نیازها و کمبودهای انسانی شامل بسیاری از مسائل از مسائل روحی و روانی تا نیازهای مادی و جسمی میشه. اگر که توان رفع معقول این نیازها رو داشته باشیم، باید چه جوری بهشون نگاه کنیم؟
به عنوان عاملی برای ضعف یا خصوصیتی طبیعی که خیلی وقتها تلاش برای رفعشون باعث رشد روابط اجتماعی، تمدن و کیفیت زندگی میشه؟
در تربیت نسلهای آینده باید این مسئله رو به چه شکلی بهشون یاد بدیم؟ آموزش کنونی جامعه چه دیدگاهی به این مسئله داره؟
واقعا سوال خوبیه. خواهش میکنم از دوستان که بیان پاسخ بدن.
نظر شخصیم اینه که من به عنوان یه دختر، نیازهای عاطفی و جسمیم رو فقط در راههای معقولِ مورد تایید جامعه میتونم جواب بدم و اگر اون راههای معقول! فراهم نباشه، یا باید سرکوبشون کنم که خلاف فطرت ادمه یا باید به راههای نامعقول! رو بیارم و طرد بشم! حالا این طرد شدن انواع مختلفی داره! هرچقدر شما در بستر سنتی تر و شهرهای دور از مرکزی زندگی کنید، این نگرش ها قوی تر میشه!
پیشرفت گام به گام انسان بستگی به رفع کردن نیازهای خودش است که از نیازهای حیوانی شروع میشود و تا مراحل عالی نیازهای روحی ادامه پیدا میکند . پس من معتقدم انسان برای پیشرفت باید نیازهایش را تامین کند اما از مسیر درست .
در جامعه و شرایط کنونی برای خیلی از جوانان رفع نیاز ها از طرق معقول امکان پذیر نیست و برای عده محدودی امکان پذیر است که از شرایط مناسب و توانایی مالی برخوردار اند، خوب پس این یک مشکل بس بزرگی است وقتی که رفع نیاز ها از راه معقول و مشروع امکان نداشته باشد یا باید غرایز را سرکوب کرد یا اینکه باید به بی راهه کشانده شد! سرکوب غرایز هم راه درستی نیست و عواقب ناگوار روحی و روانی دارد و رفع غرایز از راه غیر معقول هم از جمله انحرافات است خوب چی باید کرد و برای رفع این مشکل چی راهکاری باید پیش گرفت؟
به نظر من باید قدم اول را از فرهنگسازی شروع کرد که این فرهنگسازی شامل احترام به نیاز های انسانی و یک گام فراتر نهادن از مادی گرایی است، وقتی کسی به دختر مان به خواستگاری میآید به فکر شیر بها های سنگین و مهریه های آنچنانی نباشیم و سنگ های بزرگی پیش پای خواستگار نگذاریم که برای بلند کردن آن به کرن نیاز باشد فقط اولین دلیل که در شرایط امروزی جوانان بخصوص پسر ها نه دختر خانم ها از ازدواج سر باز میزنند این مصارف گزاف و اقتصاد ضعیف است من کسانی را میشناسم که 10 سال نامزد هستند ولی هنوز ازدواج نکردند چون شرایط مالی ندارند و خوانواده های محترم محافل عقد و عروسی آنچنانی میخواهند که پولی کافی نیست برای این کار خوب وقتی ما از عروسی و محافل اضافی انچنانی بگذریم و از مصارف گزاف صرف نظر کنیم و مهریه های سنگین بدوش پسر بیچاره نگذاریم مطمئناً هر پسری دوست دارد ازدواج کند و نیاز هایش به طور معقول مرفوع گردد.
تا زمانیکه این فرهنگ نهادینه شود و هر خانواده ای این فرهنگ خوب را قبول کند و شرط های غیر معقول و چشم و هم چشمی را گنار بگذارد و شرایط مانند خانه های گران قیمت ماشین های مدل بالا و مهریه های سنگین را کنار بگذارند و فقط به نیاز های انسانی احترام بگذارند من مطمئن هیچ کسی با ازدواج مشکلی نخواهد داشت و طبعا هر کسی به خوبی رفاع زندگی اش می اندیشند، و حتماً شرایط خوبی را برای همسر و فرزندانش مهیا خواهد کرد.
