در سیستم کشور ما تقریبا تمام افراد به همین صورت هستند و بنده یک فرد رو مثال زدم تا موضوع به درازا نکشه
توجیه سرمایه گذار بجز اینکه نیاز به طرح پروژه مناسب به قابلیت عملیاتی سازی و نرخ بازگشت مناسب داره ، به بخش های بنیادین اقتصاد کاملا مرتبط هست
در بازاری که فرد میتونه با خرید دلار در سه ماه 300% سود بکنه قطعا هیچ پیشنهاد صنعتی و خدماتی نمیتونه نظرش رو جلب بکنه و توجیه این فرد در صورتی که منطقی فرد بکنیم غیر ممکن خواهد بود و این در حالیست که در این فعالیت هیچگونه مالیاتی هم شامل حالش نمیشه
وقتی ضعف بازار این اجاره رو میده که فرد ماشین از نمایندگی بخره و بیست درصد بیشتر از قیمت نمایندگی در بازار عرضه کنه و فروش ماشین رو در یک ماه انجام میده قطعا توجیهش برای نرخ بازگشت سرمایه گذاری در سال اول برای پروژه های خیلی خوب چیزی در حدود 0.4 تا 0.6 هست ( متوسط ) کار بسیار سختیست
این نوع ضعف های بازار که دلالی رو بسیار سود آور تر از سرمایه گذاری میکنند در کشور ما به وفور یافت میشوند
حتی شما ممکنه به این فرد طرحی با نرخ بازدهی 5 در مدت دو سال ارائه بکنید و این نرخ در حالی باشه که ریسک بازار شما میگه ممکنه تا دو سال آینده ارزش پول 4 برابر کمتر بشه و نرخ بازدهی شما میرسه به چیزی در حدود 1.2
شاید از اصلیترین دلایل به فنا رفتن اقتصاد ایران عدم پایداری باشه
پایداری و ثبات یا مدیریت منظم و منسجم ساختار اقتصادی از اصلیترین و مهمترین اصول رشد اقتصادی محسوب میشه
این در حالی باید انجام بشه که عدم ثبات در بازار ها همیشه به نفع دلال ها و واسطه های مخرب بازار هست که در ایران بسیار زیاد هستند و روابط بسیار نزدیکی با مقامات ارشد دولت دارد و از این لابی ها و بخشی از توانایی های مالیشون برای بی ثبات کردن بازار استفاده میکنند
در صورت عدم وجود ثبات در بازار روی هیچ چیز نمیشه حساب کرد
تولید ، فروش ، اشتغال ، سود و زیان ؛ پس انداز ، سرمایه گذاری و …
اینکه بخواییم در یک اقتصاد متلاطم راهی برای شکوفایی اقتصادی پیدا کنیم مثل این هست که قصد داشته باشیم یک رستوران رو باز در وسط اقیانوس بزنیم و اونجارو جایی امن و دلنشین معرفی کنیم در حال که هیچ کنترلی روی امنیتش وجود نداره
اینکه سرمایه از کدام مجرا تامین بشه امروز چندان مطرح نیست
سرمایه گذار و سرمایه ای برای انجام این کار اختصاص پیدا نمیکنه چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی
حمایت هایی که بیان کردم صرفا ارائه حمایت های مالی ، مکانی ، مالیاتی و حفظ حقوق نیست بلکه دقیقا مواردی مثل ایجاد بستری با ثبات برای انجام فعالیت رو هم در بر میگیرده
فرض کنید در بازار بورس سهامی رو میبینید که شش ماه هست که یک روز در ماه 500% رشد کرده و باقی روز های ماه شامل افت بوده و در میان دو ماه هم روز های پر افتی داشته و مجموع نمودار رشد خاص یا افت خاصی رو نشون نمیده
این یعنی نهایتا میتونید از این سهام بصورت کوتاه مدت استفاده کنید و اگر شانس باهاتون یار باشه و درست بررسی کرده باشید میتونید در یک بازه کوتاهی سودی به جیب بزنید ، ولی خب امکان داره در همین بازه کوتاه ضرر خیلی بزرگی هم متحمل بشید
رویکرد های سرمایه گذاری در اقتصاد کلان در این سطح هیچ وقت کوتاه مدت نیست
هیچ سرمایه گذاری با هدف بازدهی شش ماهه یه سه ماهه یا حتی یک ساله دراین مقیاس انجام نمیشه
و برای تحلیل مسیر سرمایه گذاری های بلند مدت اولین نیازمندی وجود ثبات در بستری هست که شروع به فعالیت کردین
