خیلی برام جالبه وقتی یک فیلم خارجی، عموما امریکایی رو میبینم، قسمت هایی از فیلم که در مورد روستاس رو نشون میده که یه تک خونه یا چند خونه کنار هم اند و کلی دام و زمین کشاورزی دارن، خونه شون خیلی قشنگه و کلی امکانات هم دارن حتی ایستگاه اتوبوس یا قطار هم هست. همه ی امکانات براشون هست اگه بخوان و بعید میدونم بخوان مهاجرت کنن به شهر!
توی سال های گذشته مهاجرت روستا به شهر توی کشورمون خیلی زیاد شده، به نظر شما دلیل (ها) این مهاجرت ها چی میتونه باشه؟ اصلا جمعیت روستانشین برای کشور چقدر مفیدند؟ یا چطور میتونن بر اقتصاد و پیشرفت کشور تاثیر بذارن؟
همانطور که گفتی توزیع ناعادلانه امکانات یکی از عوامل تشویق کننده مهاجرت هست. خیلی از مراکز استانها هنوز ایستگاه راهآهن ندارند چه برسد به شهرهای کوچک و روستاها.
کشاورزی ۱۴ درصد اقتصاد ایران را تشکیل میدهد. بنابراین روستاییها نقش مهمی در اقتصاد غیر نفتی بازی میکنند. جالب این که طبق آخرین آمار جمعیت روستاها در ابران حدود ۲۰ میلیون نفر است و ۶۰ میلیون نفر دیگر در شهرها زندگی میکنند. یعنی ۷۵ درصد جمعیت ایران در شهرها زندگی میکنند.
من زندگی در تهران، زنجان و کرمانشاه را تجربه کردهام. در زنجان که شهر کوچکتری بود آرامش بیشتری داشتم و احساس میکردم که مردم هم آرامش بیشتری دارند. اگرچه زنجان نسبت به تهران شهر فقیرتری بود اما از رفتار مردم به نظر میرسید که استرس و عجلهای درونشان وجود ندارد. چنین آرامشی را در بعضی از روستاهای کرمانشاه هم تجربه کردهام.
ممنونم ، به نظرت این ارامش چه دلیل هایی داره؟ چقدر دولت میتونه توی به وجود اوردن این ارامش نقش داشته باشه ؟
به نظر خودم تسهیلات بیشتری برای روستایی ها در نظر بگیرن
اول یک مثال میزنم. زمانی که تهران بودم روزی چهار ساعت از وقتم در تاکسی و در ترافیک میگذشت. به وضوح برایم مشخص بود که رانندهها عصبی هستند و از حالت عادی خارج شدهاند. زمانی که به زنجان رفتم (که بیست برابر از تهران کوچکتر است) عجلهای ندیدم چون فاصله سر تا ته شهر ۱۵ دقیقه بود. به خاطر همین رانندهها آرامش بیشتری داشتند.
در شهرهای کوچک و روستاها هزینههای زندیگ پایینتر است. همبستگی اجتماعی بیشتر از شهرهای بزرگ است و آدم کمتر احساس تنهایی میکند. به خاطر همین فشار هم کمتر است.
دولت با توزیع عادلانه ثروت میتواند نقش خیلی مهمی در حفظ روستاها و در نتیجه حفظ آرامش داشته باشد.
نکتهبینی جالبی بود. دلایلی که میتونم برای مهاجرت ببینم:
فکر نمیکنم پول به صورت مستقیم در تصمیم کوچ تاثیر داشته باشه. با اینکه درامدها در روستاها و شهرهای کوچیک کمتر هست، ولی هزینه های زندگی هم به همون نسبت کمتره.
خیلی از افراد برای تجربه هیجان بیشتر به شهرهای بزرگ رو میارن، چون همون طور که مطرح شد زندگی در شهرهای کوچیک پر از آرامشه و فرد همیشه اون قدر زمان داره که حوصله ش سر بره.
بودن فعالیتهای هیجان زا، مثلا پرواز با کایت یا پیست های موتور و اتومبیل و … شاید بتونه توزیع جمعیت رو از شهرها به سمت روستاها ببره.