وقتی من بتوانم با مصارف خیلی کم به همسر و زندگی دلخواهم برسم این حرف غیر معقول است که به انحرافات کشانده شوم و بخواهم از راه غیر معقول به نیازم برسم، وقتی من میدانم که از راه معقول این کار ممکن نیست یا مجبورم نیازم را سرکوب کنم یا اینکه حتما به انحرافان میگرایم.
و این کار خیلی هم آسان نیست چون باید اندیشه ها راساخت و سال ها باید مبارزه کرد تا این فرهنگ غلط از بین برود و به انسانیت ارزش داده شود نه به مادیات، در شرایطی که ما زندگی میکنیم کسی به انسان ارزش قایل نیست بلکه به پول و دارائی او ارزش قایل است که ما نمونه آنرا به خوبی مشاهد کرده میتوانیم هر گاه این مشکل از بین رفت و انسان ارزش پیدا کردن دیگر مادی گرایی از بین میرود و تمام مشکلاتی که هم اکنون با آن دست و گریبان هستیم حل خواهد شد.
خیلی از آدمها عقل دارند ولی از آن خیلی بهره کمی میگیرند اگر به عقل و اندیشه احترام کنیم و ارزش بدهیم این عقل و اندیشه ما را از منجلاب هزاران بدبختی بیرون خواهد کشید.
نکته جالب اینجاست که همه میدانند که نباید سرکوب کرد بلکه باید از راه درست تامین کرد شرایط برای راه درست هم که مهیا نیست پس باید فرهنگ سازی کرد . کار فرهنگی هم که عمر نوح میخواهدتا نتیجه بدهد. منم که حاضرنیستم از دوران جوانیم اعترافاتی داشته باشم و راهنمایی بکنم
مسئله عمر یک انسان نیست، عمر یک جامعهست. اگر یک نسل قدمی کوچک برداره در نگاه طبیعی به نیازهای انسانی، در نسلهای متوالی به تدریج تعادل بین حقوق انسانها، نیازهای فردی و ساختار بهینه اجتماعی برقرار میشه. لازم نیست که من یا شما به چیزی اعتراف کنیم، بیشتر لازمه توی قضاوتمون، دیدگاهمون به یک جامعه متعادل و انتقالش به نسل بعد تلاش کنیم.
اینطور که من فهمیدم ما می دونیم نیازی داریم و توان رفعش هم داریم. برای رفع چطور باید بهش نگاه کنیم
فروید میگه(شاید هم نگفته باشه) میشه نیازهارو به 3 صورت دید
سرکوبش کن
برطرفش کن
پالایشش کن
بین این 3 گزینه گزینه 3 بهترین نتیجه رو میده. مثلا اگر نیاز جنسی داری تبدیلش کن به عشق
اگر نیاز به خشونت داری بیا تو ورزش ازش استفاده کن. یعنی هم برطرفش کن هم ازش برای پیشرفت و رشد خودت استفاده اش کن.
بزرگان دین و فرهنگ راه درست را ارائه داده اند کسی گوش نمی دهد.
آیا در فرهنگ بیگانه که به فرمایشات جناب فروید عمل کرده اند مشکلات حل شده؟
عشقی که زیر بناش نیاز جنسی باشه عشق نیست هوسرانیه
کسی که نیاز به خشونت داره از نظر روحی و روانی مشکل داره !!! ورزش برای شادابی و طراوت جامعه مفیده و این دو قابل تبدیل نیستند.
روزه یکی از راههای کوتاه مدت برای کاهش این مشکلست.
گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهای اجلالی کنی(حضرت مولانا)
اندرون از طعام خالی دار / تا درو نور معرفت بینی
تهی از حکمتی بعلت آن / که پری از طعام تا بینی(حضرت سعدی)
اگر لذت ترک لذت بدانی / دگر شهوت نفس لذت نخوانی
در معرفت بر کسانیست باز / که درهاست بر روی ایشان فراز(حضرت سعدی)
صیغه که از آن سوئ تعبیر و سوئ استفاده زیادی شده یکی از راه های درست برای این مشکلست
در مثنوی شریف دفتر پنجم حضرت مولانا حکایتی شیرین طرح میکند که باموضوع بحث ما ارتباط دارد
متاسفانه هر کار کردم گوگل گنجور مولانا را باز نکرد در اولین فرصت مینویسم برایتان
آیا بسترِ این راهِ درست در جامعه ی ما به خوبی فراهم شده که به راه درست بزرگان دین گوش فرا بدیم؟
آیا جز این بودِ که بیشتر بسترِ خشونت،تجاوز،بی بند و باری و… فراهم شده؟
شاید در فرهنگ بیگانه ای که شما فرمودید مشکلات کاملا حل نشده باشه ولی به وفور هم یافت نمیشه.
