برای این که منظورم روشنتر شود با یک مثال فیزیکی شروع میکنم. اگر یک سمت یک میله را گرم کنیم و به اندازه کافی صبر کنیم، سمت دیگر میله هم گرم میشود. تعادل گرمایی عامل این اتفاق است و رسانندگی گرمایی مقیاس زمانی این رویداد را تعیین میکند به طوری که اگر رسانندگی گرمایی زیاد باشد در زمان کوتاهتری قسمت سرد میله گرم میشود.
حالا یک مثال اجتماعی را در نظر بگیرید. در جامعهای که درآمد یک پزشک خیلی زیاد است، افراد زیادی تشویق میشوند که پزشک شوند. سپس، پس از گذشت زمان مشخصی جامعه به حدی پزشک دارد که به دلیل رقابت، درآمد پزشکان تا حدی کاهش مییابد. در این حالت شاید بتوان گفت که جامعه پزشکی از نظر تعداد به تعادل رسیده است. یعنی تعداد کسانی که پزشک میشوند با نرخ پزشکانی که بازنشست میشوند به تعادل میرسد.
آیا میتوانیم چنین رویدادهای اجتماعیای را کمی کنیم یا تعداد پارامترها به قدری زیاد است که این کار غیر ممکن است؟ در مثال جامعه پزشکی تنها عاملی که یک نفر را به پزشک شدن تشویق میکند پول نیست بلکه جایگاه اجتماعی (پرستیژ) هم مهم است. آیا میتوان این پارامترها را کمی کرد؟
پرسش
آیا میتوان مفهوم تعادل را از فیزیک وارد موضوعات اجتماعی کرد؟
آیا جامعه انسانی یک سیستم همواره غیرتعادلی است؟
آیا راهی هست که بتوان آهنگ تغییر یک کمیت اجتماعی را همچون یک کمیت فیزیکی به دست آورد؟
میتونید به این مقاله نگاهی بندازید تا دیدگاهی از نحوه بررسی کمی مسائل مختلف اجتماعی رو به دست بیارید.
اگر یه دید اولیه بخوام بدم، مسیرهای بسیار زیادی برای این بررسی هست، ولی تعادل اجتماعی میتونه بیشتر به صورت یک سیستم خود-سازمانده در برابر ورودیها و شرایط قابلیت بررسی داشته باشه.
برای شاخه های فیزیک-اقتصاد (econo-physics) و فیزیک-اجتماع (socio-physics) میتونید سرچ کنید بویژه در مورد اول مراجع و منابع خیلی خوبی پیدا میکنید.
در کلیت خیلی تلاش میشه مسائل اجتماعی به قالب اعداد ریخته بشن ولی تقریبا نتیجه چنین مسیری نظریات و مباحثی الکن و ناتوان است. مثلا ما در نگاه کارکردی دانشمند اجتماعی مانند مرتون مفهوم تعادل اجتماعی رو داریم. البته که در میان نظریات بسیاری از دانشمندان دیگه هم مفهوم تعادل و نظم خودانگیخته اجتماعی وجود داره. که حاصل تعادل میان کارکردها و کژکارکردهاست. اما آیا میشه همه ابعاد چندوجهی جامعه رو به قالب اعداد آورد تا با یک فرمول همیشه بتونیم تعادل جامعه رو بسنجیم؟ جواب احتمالا این خواهد بود که پیگیری چنین کاری بیهودگی است.
اتفاقاً خیلی هم به هم شبیه هستند.
توی مثال پزشکی، یک مفهوم منتقل میشه. اگر اون مفهوم رو یک ارتعاش در نظر بگیریم، باید ببینیم یک شخص به چقدر ارتعاش نیاز داره تا بره و پزشکی بخونه و این ارتعاش حاصل چند ارتعاش دیگه هست. نیاز جامعه، درامد، پرستیژ و جایگاه اجتماعی
و قاعدتاً هنگام انتقال این ارتعاش هر چه شخصی دورتر باشه، ارتعاش کمتری بهش برخورد میکنه.
نکته دیگه اینکه شبکههای اجتماعی نقش تقویتکننده دارند. در تقویت کننده انرژی از سیم برق میاد و ورودی رو چند برابر میکنه یا حتی همون مقدار ورودی رو به فواصل دورتر میرسونه.
شبکههای اجتماعی هم قدرت این ارتعاش رو زیاد میکنند. مثلا کتابها، نشریات، وبسایتها، اپلیکیشنها. اینها برق مصرف میکنند و این مفهوم رو تقویت میکنند و میتوانند اشخاص بیشتری رو مرتعش کنند.
به نظر من این مفهوم خیلی شبیه فیزیک هست. البته باید فیزیک رو در حالتهای پیچیدهتر مثل تقویتکننده که البته همگی شاید زیرمجموعه تعریف سیستم قرار بگیرند، در نظر گرفت.
خیلی مثال جالبی بود.
شاید در این مثال ضریب نفوذ اینترنت یک عاملی باشه که بتونه در اخبار این چنین با ضریب مشخصی ضرب بشه.