یکی دیگه از چیزهایی که در شهرهای کوچیک تر گاهی آزار دهنده س، آشنایی همه با هم هست. طوری که اگه یه روز مثلا از خونه نیای بیرون همه در جریان هستن! این البته باعث امنیت و احساس تعلق بیشتر میشه، ولی از اون ور هم حریم خصوصی معناش رو از دست میده.
نحوه تبلیغ امکانات شهرهای بزرگ و تصویر افراد از زندگی در شهر بزرگ، قبل از اینکه واقعا تجربه ش کنن؛ در این مهاجرت تاثیر داره. مثلا اون قدر که در تلویزیون تبلیغ هایی برای امکانات شهرهای بزرگ میبینیم، راجع به روستاها و شهرهای کوچک نمیشنویم.
روستا نشین ها و عشایر لازم و ملزوم یک واحد مردمی در کشور هستند. این اقشار میتونن جز سالم ترین، شادترین و حتی جز ثروتمندان کشور باشند؛ به شرطی که دولت به آنها احترام گذاشته و آنها هم متقابلا به دولت احترام بگذارند.
تاثیر این افراد رو در کشاورزی و محصولات، گردشگری و آموزش میتونیم ببینیم و صد در صد در اقتصاد هم تاثیر بسیار خوبی دارن، اگر دقت کنیم کشاورزی و گردشگری جز مشاغل بسیار عالی و پربار اقتصادی هستند.
و البته تاثیر بر توزیع جمعیت به طور مساوی.
دکتر کاوه مدنی استاد سیاست گذاری محیط زیست گفته اند که ما اگر به روستاییان احترام نگذاریم و کار کشاورزی اونا رو بی اهمیت بشماریم و محصولاتشون رو نخریم و به روستاها نرسیم در نتیجه مردم روستا به شهر خواهند آمد. اون محل کم کم خالی از سکنه خواهد شد و در نتیجه جمعیت در شهر بسیار بیشتر خواهد شد و اب کمتری داریم. امیدوارم اهمیت بیشتری به این افراد دهیم.
فکر کنم این به طور کلی باشه چون در کشور ما این دو صنعت قدرت و ثروت کافی رو ندارن این در حالی هست که هر کدوم می تونه به تنهایی نیاز یک کشور رو بر طرف کنه.
تو آلمان خیلی از واحدهای کوچیک شهری مثل روستا بعضا با معضلات ایران روبرو هستن، ولی یه نکته خیلی جالب در این زمینه وجود داره و اونم مدیریت توزیع هست. فرض کنید تو یه بازه تاریخی یه شهر مثل هامبورگ به علت ازدیاد مبادلات تجاری با کشورهای خاورمیانه و همچنین شرق دور ثروتمندتر از سایر شهرها میشه. به واسطه ثروت بیشتر، جمعیت بیشتری به زندگی توی اون شهر علاقهمند میشه؛ حالا مدیران شهری شروع به سیاست گذاری میکنن.
از اونجا که یه برنامه کلی برای همه کشور برای توزیع یکنواخت جمعیت تعریف شده، بنابراین با بالا بردن مالیاتهای مختلفِ شهری، قیمتها رو تو شهر زیاد میکنن و از جانب دیگه با توجه به اینکه به نیروی کار برای هندل کردن این ثروت زایی نیاز دارن، پول مازاد بدست امده رو تو حمل و نقل بیرون شهری و همچنین توسعه صنایع خارج از شهر سرمایه گذاری میکنن. نتیجه مردم از روستاهای اطراف میتونن بدون متحمل شدن هزینه زندگی کردن تو شهر، در کنار شغل روستاییشون، به چرخه اقتصاد شهر کمک کنند.
اما نگاه مسئولین داخلی در تهران چه جوریه؟ با ثروتمند شدن شهرها، مسئولین تمام امکانات رو صرف ایجاد امکانات بیشتر در اون شهر میکنن، که نتیجه اش علاقمندسازی بیشتر هست. چون هزینه های شهری هم افزایش پیدا نکرده، جمعیت افزایش پیدا میکنه و جمعیت بیشتر تولید ثروت بیشتر و نیازمندی به امکانات بیشتر رو حس میکنه. این روند تصاعدی، باعث خالی شدن واحد های کوچک شهری از روستاها و عشایر تا شهرستانها و شهرها میشه.
فقط تصور کنید که هزینههای اتوبانهای جدید تهران رو به حمل و نقل عمومیش اختصاص میدادن و یا با افزایش مالیاتها تو تهران و خرج کردن اون در بهبود حمل و نقل، شرایط زندگی خارج تهران رو فراهم میکردن.