و در آخر ما در هر جای جهان هستی باشیم در وحله ی اول انسانیم و غرب و شرق و … مطرح نیست.
در وجود انسان تمامی حس ها وجود دارد و باید آنهارا شناخت و به طور صحیح بروز داد.
بهتره در مورد آدمهایی که در علم بودن با احتیاط حرف بزنیم. فروید راه حل ارائه نمیکنه (حداقل اصراری به پای بندی به راه حلهای خودش نداره) بلکه صرفا به شناخت و درک این نیازها میپردازه. توی سیاست غرب، همون بلایی سر فروید اومده که توی سوسیالیسم سر مارکس و مطالعاتش اومده.
من حرفم صرفا اینه که به انسان بودن به معنی غرایز طبیعی احترام بزاریم نه اینکه همه رو رفع کنیم. شاید بگید که چه اهمیتی داره؟ ولی در ریز-رفتارهای اجتماعی همین عدم احترام باعث میشه کمکم ذهنیتهای اجتماعی شکل بگیره که شکل بسیار عجیب و غریبی از انسان رو ارائه میده و پر از تناقض با فرد در جامعه باشه.
مولفههای جنسی یکی از این مسائله ولی همه این مسئله نیست. حرفم روی این نیست که لزوما کدوم راه حل درسته یا غلط بیشتر روی اینکه به عنوان یک مسئله طبیعی و نیازمند راه حل پذیرفته بشه میتونه یک قدم مهم و اساسی باشه. یعنی فرد بتونه در جامعه ابراز کنه که این نیاز در وجودش هست و با تقبیح و شماتت روبرو نشه!
زهرا ما کلا 2 نیاز یا 2 احتیاج بر اساس کمبود داریم.
1 : نیاز های فیزیکی و مادی
2 : نیاز به امنیت و آرامش
الان شاید متوجه شده باشی 90 درصد مردم در تلاشند این دو نیاز و برطرف کنند.
خب حالا آبراهام مزلو میگه 6 تا نیاز حقیقی دیگه هم وجود داره که ما رو به انسان بودن نزدیک می کنه و باید درون خودمون ایجادش کنیم چون نیست
3:عشق و تعلق
4:دانایی و آگاهی
5:زیبایی و هنر
6:حرمت نفس و خود دوستی
7:نیاز به خود شدن یا تحقق خود
8:نیاز به اصول اخلاقی و انسانی
مثلا خیلی ها عاشق می شند و ازدواج می کنند بخاطر رفع نیاز های 1 و 2 که مادی هست و جسمی
یا مثلا ما برای رفع نیاز امنیت و آرامش میریم دانشگاه و حتی تا مدرک دکترا هم دانشگاه رو ادامه میدیم که فقط درامد بیشتری داشته باشیم.
حالا بهتر نیست بیایم رشته ای رو انتخاب کنیم که علاوه بر نیاز های 1 و 2 بتونیم نیازهای 3 تا 8 و برطرف کنیم ؟ برای همینه که میگن بچه ها برند دنبال علاقه شون چون اینطوری شروع می کنند به رشد کردن و خود شدن.
