«دور زدن» مسئلهای اجتنابناپذیر در زندگی است که هر کداممان بارها در طول مسیر زندگی با آن روبرو شدیم. چه بهتر که به جای نگرانی و ترسیدن از آن، تصمیمگیری دربارهی «دور زدن» متناسب با خواستهها و ارزشهای خود را یاد بگیریم.
چرا کتابی از تجربیات دور زدن یا نزدن؟
پرسش خوبی در این زمینه در پادپُرس مطرح شده بود: «اگر تو راهی که داری میری بفهمی دلت راضی نیست دور میزنی؟». جذابترین و کاملترین تجربیاتی که در پاسخ به این پرسش مطرح شده بود را در قالب یک میکروکتاب گردآوری کردیم تا در هر لحظه از زمان بتوانیم به آن برگردیم و ببینیم فلانی چه کرد و وقتی دور زد چه چیزهایی را تجربه کرد و آن دیگری که دیرتر دور زد، چه حسی داشت و چه چیزهایی را تجربه کرد؟ و مهمتر از همه اینکه بجوئیم و فکر کنیم که خودمان را در کدامیک از آن داستانها مییابیم و به کدام شبیهتریم و کدام حسها را بیشتر دوست داریم و کدام را نمیپسندیم.
این یادگیری از تجربه است، البته با این یادآوری که تجربه هیچ فردی عیناً برای دیگری قابل استفاده نیست، چون فقط این منم که منم!
تشکر ویژه
افراد مختلفی در گردآوری این تجربیات در قالب یک کتاب، سهیم بودند. و از همهی ایشان متشکریم.
به شکل ویژه، از لیلا @leila و آذر @Azar عزیز، بابت همکاری بیدریغشان برای ویراستاری حرفهای این کتاب ممنونیم
سهم شما؟
حتما کتاب را بخوانید، فیدبکهایتان را در اختیارمان قرار دهید،
کتاب را به دوستان اهل فکرتان هدیه دهید،
و تجربههایتان را در پادپرس ثبت کنید تا بتوانیم کتابهای بهتری در آینده تنظیم کنیم.
من راضی نبودم اسمم توی این کتاب یا هر جای دیگه آورده بشه. متاسفم براتون بابت این رفتار غیر حرفه ای. علی رغم درخواست من اکانتم رو از پادپرس حذف نکردید و حالا هم این کار زشت! لطفا هم کتاب رو قبل از اینکه افراد بیشتری دانلودش کنن تغییر بدید و اسم و تجربه ی منو از اون حذف کنید و هم اکانتم رو پاک کنید. امیدوارم مجبور نشم به واکنش جدی تر
«پادپُرس، یه منبع جمعی مشترک هست» و البته زمان میبره تا بتونیم معنای منبع جمعی مشترک رو درک کنیم. ولی مطمئنم روزی تو ایران هم چنین کارهای جمعی بامعنا میشن.
اسمی از شما در کتاب آورده نشده، تجربهی یک الهام که روزی از تجربیات پادپُرسیها برای تسهیل تصمیمگیریش بهره برده بود، در کتاب ذکر شده و چون در قسمت نقلقولها هست، برای حفظ یکپارچگی کتاب، نام گوینده ذکر شده. ولی مطمئنم اون الهام که در گذشته وجود داشته، تحول خودش رو طی کرده و دیگه نمیشه گفت شمایید.
ممنون بابت انتشار اولین کتاب پادپرس. کتاب خوبی هست، اگه با دید مستند بهش نگاه بشه، می تونه یه تجربه های ناب و منحصر به فردی رو در اختیار بگذاره. داستان روانی داشت و این باعث میشد که دنبال کردنش جذاب باشد.
خسته نباشید به تیم پادپرس
سلام.
به نظر من، تهیه ی این کتابهای میکروبوکِ مبتنی بر تجربه، علاوه بر اینکه میتواند بسیار بسیار بیشتر از کتابهایی که توسط اساتید دانشگاهی یا سخنرانان انگیزشی تاثیر گذار باشد، میتواند از جهت دیگر، حمایت مالی برای بادپرس را بسازد!
همچنین پیشنهاد میکنم، گروهِ اصلیِ تدوینگر کتاب - یا شبکه ای از مشتاقان پادپرسی - مسئولیت جدیدی را تعریف کنند که این تجربیات را به گونه ای با مباحث آکادمیک گره زده و اشاراتی بسیار کوتاه (درحد سرنخ) در میان صفحاتِ ارائه تجربیات کتاب منتشر شده داشته باشند. در اینحال کتاب خیلی کاراتر خواهد شد.
