تا به حال چقدر به روستاها که هیچ فامیل و سابقه تاریخی تو اون نداشتید سر زدید؟ منظورم سرزدن به روستاه به عنوان گردشگر هست و استفاده از امکانات روستا، مثلا از دستشویی روستاییان و یا خیلی از افراد در موارد خیلی نفرت انگیزش استفاده از میوه های باغهای روستاییان.
این موضوع جنبه های بدتری هم بعضی مواقع داره اون اینکه مثلا شما با فرهنگ شهری به روستا قدم بذارید، البته نه نکات مثبت فرهنگ شهری بلکه با شورت ورزشی و یا ساپورت که خوب برای روستایی هایی که تو تربیت سنتی رشد پیدا کردن و تو اون جو زندگی میکنن، دوگانگی شدیدی ایجاد میکنه.
حالا اون روستایی شما رو به عنوان کسی که روستا رو کثیف میکنه سروصدا داره و خیلی از موارد دیگه هست می بینه. در این شرایط چطور میشه این نکات منفی رو به نکات مثبت تبدیل کرد؟
ما وقتی داریم از یه روستا میگذریم باید چیکار کنیم؟
میخواستم بگم عمرا روستایی ها چنین حسی داشته باشن و ناراحت باشن از عبور آدم ها از روستاشون!
در واقع به عنوان یه رهگذر هیچ وقت حس منفی از روستاهایی که ازشون گذشتم نداشتم و فکر میکردم روستایی ها هم از دیدن تنوع گونههای زیستی شادن! به همون دلیلی که خودم از دیدن آدم هایی از کشورهای دیگه ناراحت نمیشم. ولی ظاهرا مقایسه ی نادرستیه.
اگه عبور از روستاها فقط روزهای خاصی از سال اتفاق بیفته، مثلا تعطیلی ها باز هم ناشادی به همراه داره؟
پ. البته تعطیلی هامون کم هم نیستن!
آیا رهگذرها آسیبی هم وارد میکنن به روستا یا صرف اینکه کسی وارد حریم روستا شده نا-شادی ایجاد میکنه؟
عجیبه . من روستا بزرگ نشدم اما چندتا دوست روستایی توی بچگی داشتم که به زور تابستونا ما رو می بردن روستا. انگار برای اونا خیلی جالب بود که تجربه هاشون رو به اشتراک بذارن. بهم یاد دادن شیر بدوشم از بزها. خیلی هیجان انگیز بود برام یا با گله بریم تا شب توی بیابونها باشیم. یا ادامس کوهی جمع کنیم . یکیشون بهم میگفت حس می کنم معلمت شدم
نمیدونم شاید اون روستا ادمهاش این حس رو نداشتن
اما روستاهای بکر و دور افتاده رو خیلی اطلاعات ندارم ! فقط میدونم توی روستای ماخونیک بیرجند خیلی خوششون نمیاد بری سراغشون و ارتباط کمی هم دارن با دنیای بیرون
اما تجربه ها الانم از روستا گردی ، مخصوصا روستاهای توریستی اینه که ادمهاش دوست دارن بری اونجاها چون براشون منبع در امد هستی.
البته با ساپورت و شلوارک نرفتم توی روستا ببینم چطوری میشه :دی
ولی احتمالش بالاست که حس بدی پیدا کنند از این منظره. چون توی شهر کوچک بودم مردمش حساس هستند به پوششهای جدید
برای مثال همین روستایی که در مسیر عبور چند روز قبل ما بود. احتمالا حضور موتورسوارها با صدای بلندی که ایجاد میکردن و عبور بی محاباشون در محدود روستارو شاهد بودید. و یا مردم روستای ناو که از استفاده بی اندازه مسافران از دستشویی مسجدشون ناراضی بودند که حتی باعث درگیری در اول صبح شد. در زمینه های دیگه هم من شاهد بودم که مثلا مردم روستاهای نزدیک برغان خیلی از حضور برخی از میهمانان ناخوانده به باغاتشون ناراضی بودند هرچند یکی از منابع درامد اصلی اونها هم همین مسافرهای است که هر از چندگاهی به انجا سر میزنند.
البته مثلا این موضوع برای مردم روستای ابیانه خیلی متفاوته چون این مردم از کوچیکی با رفت و امد توریستها رد زندگیشون عادت کردن.