خانه
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر پنجم
بخش ۱۵۹ - وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت
خواجهای بودست او را دختری
زهرهخدی مهرخی سیمینبری
گشت بالغ داد دختر را به شو
شو نبود اندر کفائت کفو او
خربزه چون در رسد شد آبناک
گر بنشکافی تلف گردد هلاک
چون ضرورت بود دختر را بداد
او بناکفوی ز تخویف فساد
گفت دختر را کزین داماد نو
خویشتن پرهیز کن حامل مشو
کز ضرورت بود عقد این گدا
این غریباشمار را نبود وفا
ناگهان به جهد کند ترک همه
بر تو طفل او بماند مظلمه
گفت دختر کای پدر خدمت کنم
هست پندت دلپذیر و مغتنم
هر دو روزی هر سه روزی آن پدر
دختر خود را بفرمودی حذر
حامله شد ناگهان دختر ازو
چون بود هر دو جوان خاتون و شو
از پدر او را خفی میداشتش
پنج ماهه گشت کودک یا که شش
گشت پیدا گفت بابا چیست این
من نگفتم که ازو دوری گزین این وصیتهای من خود باد بود که نکردت پند و وعظم هیچ سود گفت بابا چون کنم پرهیز من آتش و پنبهست بیشک مرد و زن پنبه را پرهیز از آتش کجاست یا در آتش کی حفاظست و تقاست
گفت من گفتم که سوی او مرو
تو پذیرای منی او مشو
در زمان حال و انزال و خوشی
خویشتن باید که از وی در کشی
گفت کی دانم که انزالش کیست
این نهانست و بغایت دوردست
گفت چشمش چون کلاپیسه شود
فهم کن که آن وقت انزالش بود
گفت تا چشمش کلاپیسه شدن
کور گشتست این دو چشم کور من
نیست هر عقلی حقیری پایدار
وقت حرص و وقت خشم و کارزار
خلاصه داستان اینست که چون دختر به سن بلوغ رسید پدر مجبور بود او را شوهر دهد ولی چون شوهری در شان او نیافت دختر را سفارش میکرد که مواظبت کند تا خانواده را گسترده نکند
این همون چیزیه که میگم، چون راه حل به تنهایی مهم نیست. وقتی حس تقبیح اجتماعی وجود داشته باشه، راه حل افراد رو جذب نمیکنه.
حرف این نیست از دیدگاههای بالاتر از غرایز برای انسان دس برداریم، منظور اینه که به نیازهای انسان به شکل هرم نگاه کنیم. وقتی نیازهای پایهایتر رو نادیده بگیریم، نباید انتظار داشته باشیم که سطح اجتماعی و فردی بالاتر بره.
کلیشه: اول باید نیاز رو بشناسیم.
من به شخصه هنوز نیازهای اولیه خودم رو نمیشناسم. از جمله نیاز جنسی. در واقع اصلا نمیدانم نیاز جنسی چی هست! تنها گاهی مانند یک چریک تنبل و کارکشته از راه میرسه، کل توان و وجود را توسط باریکترین نخ در دست میگیره، و تو مستأسل در برابرش به التماس میافتی
از تجربه عاشقی خودم که برایتان بگم، رفتارها و احساساتی که از خودم میدیدم، با چیزهایی که از فرهنگ، دین، اندیشههای فمینیستی که برایم جالب و زیبا بودند درک کردهبودم، کاملا متضاد بود. اینکه خودم را کاملا در بند عشق خودم قرار میدادم، و سپس در نهایت ضعف، شروع به التماس میکردم
از طرف دیگر، زوجهایی را میدیدم که وقتی به هم میرسیدند چونان گرگهای زخمی میشدند. این دو را جدا از هم که میدیدم بسیار زیبا و خوشصحبت و در کنار هم از هر دویشان میترسیدم. (این رفتار در میان حیوانات هم کاملا طبیعی است، البته حیوانات مریض روانی)
داستان زن و شوهرهایی که مرد زن را محدود میکند و حال آنکه خودش با زنان به راحتی دستکم صحبت میکند. (این هم در میان حیوانات، همچون گوریلها طبیعی است). حالت عکس آن هم هست، دخترانی که به یارشان حساسند، و چون در خفای دختر را ببینی، چیز دیگری است، و در حقیقت به ناخودآگاه به دنبال ژن قویتری است (چندان به دخترانی که شما را در تلگرام و واتساپ بلاک میکنند یا بیتوجهی میکنند اعتنا نکنید، طبیعت چیز دیگریست، حتی همین بلاک کردنها هم جزئی از آن طبیعت است. در حقیقت شخص بلاک شده، نقش خود را خوب بازی نکرده ، یا در حالت طبیعی، مورد پسند ایشان نبوده)
باید اعتراف کنم که رفتارهایی که از انسانها از نگاه خودم میبینم، با گربهام بسیار مشابه است. آن زمانی که با دستانش غذا را امتحان میکند. آن زمانی که جفتپا توی دام قرار میگیرد، حال آنکه بارها هنگام گرفتن غذا تو را ورنداز میکند اولین باری که میخواهی به او دست بزنی و با پنجهاش به تو حمله میکند. وقتی که غذا را تمام و کمال در ظرف او میریزی، تو را فراموش میکند.
در مقابل خودم، به این گربه عشق نمیورزم. بلکه تشنه نوازش موهای لطیف او هستم. تشنه شنیدن صدایش و حرکتهای ملایم و موزون و آرامش حضورش هستم.