یه دلیلش این میتونه باشه که روستا نشینان بدون توجه به کشاورزی به عنوان محور توسعه روستاها می خوان مثل شهریا زندگی کنن. اکثر شوراهای محلی توسعه را در آسفالت خیابانها و طرح های هادی روستاها بدون توجه به کشاورزی می بینند. زمین های کشاورزی بسرعت تبدیل به مسکونی میشه و هزینه های کشاورزی بالاست. محصولات توسط دلالان به قیمت اندک خریداری میشه. هیچ گونه حمایتی از طرف دولت و نهادهای مربوطه انجام نمیشه.
متاسفانه هیچ گونه حمایتی از کشاورزان نمیشه و شوراها و دهیاران به فکر جذب بودجه برای آسفالت کردن کوچه ها و خیابانها هستن و قطعا در این اینگونه فعالیتها حیف و میل زیادی رخ میده. برای توسعه کشاورزی و حمایت از اونها هیچگونه اقدامی نمی کنن
البته دولت یه سری کمک ها میکنه مثلا خرید تضمینی محصول، بذر اصلاح شده با قیمت کنترلی، کمک به فراید ابیاری تحت فشار، مدارس سیار برای عشایر، خرید تضمینی گوشت و… اما این ها باید در کنار تمرکز زدایی امکانات رفاهی، ارائه تسهیلات بیشتر به روستاهاو …
مثلا روستاها نیاز به خط اتوبوس، بانک، مراكز درمانی مجهز، مکان های رفاهیو فرهنگی و… دارند که در این زمینه هم باید کار بشه.
اما در نهایت باید تلاش بشه که روستا ها روستا بمونن و مردمشون هم شغل روستایی(کشاورزی و دامداری و…) نه اینکه روستایی داشته باشیم که همه افرادش کارمند یا کارگر باشند و هر روز برن شهر و برگردند.
فکر نکنم واقعا این مسئله ای که در فیلم دیدید واقعی باشه، چون یکی از اقوام ما که در امریکا زندگی می کرد این مسئله رو بیان کرد حتی در امریکا هم روستاها دارن خالی میشن یا حداکثر دولت اونارو تبدیل به شهر میکنه … .
واین که کلا وقتی ما به انسان ها نگاه خاصی پیدا میکنیم و بر اساس این نگاه، اونها رو از زندگی محروم می کنیم این بخش از جامعه دچار سرخوردگی میشن …انسان سرخورده باعث سیکل معیوبی میشه که در نتیجه اون بخشی از جامعه از وجود توانایی ها و ظرفیت انسانی بی بهره میشه … پس اقتصاد رو به افول میره و کشور از پیشرفت بازمیمونه … برای کمکشون دیدتون رو عوض کنید وکنم و اول از خودمون شروع کنیم.
بخش عمده یک کشور را زراعت و دام داری تشکیل میدهد، و این دام داری و زراعت را نمیتوان بخوبی در شهر ها توسعه داد و دهات و اطراف که دارای زمین های وسیع است هم میشود دام داری های بزرگ ایجاد کرد و هم میتوان زراعت را به طور چشم گیری توسعه داد و این کار بیشتر توسط روستانشینان صورت میپذیرد چون تاجری پول سرمایه گذاری دارد ولی دانش دام پروری و توسعه زراعت را ندارد پس با پول خود اینکار را بوسیله روستانشینان توسعه میدهد دام پروری های بزرگ ایجاد میکند، که در روستا هم آب و علف وگیاه برای تغدیه آنها وجود دارد و هم هوای پاک برای تنفس دام ها است، و از نگاه زراعت تولید هر نوع میوه جات در زمین ها و باغهای دهات و روستا ها امکان پذیر است که این کار را ما در شهر ها کمتر میتوانیم انجام دهیم.
به نظر من روستانشینان نیمی از اقتصاد کشور را تامین میکنند. (" از روی شوخی هم میشود بگویم که ما شهری ها بازوی کار در باغها و زمین های زراعتی و دام داری ها را نداریم، ما و شما آسوده پرورده “بچه نه نه ” هستیم توسعه دام داری و زراعت را روستانشینان به خوبی انجام داده میتوانند")