سپاسگزارم از این نظر ارزشمند . با شما موافقم که بهترین معلم تجربه ست، و اینکه بتوانیم یک کتابخانهای از تجربههای انسانی گردآوری کنیم، چشم انداز خیلی عالی خواهد شد البته چنین کاری نیاز به طرح پرسشهای خوب داره. که خب جز مهارتهایی هست که در تلاشیم در پادپرس به عادت روزانه تبدیلش کنیم.
این خیلی پیشنهاد خوبیه، منتها تخصص کاملا مرتبط میخواد. اگه در کتاب دقت کرده باشین، یادداشت آقای کمالیان، تصمیمگیری دربارهی دور زدن، چنین خاصیتی را دارد. بعضی سرنخها و کلمات کلیدی در حوزه «دور زدن در سازمانها» رو ارائه دادن.
مسئله اینجاست که برای هر کتاب، متخصص مرتبط با اون حوزه رو در دسترس داشته باشیم. بدون تخصص فکر نمیکنم به کارامدی کتاب اضافه کنه.
دقیقا. بنظرم البته نه تنها برای هر کتاب، شاید برای یک دسته تجربه ی ذکر شده در یک کتاب هم نیاز به متخصص آن ویژگیِ مشترکِ یافت شده در تجربه ها باشه.
البته از این دست دوستان و همراهان کم نیستند. حتی اگر پادپرسی نباشند، علاقمندانی از جنس و خلق و خو و منش آقای وفاکمالیان عزیز را میشناسم که حاضرند در این مسیر یاریگر باشند
از خواندن کتاب بسیار لذت بردم. این که تجربیات غیر شعاری و واقعی است به نظرم نقطه قوت کتاب است. تصاویر هم دیگر نقطه قوت کتاب هستند که خواندناش را جذاب میکنند.
البته فکر میکنم اگر فصل نقل قولها به آخر کتاب منتقل شود بهتر است.
با کمال احترام من این طرز فکر را نمیفهمم. این که کسی در کتاب با اسم کوچک خطاب شود چه اشکالی دارد؟ مثلا اگر بگوییم «علی گفت:…» با توجه به این که صدها هزار علی وجود دارند، چه مشکلی پیش میآید؟
نقل قول ها معمولا اول هر کتابی است. از چه نظر فکر میکنی به آخر منتقل بشه موثرتر هست؟ کمی توضیح میدهی؟ در واقع هدف از بخش نقل قول این بوده که کمی ذهن ها را گرم کنیم برای شروع خواندن کتاب. در انتها، به نظرم میرسد جذابیت خاصی نداشته باشد. ولی نظر شما متفاوته. کمی توضیح میدهی؟
پ.ن. ایشون،فرد معترض، نام کاربری شون در کتاب بود که شامل نام فامیلیشون هم میشد. کتاب رو ویرایش کردیم که آزار ناخواسته وارد نکنیم.
سلام. کتاب رو خوندم. مجموعه خیلی جالبی شده بود از تجربه های مختلف آدم های مختلف. به نظرم کلا این مجموعه تجربه های مشترک می تونه در زمینه های مختلف باشه و مجموعه های جالبی درست میشه.
البته به نظرم برای گردآوری این کتاب بد نبود با کسانی که قراره یادداشت شون چاپ میشه یک هماهنگی می کردید. البته خود من هیچ مشکلی با این قضیه ندارم که حتی با اسم کاملم هم منتشر بشه منتهی شاید می خواستم کمی متنی که عجله ای نوشتم رو ویرایش کنم تا متن ضعیفی نباشه به علاوه خب ممکنه بعضی دوستان دوست نداشته باشن تجربه زندگی شون به این شکل منتشر بشه.
خیلی هم عالی. پیشنهاد میکنم از این به بعد تجربههات رو با تمام قدرتت تو پادپرس بنویسی. پادپرس به خودی خود یه کتابه! و چه بهتر که تجربهها به بهترین شکل درش نوشته بشن.
فکر میکنم اگه کسی دوست نداشته باشه تجربه ش الهامبخش راه دیگران باشه، تو پادپرس نمینویسهش.
این کتاب چیزی نیست جز محتوای هایلایت شده ی پادپرس به شکل پیراسته و آراستهتر. افراد پیش از این با نوشتن در پادپرس مجوز انتشار حرفشون رو دادن.
سلام، بله. فیدیبوک رو به کامپیوتر وصل کنید و کتاب با فرمت pdf یا epub رو داخل پوشه روت کپی کنید، بعد از جدا کردن دستگاه از کامپیوتر توی کتابخونه و بخش کتابهای غیر فیدیبویی میتونید کتاب رو پیدا کنید.