هر آنچه که تا کنون درباره زاده شدن انسانها از میمون شنیدهاید، فراموش کنید. ما از نسل میمونها نیستیم بلکه خودمان یکی از آنها هستیم. (کتاب سرشت جنسی انسان)
چقدر جالب!
ولی هنوز من یه سوالی دارم. جسارت میکنم و بی پرده میپرسم تا موضوع شفاف شه.
به فرض من الان عصبانیم، برم بدوم؟ یا الان نیاز جنسی دارم، بر فرض نبود موقعیت معقول برای پاسخگویی به نیاز، برم به عزیزانم محبت کنم؟
من جنبه ی تخلیه ی انرژی رو متوجه میشم. اینکه عصبانی هستم، برم بدوم یا مشت بزنم و انرژیمو تخلیه کنم برام قابل درکه. ولی تا کجاش پاک کردن صورت مسئله نیست؟
یجور دیگه و از تجربه م بخوام بگم، زمان زیادی تحت فشار بودم و امکان تخلیه ی اون فشار به صورت گریه یا ناراحتی یا خشم رو نداشتم. اون حس ها رو با کارهای دیگه جایگزین کردم. موقتا حالم خوب بود. به نظر میرسید تونستم شرایطمو مدیریت کنم. ولی بعد از چند سال، نتیجه ی عکس دیدم. تمام اون خشم هایی که باید بروز داده میشد و اشکهایی که باید ریخته میشد، تبدیل شده بود به استرس های مداوم که ناشی از عدم تخلیه ی یک حس در زمان و جایگاه خود بود.
چکار باید کرد؟
آیا راههای موقتی همیشه جوابگو هستن؟
آیا واقعا چون راه معقولی برای پاسخگویی به نیازهای فعلیمون وجود نداره، باید جایگزینشون کنیم؟
آیا این جایگزینی عواقبی مثل اون چیزی که مثال زدم نخواهد داشت؟
اتفاقا من روی صحبتم با کمالات انسانی نیست. دقیقا دارم درباره نیازهای اولیه صحبت میکنم. نیازهای اولیه برای داشتن یک آرامش روانی که شامل تامین نیازهای جسمی و عاطفی هست.
من فکر نمیکنم که حسی را جایگزین حسی دیگر کرده بتوانیم چون هر حس زیبایی خودش را دارد و هر خواسته جایگاه خودش را دارد من هرگز نمیتوانم زیبایی های حسی را که به چشمم مشاهده میکنیم به زیبایی های با گوش ما میشنویم ترجیح بدهیم، و همینطور من فکر نمیکنم که غریزه شهوت را بتوانیم به ورزش و طرح انرژی از بین ببریم هر یک از احساس و غرایز جیگاه خود شان را دارند.
در مورد تخلیه هیجان با موارد جایگزین، نظر خودم که البته از دوستان آموختم بگم.
ما دو نوع خشم داریم،
خشم ابراز شده، و خشم فروخورده یا سرکوب شده. (اصطلاحشون رو فراموش کردم).
خشم ابراز شده، همان در برجک زدن، ابراز عصبانیت حتی همان بلاک کردنها. اما خشم سرکوب شده، همان خودخوریهاست، همان خجالتها، رودربایستیها و…
ابراز خشم، یک فایده داره و یک ضرر. فایده آن خلاص شدن از خشم هست، ضرر آن، ناراحت کردن دوست، همصحبت، همنشین و دوم با توجه به علم NLP ایجاد توجه به بدیهاست (که هر زمان که ما به بدیها توجه و تمکز کنیم، برایمان اتفاق میافتند. یعنی من وقتی با عصبانیت از آن بدی حرف میزنم و فریاد میزنم و حرکت بزرگی نشان دهم، کائنات و ضمیر ناخودآگاه، برایم از همان نوع اتفاق را دوباره فراهم میآورد. تا وقتی که به آن بیتوجهی کنم و آهسته و یواشکی از کنار آن بگذرم)
خشم فروخورده میتواند توسط فعالیتهای مختلف آزاد و رها شود. مانند کوهنوردی ، رقص ، نواختن موسیقی و…
البته من در مورد میل جنسی هنوز به نتیجه درستی نرسیدم. هر چند بعد از کوهپیمایی حال خیلی آرامی دارم. ولی خوب کوهپیمایی را به خاطر حس خوبش میروم.