بازخورد گزارش‌های روزانه معلمِ کلاس اول دبستان

عالیه. چند تا حرکت پایه ورزشی برای ارتقای تعامل تیمی پیشنهاد دارم:

ورزش - حرکت یک
افراد به تیم های 4-5 نفره تقسیم شن، و اعضای هر تیم پشت سر هم واستن. بین اعضای تیم شکم یه نفر به کمر نفر بعد، یه توپ باشه؛ طوری که اگه دو نفر از هم دور شدن توپ بیفته زمین. حالا به تیم ها بگین حرکت کنن و مسیری رو طی کنن بدون اینکه هیچ کدوم از توپ ها به زمین بیفته. در ضمن دست افراد باید از طرفین باز باشه (یعنی با دست توپ و یا نفر بعدی رو نگیرن).

این اتفاق رخ نمیده مگه اینکه بچه ها شروع کنن به راهنمایی هم با زبان در حرکت.

ورزش حرکت دو
بازی ساده ای مشابه بازی تو روز تولد «میز آخر-ردیف آخر» پای دو نفر رو به هم ببندین و بهشون بگین لی لی یه مسیر رفت و برگشت رو طی کنن. البته فقط اگه چمن یا کف پوش نرم دارین!

اگه کارامد و قابل اجرا هست چنین حرکت هایی، میتونم از یکی از دوستان که تجربه مستقیم داشتن دعوت کنم چنین چیزهایی رو برای بچه ها پیشنهاد بده.

9 پسندیده

:heart_eyes: خیلی خوبه.

5 پسندیده

@Shimmery

تجربه ی خیلی خوبی از بازی های ساده و کارامدی برای یادگیری کار تیمی و تعامل تیمی بلد هستن. خیلی خوب میشه اگه چند مورد از این حرکت ها رو برای آموزش در سطح مدرسه مطرح کنن و اگه عکس قابل نشری هم برای حرکت در دسترس دارن بذارن.

6 پسندیده

گزارشاتتون رو خیلی دوست داشتم :heart:

  1. در هر جلسه برنامه‌ای برای ایجاد رابطه بهتر بین خودتون و شاگردا دارید؟ اصلا باید برنامه ای برای این موضوع داشت؟
  2. چند جلسه طول میکشه که شاگردا بهتون اعتماد کنن و براشون دوست داشتنی شید؟
  3. شما در روند دوست یابی شاگرداتون تاثیر گذارید؟ اگر آره چه برنامه ای دارید؟
  4. لطفا از ریزه‌کاری‌هایی که برای همراه کردن شاگردا در انجام تمرینات کلاسی انجام میدید هم بگید.
7 پسندیده

در دوره ی اول دبستان، مخصوصا کلاس اول، دانش آموزان خیلی به معلم علاقه دارند. یکی از والدین به من پیام داده بودند: امیرعلی شما رو خیلی دوست داره، هر روز میاد میگ خانممو دوست دارم.
این در حالیه که اگر مراقب نباشیم به مرور دانش آموزان نسبت به مدرسه و معلم دلسرد می شوند و ممکنه تصمیم بگیرند که درس نخوانند و یاد نگیرند. من زمانی که کلاس چهارم تدریس می کردم، دانش آموزی داشتم که گفته بودند دیرآموز است، در حالیکه خیلی خوب میخواند و می نوشت و به نظر من این یعنی زمانی که به مدرسه علاقه داشته، برای یادگیری خیلی بیشتر تلاش می کرده است.
در عین حال، فکر می کنم رابطه ی خوبی با بچه ها داریم اگر برای خراب شدنش برنامه ریزی نکنیم.