مورد شما با فرض اصلی من در سوال متفاوته. باید بگم حس اشنا دوستی و میهمان نوازی در روستاها بسیار شدید هست و اونها خیلی به میهمانانشون احترام میگذارند ولی مسئله مواقعی پیش میاد که شما مثلا بخواهید از روستای که با شما اشنایی ندارند سر بزنید. و البته قبل از اون هم عده ای از ادمها نمی دونم چی چی اونجا رفته باشن و حرکتهای ناشایست زده باشند. مثلا تحقیر اونها با لفظ دهاتی و یا انجام هرگونه کاری که اونها تو شهر اجازه انجام اونها روندارند و در روستا به خودشون این اجازه رو میدن که انجامشون بدن.
و یا خیلی از این موارد که اگه پای صحبتهای اونها بشینید به شما انتقال خواهند داد.
ولی من وقتی از قدیم از پدر بزرگم میشنیدم می شنیدم که مثلا مردم روستایی به میهامانشون حتی غربیه ها احترام زیادی میذاشتن و حتی اونها رو شبانه در خونه هاشون میهامان میکردن. و حتی تو برخی از روستاهای دور افتاده هم این موضوع وجود داشت ولی تجربه بهم ثابت کرده که تو روستاهای پر رفت و امد این شرایط عوض شده است که نمی دونم چرا ؟
اون چیزی که @bgolshaee میگه بیشتر قسمت فرهنگیشه که مهمه. زندگی روستائی خیلی بسته هستش. شما از بیرون وقتی وارد اونجا میشید متفاوت به نظر میاید و من الان فکر میکنم انگار خارجیها رو شادتر و بالاتر از خودشون میبینن. میشه به راحتی مقایسه کنید با رفتار ادمای معمولی با توریستی که از اروپا اومده!
قسمت فرهنگی ماجرا، میتونه به نفع روستاها و شهرها باشه، یعنی یه راه پیشرفت یه منطقه تعامل و ارتباط داشتن با دنیای بیرون از اون منطقه س. البته مهمه این تعامل به چه صورتی اتفاق میفته، ولی فکر کنم در بلندمدت هر نوع تعاملی به نفع طرفین تعامل هست (صرفا یه حس ه که الان براش مثال نقض پیدا نکردم و اینجا نوشتمش که اگه مثال نقض میدونین بگین).
برا قسمت های فنی ماجرا: علاوه بر توالت های بین راهی و مسیرهای مالرو و خاکی برای موتورسوار ها؛ دیگه وجود چه چیزهایی، میتونه باعث آسایش خاطر روستایی ها در عین عبور توریست ها و کوهنوردها باشه؟
واقعیت حرف شما وقتی درسته که تعامل وجود دادشته باشه یعنی داد و ستد. یعنی شما یه چیزی از فرهنگ اون طرف بگیری و یه چیزی به فرهنگش اضافه کنی. در صورتی که این رویه یه طرف باشه و افراد خارجی مدام با سنتی خوندن بعضی از اصول فرهنگی اون منطقه کوچیک سعی کنن اون رو عوض کنن و البته اون رو به ذن خودشون به یه فرهنگ بالاتر ببرن این میشه عامل خارجی که شاید گلبولهای سفید اون منطقه رو نسبت به حضور یه بیگانه فعال کنه. چیزی که ماها تو زمینه ارتباط فرهنگیمون با خارج از کشور هم داریم.
یه مثال ساده که من در مورد روستای ابیانه دارم . در روستای ابیانه نطنز شما هرجای کشور که باشید و هر پستی که داشته باشید و البته ابیانه ای باشید هنگام ورود به شهرستان ابیانه باید فرم فرهنگی اونجا رو بپذیرید و با ساختار فرهنگی اون منطقه تعامل کنید. حالا شمای خارجی و غیر ابیانه ای هرجور که دلتون بخواد بیایید و برید مردم قدیمی از اینکه سنتهایی که مدتها براش تلاش کردن حفظ شده احساس ارامش میکنن و البته تعداد زیادی از توریست ها هم اتفاقا جلب همین فرهنگ میشن و از قضا اصلا دلشون نمی خواد که اونهارو تغییر بدن.