در ایران نتنها ثبات در تک تک بستر ها به سطح پایین تری میاد بلکه ثبات کلی بازار هم روند مثبتی نداره و به هیچ عنوان قابل پیش بینی نیست
منظور از ابياري تحت فشار در ايران استفاده ميشه ابياري باراني است
كه عملا حدود ده درصد از افرادي كه زمينشون رو باراني كردن از اين روش استفاده ميكنن
و كشاورزي داره به سمت ابياري قطره اي پيش ميره
و البته ميزان زيادي از هزينه ها صرف انتقال اب رودها به دشت هاي بي اب كشور ميشه كه خودش اصلا كارشناسانه نيست و نابودي اكوسيستم هاي زير دستي رو در پي داره
اگر اشتباه نکنم ایران در سال چیزی در حدود 270 میلیارد متر مکعب بارش دارد و در بهترین شرایط امکان ذخیره سازی چیزی بین 0.5 تا 1 درصد از این مقدار بارش و تزریق آن به شبکه آبرسانی تحت فشار است که برابر میشود با گنجایش سد کارون چهار ( کمی کمتر با احتساب اتلاف)
این در حالی است که هزینه انجام این برنامه معادل میشود با هزینه احداث 5 نیروگاه آب شیرین کن ( کل مشکل کمبود آب را حل کرده و مازاد منابع ابی در کشور ایجاد میکند که میتواند زمینه ساز گسترش جنگ ها و بیابان ضدایی باشد )
یا برابر میشود با هزینه تاسیس نیرو گاه های برق خورشیدی با برآیند تولیدی بیشتر از کل ظرفیت کنونی کشور
یا هزینه ای معادل تاسیس 8 سد کارون 4 ( این امکان وجود ندارد ولی این هزینه برابر با چنین مقیاسی است )
مشکلی که با بیشتر اقتصاددانها دارم این است که مثل خیلی از اقشار دیگر (از جمله مهندسان) فقط یک بعد قضیه را میبینند. به همین خاطر زمانی که برای حل یک مشکل راه حلی ارایه میدهند مشکلات بیشتری ایجاد میکنند. برای مثال در مورد همین پنجره جمعیتی، فقط به این نکته اشاره میکنند که با کاهش رشد جمعیت اقتصاد آسیب میبیند اما هرگز به این نکته اشاره نمیکنند که آیا ایران توانایی تحمل جمعیت بیشتر از این را دارد؟
فکر میکنم ما به جای افزایش جمعیت باید به فکر استفاده و نگهداری از جمعیت جوان فعلی باشیم. همینطور در صورت کاهش جمعیت جوان میتوانیم از جوانان کشورهای همسایه از جمله افغانستان استفاده کنیم.
ببینید پنجره جمعیتی بر رشد جمعیت به عنوان اهرم کمکی به رشد اقتصاد دلالت ندارد
پنجره جمعیتی بدین صورت تعریف میشه : بازه ای از زمان که در آن جمعیت آماده به کار و توانمند شما نسبت به دیگر گروه های سنی در اکثریت قرار دارند
این یعنی در این زمان شما نیاز به حداقل هزینه برای مدیریت کهن سالان دارید و بدلیل توانمندی جامعه تا حدود زیادی هزینه های ثابت در زمینه بعداشت و بهداری و همینطور توانمند سازی و آموزش صرفه جویی میشه
پنجره جمعیتی زمانی هست که این وضعیت در کشور ایجاد میشه
در حال حاضر فکر میکنم ایران از سال 1389 وارد پنجره جمعیتی شده باشه و این پنجره تا سال 1400 الی 1405 بسته میشه و بیشتر جمعیت کشور به تبدیل به افراد مسن میشن که دیگه راندمان کاری بالایی ندارند
برای مثال سال 1405 رو فرض کنید و متولدین ده 60 رو
این افراد به سن 45 سالگی رسیدند و توانایی های بدنی و ذهنیشون تا حدود قابل توجهی افت میکنه
این جامعه باید آماده بشه برای بازنشستگی تا 5 الی 15 سال بعد و دریافت حمایت های لازم
این حمایت ها و زیر ساخت های لازم باید توسط قشر جوان جامعه از قبل ایجاد و تامین شده باشه
اما موضوع اینه که جمعیت متولدین دهه شصت و هفتاد در کشور بدون بهره برداری داره به سمت پیر شدن پیش میره تا این جمعیت مفید تبدیل به یک جامعه مشکل ساز بشه
وقتی دهه شصتی ها و هفتادی ها به سنین شصت تا هفتاد سال برسند رو فرض کنید
تعداد افراد پیر در جامعه ما از مجموع افراد توانمند با اختلاف زیادی بیشتر خواهد بود و این موضوع تبعات بسیاری برای جامعه در پی خواهد داشت