دانش آموزی داشتم که روز اول گریه میکرد و از مادرش جدا نمیشد، از او خواستم با مادرش در کلاس بنشیند، بعد از ساعت سوم به من و کلاس اعتماد کرد و مادرش توانست کلاس را ترک کند.
البته نمی دانم این مساله چقدر به معلم وابسته است و چقدر به دانش آموز. چون همین مساله برای دانش آموز دیگری در کلاس دیگری، یک هفته طول کشید.
کاری که من کردم این بود که از تعدادی دانش آموز پرسیدم کسی هست که در این کلاس دوستی داشته باشد و کسی را بشناسد؟
جواب های مختلفی شنیدم. بعد پرسیدم کسی هست که حسن را بشناسد؟ بعضی ها دست بالا بردند. گفتم چقدر خوب که چنین دوستانی داری که می توانی با آنها کلی چیز یاد بگیری. از حسن هم پرسیدم، سر تکان داد که کسی را نمیشناسد. در حالی که میشناخت.
خیلی آرام صحبت می کرد. سرم را نزدیک بردم که نشنیدم. پرسیدم مسلم تو شنیدی حسن چی گفت؟ جواب داد نه! گفتم حسن، مسلم متوجه حرف ات نشد، بلندتر بگو! و …
بعد نقاشی کشید و جلوی کلاس آمد و درباره ی نقاشی اش توضیح داد. فکر می کنم این ها کمک کرد سریع تر با کلاس ارتباط برقرار کند.

اینجا چون فضا کوچک هست، معمولا بچه ها همدیگر را میشناسند، حتی اول سال مادرها برای اینکه بچه ها با دوستانشون در یک کلاس باشند کلاسشون رو عوض می کنند و … . بعضی ها همسایه اند و بعضی ها در مهد با هم بودند. لذا برای این تا به حال برنامه ریزی نکردم.
البته گاهی اوقات اتفاق می افتد که دانش آموزی از کلاس طرد می شود، ممکن است پرخاشگر باشد و یا شلوغ کاری کند. برای برگرداندن او به کلاس باید برنامه ریزی کرد.

دانش آموز کلاس اول در سنی هستند که بسیار بازیگوش و پرحرف اند. تا الان از توضیحاتی که دسته جمعی ارائه دادم نتیجه نگرفتم، بنابراین اولین کاری که کردم این بود که صندلی ها را کنار هم قرار دادم و یک حلقه ساختم، اینطور در گفتگو ها توجه شان بیشتر جلب می شود.
در زمان انجام تکالیف نوشتنی، گاهی اوقات همراهی نکردن ها علت های ساده ای دارد: مداد ندارم، دفتر نیاوردم و … در این مواقع معلم باید چند مداد، تراش، برگه ی خط دار و آچار همراه داشته باشد. من تقریبا در این هفته یک تراش در جیب داشتم که گاهی بچه ها به من مراجعه می کردند که خانم تراش تون را بدهید.
گاهی به هر علتی حواسشان پرت می شود که با دست گذاشتن روی شانه شان، نزدیک شدن، هم قدشان شدن و نگاه کردن در چشمانشان حواسشان برمی گردد، در این حالت لبخندی هم میزنند. اگر نخواهی نزدیک شوی، مجبوری از دور داد بزنی، البته نه یک بار، ممکن است چهاریا پنج بار تکرار کنی، در نهایت هم صدایت میگیرد و با عصبانیت بلند می شوی به صندلی اش نزدیک می شوی و می گویی: چندبار باید تکرار کنم؟

7 پسندیده

زحمات شما قابل قدر است واقعاً شما معلم ها هستید که جامعه خوب و اندیشمند میسازید موفق باشید :+1:

4 پسندیده

من این رو به مادرم نشون دادم و اون نرم افزار پادپرس رو نصب کرد
واقعا برای پدر و مادر ها چیز فوق العاده ایه
من یه برادر دارم که کلاس اولی هست
مطمئنم بعد از تکمیل شدن الگوی جالبی خواهد بود

5 پسندیده

استمرار و پیگیری شما در ثبت متوالی آموزشها قابل تقدیره

به امید موفقیتتان

3 پسندیده

سپاس از شما. امیدوارم مفید باشد.

2 پسندیده

چه قدر نباید! و چه قدر دردناک.

