هر نظری را بدون نقد نپذیرید!»
درمورد مهارت های نقد موثر لطفاتوضیح بدید.
شاید حتی بشه این سوال رو به صورت جزییتر هم پرسید:
«چگونه محیط خانه و خانواده را به محیط تحمل افکار اعضای خانواده، دیگران و اخلاق و ادب تبدیل کنیم؟»
اول از همه به نظرم “تحمل” بار معنایی منفی داره. یه بار داشتم با یه دختر اهل ترکیه صحبت میکردم و گفتم “باید به تفاوتها احترام بذاریم.” و اون گفت “نه، باید تفاوتها رو دوست داشته باشیم!” حرفش خیلی روم تاثیر گذاشت، راست میگفت. وقتی فکر میکنم میبینم من بعضی حرفها رو تو جمع خانواده یا دوستام میزنم، حتا اگه مخالف باشن به خشونت کشیده نمیشه. فکر میکنم چون همدیگه رو دوست داریم، تفاوتهای هم رو دوست داریم و مشکلی ایجاد نمیشه.
بعد از اون مکالمه سعی میکنم “تفاوتها رو دوست داشته باشم” و واقعن میبینم قشنگن. به نظرم حتا اگه نظری درست نیست نباید بگیم حق صحبت کردن دربارهشو نداره، حداقل اینه که افرادی که همون ایده رو دارن و دربارهش صحبت نمیکنن ممکنه به مکالمهی دو نفر مخالف هم گوش بدن و بهتر تصمیم بگیرن.
ولی اینا همه درحالتیه که هدف مشترک باشه. یعنی من و طرف مقابل هر دو میخایم یه مسئله رو حل کنیم، ولی دربارهی مسیر باهم اختلاف داریم. باید بفهمیم فقط به مسیر برای حل یه مسئله وجود نداره و سعی نکنیم بقیه مسیرها رو نابود کنیم!
ولی اگه مثلن من نظری رو اعلام میکنم و طرف مقابل شروع به نقد اون میکنه تا منافع خودش به خطر نیفتن و هدف مشترکمون رو تو نقدش دنبال نمیکنه، خب اون نظر ارزش احترام نداره. از نظر من احترام گذاشتن یعنی “ادامه دادن مکالمه به شکلی که به طرف مقابل آسیب جسمی یا فکری ِ جدی نزنه”.
البته منظور شما از به کار بردن کلمه ی «بسیار مناسب» آن هم برای سیستم آموزش دهه 60 واضح نیست،ولی در نهایت با توجه به شنیده ها در مورد شرایط مدارس آن دوران،به نظرم یکی از نامناسب ترین دوره های آموزشی و به خصوص پرورشی،همان دهه ی 60 بوده! مطالب سنگین،پراکنده و غیر ضروری درسی و برخورد های نامناسب رایج با دانش آموز دلایل قابل قبولی هستند.
پاسخ من یک تجربه شخصی است:
قبل از دوره ی دبیرستان به اقرار خودم!در برقراری ارتباط با دیگران و اظهار نظر در جمع توانایی بسیار بسیار کمی داشتم،نقد کردن نظر افراد مختلف را هم که فکرش را نکن!
ورود به دبیرستان زمینه را برای حضور موثرتر من در جمع فراهم کرد،چون در مدرسه ی ما تعدادی از دانش آموزان از بخش ها و روستاهای اطراف می آمدند،زمینه برای تعامل با فرهنگ های گوناگون آن منطقه فراهم شد و در نهایت به نظرم آنچه موثر تر از بقیه ما را برای شرکت در جمع و نقد نظرات و بحث های گوناگون ورزیده کرد،یک مدیریت قوی و کادر اجرایی و آموزشی انعطاف پذیر بود.مدیر دبیرستان ما از انتقاد ناراحت نمی شد بلکه به گفته ی خودش از انتقاد نکردن و بیان نکردن مشکلات آزرده می شد،کادر اجرایی هم سعی می کردند با ما همراهی کنند و مشکلات را بررسی و تا حد توانشان برطرف می کردند.(البته یقینا در همه ی بحث ها نظر ما غالب نبود اما همین که یک نفر حرفت را بشنود هم کافیست.)
در مورد آموزش هم تقریبا می شود گفت از دبیران مطرح استفاده می شد اما انتخاب آن ها هم غالبا با نظر مساعد دانش آموزان همراه می شد!با وجود اینکه مدرسه ی ما دولتی بود،اما آقای مدیر پیش از مهرماه(مثلا زمان دریافت کارنامه یا کلاس های تابستانی)از بچه ها!!در انتخاب دبیران سال بعد و چینش آن ها نظرخواهی می کرد و اینطور دانش آموزان را در اداره ی کلاس شریک قرار می داد،نظرشان را می شنید و حتی در مواردی از فارغ التحصیلان سال قبل که تجربه ی کار با فلان معلم را داشتند،مشورت می گرفت.
نتیجه:برای اینکه محیط مدرسه،زمینه ی تحمل افکار دیگران و احترام متقابل شود،نیازمند دو ماده ی اولیه هستیم که بدون آن ها هیچ بحثی عملی نخواهد شد:
1-دانش آموزان از فرهنگ ها و طبقات اجتماعی گوناگون(نفی یک محیط ایزوله متشکل از بچه پولدارها!)
2-کادر اجرایی و آموزشی انعطاف پذیر که شنیدن نظر مخالف را هدف قرار دهد.