دست اخرم دوست دارم اینجوری جمع بندی کنم که شاید این روستاهای که ارتباط زیادی با فرهنگهای مقابل نداشته اند خیلی سریع نسبت به این فرهنگ جدید واکنش نشون بدن و انتخابش کنند. و این یعنی به سرعت از فرهنگ قدیمی خودشون خالی میشن و این شاید دلیل اساسی باشه که شاید برخی مناطق نسبت به این موجود تازه وارد احساس خطر کنن.
من به روستا رفتم و به جاهای متفاوت و حرفای شما رو در مورد اونچه که هست و واقعیت داره میپذیرم. اما کسی که میخواد مسافرت بره چه به کوچکترین و بی تجهیزات ترین روستا و چه به یه کشور مدرن یا غیر مدرن باید با اصول رفت وآمدی اونجا اشنایی داشته باشه و بتونه اول از فرهنگ و نحوه زندگی اونا یه مقدار اطلاعات داشته باشه وبعد بتونه سفر بره.یه اصول مهم در سفر رفتن نوع لباس پوشیدن هست.شما به هر کجا که سفر میکنید باید حدقل سعی کنید لباسی رو بپوشید که به معنای تمام ساده و با فرهنگ (اگر روستایی یا شهری که میرید هنوز سنتی هستن)منطقه سنخیت داشته باشه.وگرنه بزرگترای روستا این رفت و آمدها رو ازبین رفتن آیین یا جریحه دار کردن این فرهنگ هاشون میبینن وکوچیکتر ها یعنی جوونا و نوجوونا دوستدارن یه چیز جدید رو تجربه کنن و این باعث میشه از نحوه زندگی کردنشون دور بشن برا همین باعث سروصدایی روستایی میشه.
بنظرم اگر تعامل فرهنگی بوجود بیاد فرقی بین اون روستا یا شهری که من توش زندگی میکنم نیست و دیگه نمیتونیم برای دیدن اون روستا وقت بزاریم و میگیم چیزی نداره که …پس تفاوت هایی مکانی و جغرافیایی باعث میشن که ما بتونیم جذب روستای دست نخورده و بکری بشیم و سفر کنیم.
یعنی به نظرتون مردمان قبیله ای که تو عمرشون لباس نپوشیدن و لخت گشتن، اگه یه روز بیان روستای ما باید سر تا پاشون رو بپوشن؟ [1] این طوری که ما هیچ اگاهی از فرهنگ اونا پیدا نمیکنیم.
به نظرم هر کسی فرهنگی رو پذیرفته و ادابی رو رعایت میکنه که در نوع خودش محترمه. و دلیلی نداره به هر جا میریم خودمون رو مطابق با فرهنگ اونجا تغییر بدیم، این طوری هیچ هویتی برامون باقی نمیمونه و ما میشیم یه جور بارپاپاپا یا آینه.
برعکس این رو بیشتر میپسندم. مثلا هندی هایی که مستقل از جایی که میرن، کورتاهای خودشون رو میپوشن و این رو به مناطق مختلف هم میبرن.
از منظر فرهنگی بهش نگاه کنین و نه دینی - مذهبی. ↩︎
من گفتم ساده منظورم از این نبود که ما شبیه انسانهای نخستین یا انسانهای نخستین بشیم.
منظورم اینه وقته میریم مثلامثلا روستاهای غربی یا مرکزی ایران بدونیم که با هر پوششی ظاهر نشیم.کسی که سفر میکنه با فرهنگهای متفاوت اشناست و یا جستجو میکنه که چطور آدابی رو رعایت کنه.
اینکه من اهل کدوم شهرم و فرهنگم چیه درست ولی هر پوششی مناسب هر جایی نیست.
بنظرم هندی های هیچکدوم فرهنگشون رو زیر پا نمیزارن. بغیر از اونایی که ما تو فیلم دیدم و …
(این سوال بغیر از این تو ذهنم هست که:ایا ما فرهنگی رو که پذیرفتیم لباس های همون فرهنگ به تنمون هست؟یا اصول فرهنگ خودمون رو رعایت میکننم؟اگر اینگونه باشیم میتونیم درک فرهنگ منطقه ای که سفر میکنیم رو بفهمیم.شاید اگر ما با ظاهر و فرهنگ خودمون بریم تو اون روستا کمتر مورد تهاجم قرار بگیریم.هندی ها فرهنگشون رو پذیرفتن.)