فکر میکردم پدر و مادرها بودن که با ترکیب علاقه و اشتیاقشون بچه هاشون رو بی دست و پا و ترسو/محتاط بار میارن و همیشه به خودم قول داده بودم که حواسم باشه من اگه روزی مسئول تعلیم کسی بودم چنین نکنم! ولی می‌بینم که چنین سبک تعلیم و تربیتی تو سیستم آموزشی مون جا خوش کرده!

روش دیگه ی تدریسِ انسانِ معقول بودن، اینه که به بچه فضای مناسب برای تخلیه انرژی و رشد داده بشه. فضاهایی مثل سالن‌های ورزشی و رشته‌های ورزشی مثل رشته‌های رزمی، سنگنوردی، دو و میدانی و … . این سبک از آموزش دو تا اتفاق رو رقم میزنه:

  • اولا بچه انرژیش تخلیه میشه و دیگه دلیلی نداره تو راهرو بدوه یا از درخت بره بالا.
  • دوما بچه ترکیبی از ریسک‌پذیری و در عین حال توسعه رو تجربه میکنه که در بزرگیش اتفاقا به نفعش میشه.

اگه کسی روش دسترسی به طراح آموزه های مدرسه رو میشناسه خوبه معرفی کنه تا حداقل این سبک فکر هم به گوششون برسه.

دنباله‌ی موضوع‌های

5 پسندیده

به نظرم تصویر سمت چپ در ردیف بالا که مربوط به دویدن هست، می توانست جایگزین های مناسب تری داشته باشد.
به طور کلی بچه ها راه نمی روند، می دوند. تماما شور و نشاط و هیجان اند. اما اینکه چطور این انرژی تخلیه شود، تنها زمانی که برایش درنظر گرفته شده، زنگ ورزش است که آن هم در این اوضاع نابه سامان و کمبود امکانات ( سالن ورزشی که هیچ، دریغ از یک توپ مناسب) ، آنطور که باید نیست.

5 پسندیده

اینجا به نظرم نقش خانواده پررنگ میشه. اگه خانواده‌ها فرصت و سرمایه کافی برای تعلیم بچه‌هاشون در اختیار داشته باشن میتونن از کلاس‌های ورزشی خیلی خوب استفاده کنن.

اگه خانواده‌ای این کار رو نمیکنه، شاید نمیدونه چه اهمیتی میتونه داشته باشه و خیلی خوب میشه اگه تو دورهمی‌های اولیا و مربیان این تیپ نیازهای کودک هم به والدین گفته بشه و فقط از نیازهای درسی صحبت نشه.

3 پسندیده

راستی از سر کنجکاوی و در ضمن نیازی که خودم بارها در بزرگسالی در مقاطع مختلف[1] حس کردم: جایی در درس ها میشه با بچه ها تمرین قصه‌گویی و تعریف داستان رو پیش برد؟ منظورم جایی غیر از ساعت انشا هست که اکثر بچه ها دو-در میکنن و به مادر-پدرهاشون میسپرن نوشتن انشا رو! یه جور تمرین که تفریحی باشه و به بچه ها لذت بده به جای حس ناتوانی!

پ.ن. زنگ انشا همیشه به خودم حس ناتوانی و بی استعدادی میداد. احساس میکردم باید چیزی رو بنویسم که خودم حاضر نیستم بخونم! چارچوبایی که در ذهنم برای زنگ انشا ساخته شده بود خیلی محدود کننده بود.

شاید برای رقم زدن چنین تمرینی بشه از دوستانی که ذهن داستان‌پرداز قوی دارن کمک گرفت. تجربیات ایشون و نقاط مثبتی که در کودکی باعث میشد با لذت بیشتری به ذهنشون اجازه‌ی فرار کردن تو فضا رو بدن … . @baratii.nazanin @Zah_Ra

از تجربه‌های تلاشتون برای داستان‌سرایی در کودکی تعریف کنین؟ چی باعث میشد لذت بیشتری از این کار ببرین؟