اصل موضوع استفاده از پنجره جمعیتیست
دقیقا یکی از اصلیترین موضوعاتی که چین و ژاپن رو به جایگاه های امروزیشون رسوند
و این درحالیت که ایران در میان بازه پنجره جمعیتی خود مشکل بیکاری دارد آن هم در مقیاس بسیار بزرگ
جالب تر از آن اینکه اکثر بیکاران را قشر جوان و تازه نفس جامعه تشکیل میدهند و اکثریت شاغلین را افراد مسن
راه حل افزایش باروری همونطور که شما میفرمایید احمقانه ترین راهکار هست
حتی با افزایش نرخ باروری کشور همیشه در این پنجره نمیمونه و بصورت طبیعی این پنجره بین هز 35 الی 70 سال یکبار میتونه در کشوری با حدود جمعیتی ایران نمود پیدا کنه
پس اگر الان نرخ باروری بره بالا داریم برای رسیدن به امکانات کاربردی در 35 الی 70 سال آینده تلاش میکنیم و این یعنی چندین نسل این وسط فنا شدن
( دهه شصتی ها باید همشون ازداج کنند و در هر خوانواده حداقل سه فرزند وجود داشته باشه تا در بیست سی سال آینده ایران دوباره در وضعیت پنجره جمعیتی قرار بگیره. آیا با شرایط امروز ایران این امکان پذیر هست؟)
اولین و معقولترین راه حل استفاده حداکثری از توانایی های نسلی است که باعث بروز پنجره جمعیتی شده
یعنی همین متولد دهه شصت و دهه هفتاد به کار بسته بشوند تا بتوانند زیر ساخت و امکانات لازم برای بازنشستگی ، مزایای مالی ، مراقبت های پزشکی و اجتماعی و … را برای دوره کهن سالی خود فراهم کنند و البته در کنار آن مازاد تولیدی نیز برای نسل های بعدی گذاشته و همینطور زیر ساخت هارا بهینه سازی کنند تا نسل های بعدی با توجه به نسبت جمعیتی پایینتر بتوانند از عهده نگه داری و مدیریت این جمعیت بازنشسته بر بیایند
مهندسی که امروز مشغول باشد میتواند برای ایام پیری خود ذخیره ای داشته باشد تا از دریافت کمک های مالی و حقوق بازنشستگی بی نیاز شود ولی مهندس بیکار همان سربار و جیره خور آینده کشور است
حال هر چقدر هم که جمعیت زیاد شود نمیتواند این ضعف را جبران کند چراکه امکان ندارد یک نفر بتواند جور دو یا چند نفر را به دوش بکشد و این افزیش جمعیت خود باعث بروز مشکلات فراوانی خواهد شد
بخصوص برای کشوری که از فرصت های جمعیتی پیشین خود استفاده نکرده و اکنون دوباره روی موج رشد جمعیتی قرار گرفته
استفاده از پنجره جمعیتی باعث میشود نسل های بعدی و پنجره های جمعیتی بعدی به بهینه سازی نزدیکتر شوند
خانواده هایی که در سنین جوانی توانسته اند فعالیت های مناسب ، سود آور و سازنده ای انجام دهند میتواند راهنما ، مشوق و حامی خوبی برای نسل بعدی باشند
ولی در حال حاضر این احتمال میرود که بسیاری از افراد این نسل ها در ایران در آینده زندگان خود به موفق شدن کودکان خود دلخوش کنند تا به واسطه آن از این وضعیت بد نجات یابند. در این وضعیت آیا نسل بعدی شانس موفقیت خواهدد داشت؟ چقدر؟
آمار این مرجع( مرجع نا معتبر از نظر بنده) رو بررسی کنید
در بسیاری موارد انقدر احمقانست که خندتون میگیره
این سازمان بجای تحقیق و تولید آمار مشغول آمار سازیست
حس میکنم نشستن ، یکی داد میزنه آقا این نرخ تورم رو چند بزنم ؟؟ اون یکی میگه بزن دیگه هشت بزن…
خودتون حساب کنید وگرنه در ایران که هیچ در دنیا هم آمار های ارگان های دولتی بعضا دروغی بیش نیست فقط فرقش این است که در ایران هرچقدر دروغ شاخدار تر باورش برای مردم آسان تر! چون هیچ مرکز آماری خصوصی در ایران وجود ندارد که خلافش را ثابت کند
فقط در آسیای شرق (ژاپن، چین، کره) است که شرافت از پول مهم تر است و همین مساله باعث شده آنها تبدیل به ابر قدرت های حال حاضر و آینده شوند.