  1. از جلسه ی دفاع دکترا گرفته تا ارائه‌های مختلفی که از پادپرس در جمع‌های مختلف داشتم. ↩︎

4 پسندیده

در کتاب فارسی و ریاضی فرصت های زیادی برای پرورش مهارت قصه گویی وجود دارد. صفحات تم ریاضی و تصویر مادر (تصویر بزرگی که برای آموزش هر نشانه طراحی شده است) هر درس آغازی است برای یک داستان.
بچه ها با دیدن هر تصویر باید یک داستان بگویند. البته در کلاس من تقریبا 4-3 نفر هستند که به خوبی این کار را انجام میدهند. اما تا آخر سال فرصت تمرین وجود دارد. ابتدای سال وقتی به تصاویر نگاه می کردند، اجزاء تصویر را به صورت کلمه ای بیان می کردند. نگاه کلی به تصویر نداشتند. باید بتوانند چند جمله را برای هر تصویر بیان کنند.
علاوه بر تصاویر اصلی، تمرین ببین و بگو هم این فرصت را ایجاد می کند. چند تصویر کوچک که داستان کوتاهی را در دل خود دارد.
در پایه های بالاتر، در کتاب فارسی بخشی مجزا برای همین منظور طراحی شده است. صندلی صمیمیت فعالیتی که دانش آموز باید روی صندلی معلم بنشیند و داستانی را برای تصویر مورد نظر بیان کند. نکاتی را در باب نحوه ی شروع و پایان داستان هم ذکر شده است

4 پسندیده

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
تلاشتون مستدام باد که به مرور گنجینه ای را در دلها ثبت میکند

3 پسندیده

کاش میشد معلم های سالهای بالاتر هم مثل شما فعالیتهاشون رو جائی ثبت کنن
فرق است بین خواندن و فهمیدن
فرق است بین فهمیدن و دانستن
هم چنین فرق است بین دانستن و درک کردن
دانش آموز به مرور باید به این نتیجه برسد که در اینده که به قول معروف فارغ التحصیل میشود ( که من به شدت با این کلمه مشکل دارم . حتی خود کلمه دانش آموز) و دیگر از استاد و قلم و کاغذ خبری نیست باید از روزگار و عکس العمل رفتارش بیاموزد و بر صحیفه دل نقش نگارد

3 پسندیده

من وقتی با همکاران مطرح می کنم که دارم چنین کاری رو انجام میدم، می پرسند: به چه درد میخورد؟ چه ارزشی دارد؟ چند نفر کارت را میبینند؟
چند روز پیش با معلمی بازنشسته اما همچنان در حال آموزش صحبت می کردم، ایشان می گفتند جدیدا همکاران کارهایی انجام میدهند که خیلی نمی پسندم. از فعالیت هایشان عکس می گیرند، فیلم می گیرند و …به نظرم اینها فقط وقت کلاس را می گیرد. :thinking:

3 پسندیده

وقتی کاری ثبت شود هم قابلیت دائره المعارف پیدا میکند هم اشکالات بهتر دیده میشود هم در بهره وری موثرتر خواهد بود اصلا همه پیشرفت های بشر با ثبت کردن و اجرا کردن بوقوع پیوسته شما فعلتان را دست کم نگیرید .دیگران هر چه میخواهند بگویند کار شما مصداق خود نمائی ندارد که عیب باشد

3 پسندیده

بله. اما در این محیط دید خوبی نسبت به مستندسازی وجود ندارد. به نظرم باید جلسه هایی برای یادآوری کردن اهمیت آن برگزار شود

3 پسندیده

باید سعی کنیم در پادپُرس یک فرآیند قوی برای مقابله با این حس پیدا کنیم. حسی که در افراد هست که تجربه و ثبت آن به چه دردی میخوره، یا الان وضع جامعه اینجوریه شما به فکر این چیزها هستید یا چیزهای دیگه. متاسفانه در طول سالیان طولانی همین حسها باعث شده که هیچ نکته‌ی مثبت و قابل استنادی از تجربه گذشتگان باقی نمونه!

2 پسندیده