یک پیشنهاد
دنبال پیدا کردن کلید نباشید واقعا
کاملا بیهودس
ما با یک قفل روبرو نیستیم که با یک کلید باز بشه و همه چیز ختم به خیر بشه
وضعیت بیشتر شبیه به گیرکردن در یک ماز هست
چطور اینطور شدند … سوالی که پرسیدید ساعت ها حرف دارم براش ریشه درختش آموزش نسل کودکه و هویت فردی. واقعا دوست ندارم نصفه نیمه راجع بهش تایپ کنم برای صحبت کردن در این موارد اصلا با تایپ راحت نیستم
به خوبی یادم میآید که از دوران کودکی نسل قبلی در گوشم میخواند که اوضاع ایران خیلی خراب است و بدتر از این نمیشود. اما به نظرم با گذشت زمان یک چیزهایی بهتر شد. مثلا شدیدا معتقدم که فرهنگ شهرنشینی و رعایت حقوق همسایه از بیست سال پیش تا امروز رشد کرده است. اما از آنجا که بحث اینجا اقتصادی است، میتوان با عدد و رقم صحبت کرد.
با جلال @Jalal_Razavi و عماد @Emad_Mohammadpoor خیلی موافق نیستم که در آمار شک میکنند. اگر با یک حسابدار هم کلام شده باشید میدانید که دست بردن در آمار و حسابسازی خیلی کار سختی نیست. اما با همه اینها آمار رسمی معتبرترین مرجع ما برای تصمیمگیری است و گزینه دیگری در کار نیست.
بعد از انقلاب، اقتصاد ایران پیوسته در حال رشد بوده است. در نمودار زیر تولید ناخالص ملی ایران (قرمز)، عربستان (سبز)، عراق (آبی) و قطر (زرد) را میبینید (منبع):
GDP
دلیل این که کشور قطر در نمودار دوم بالاتر از همه قرار میگیرد، جمعیت پاییناش نسبت به سایر کشورهاست. به طوری که درآمد حاصل از نفت بین تعداد کمتری از افراد تقسیم میشود. اگر توجه کنید ایران در کنار عراق قرار دارد.
سرانه تولید ناخالص ملی سالانه در ایران ۵۰۰۰ دلار است. با دلار ۱۰۰۰۰ تومانی میشود ۵۰ میلیون تومان در یک سال. بنابراین اگر ثروت در ایران را عادلانه تقسیم کنیم به هر نفر سالی ۵۰ میلیون میرسد. اگر ۳۵ درصد این مقدار برای بیمه و مالیات کسر شود (در آلمان ۴۵ درصد حقوق بابت بیمه و مالیات کسر میشود) ماهی ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان درآمد خالص هر فرد ایرانی در یک جامعه کاملا عادل خواهد بود.
آیا چنین واقعیتی را میپذیریم؟
پذیرش واقعیتها گام اول پیشرفت
متاسفانه ما ایرانیها عادت داریم که از واقعیات فرار کنیم به جای این که یاد بگیریم با آنها زندگی کنیم. چیزی که عدد و رقم میگوید این است که ایران یک کشور ثروتمند نیست. در واکنش به این جمله خیلیها میگویند: «ایران منابع زیادی دارد و فساد و بیکفایتی مسئولان تنها دلیلی است که ما در جای کنونی قرار داریم.»
با جمله بالا مخالف نیستم اما ایمان دارم که این همه ماجرا نیست. واقعیت این است که وجود نفت ما ایرانیها را شدیدا تنبل کرده است. ما به زندگی نفتی عادت کردهایم. نمونهاش را میتوانیم در خودمان و اطرافیانمان ببینیم، آدمهایی که منتظرند یک شغل پشت میز نشینی پیدا کنند و بدون تولید ارزش افزوده به پول برسند. در کارخانهجات هم همینطور است. رییس کارخانه خیالش راحت است که از بانک وام میگیرد و قرار نیست پس بدهد چرا که پول نفت آن را جبران میکند.
چون سه ساعت باقی مونده ترجیه میدم ادامه موضوع رو بیخیال بشم
ولی خب در مورد شاخص ثروت هم کمی در اشتباه هستید
نفت قرار هست ثروت یک کشور باشد که توانایی کشور خودرا بر اساس نفت اندازه بگیریم؟
خودتان میگویید نفت کشور مارا تنبل کرده و بازهم در محاسبات خود تنها نفت را مورد بررسی قرار میدهید با این روند قرار است تغییری ایجاد شود؟
ثروت ایران را قرار است بررسی کنیم یا دلایل بد بودن حال اقتصاد ایران؟
چون بر اساس این شاخص ایران کشور ثروتمندی نیست یعنی اقتصاد درست بشو نیست؟
فروش بشکه های نفت قرار است ثروت ساز باشد یا استفاده و فرآوری نفت؟