خوب اگر که خصوصیات کلی مردم ایران رو میخواید ببینید، نه خصوصیات قشری که برای تحصیل رفتن اروپا،
- ما به نسبت جهانی مردم باهوشی نیستیم. این حدس نیست، عدد و رقم وجود داره. قبلا توی این بحث در موردش حرف زدیم. این تنها فاکتور ژنتیکی هست که میتونیم به طور قطع در موردش حرف بزنیم. البته دقت کنید که قشری که شما باهاشون سروکار دارید قشر باهوش جامعه هستن و برای همه اجتماعها به طور طبیعی این قشر وجود داره!
فاکتورهای تاریخی:
-
ما هفت هزار سال فرهنگ نداریم، به این معنی که فرهنگ رشد کرده باشه. در واقع هزار سال پیش فرهنگ خاص خودمون رو داشتیم و شاید بشه گفت که در این هزار سال به دلایلی همه چیز رو از دست دادیم و البته پیشرفت خاصی نداشتیم. میخواید به قیاس دستآوردهای فرهنگی خودمون با بقیه جاها و نقششون در دنیا امروز نگاه کنید تا ببینید که چقدر اهمیت داره!
-
خصوصیت نسبتا مفید: برخلاف خیلی از کشورهای خاورمیانه، ایدئولوژی حاکم بر جامعه رو پذیرفتیم و خیلی اصراری به مالکیت این عقاید نداریم. به همین خاطر فکر میکنم جز آرومترین و سازگارترین مهاجرهای دنیا باشیم. پذیرش فرهنگی و اعتقادی به نسبت خوبی داریم و معمولا خیلی خودمون رو درگیر این مسائل نمیکنیم.
فاکتورهای اجتماعی ما از این میاد که در یک جامعه پیش-مدرن زندگی میکنیم. توصیف این جامعه رو از کتاب انسان خردمند قرض میگیریم تا خصوصیات اجتماعی خودمون رو بهتر درک کنیم (این خصوصیات ربطی به ایرانی بودنمون نداره به تیپ اجتماع ربط داره)
-
به علم به مفهوم کشف و درک دنیا برای پیشرفت اعتقادی نداریم. علم از نظر ما بد نیست ولی مستقل از دنیایی که در اون زندگی میکنیم، اعتقاد داریم که حقایقی وجود داره که باید همه چیز براساس اونها باشه. این حقایق رو از گذشته یا از جایی به ارث بردیم و همیشه دنبال دیدن دلایل مرتبط با این حقایق هستیم و بقیه نشانها رو انکار میکنیم.
-
از نظر ما منفعت اجتماعی یک مقدار ثابتیه، بنابراین هر کسی هم سهم مشخصی در این منفعت داره. در نتیجه جامعه جای رقابت برای به دست آوردن سهم بیشتره نه همکاری برای بیشتر کردن منفعت کل اجتماع. نتیجه اینکه، هر کسی سهم بیشتری از من داره، با دغلبازی اون رو به دست آورده و اگر من هم میخوام سهم بیشتری به دست بیارم، باید دغلباز باشم. امروز در اوج رفتار ناشی از این طرز فکر هستیم!
-
آدمهایی هستیم که گروه آشناهامون، مثلا خانواده بر جامعه ارجحن. به دلیل رقابتی بودن جامعه، حس میکنیم تنها کسانی که میتونیم بهشون اعتماد داشته باشیم و بهشون محبت کنیم، همین گروه فامیلی و آشناها هستن. بقیه دنبال چاپیدن هستن و قابل اعتماد نیستن.
رفتارهای ناشی از این طرز تفکرها زیاد هستن مثلا
-
همیشه به آینده بیاطمینان هستیم. دلیلش هم اینه که پشتوانه اجتماعی برای ایمان به آینده نداریم. بسیار به ذخیره ثروت اعتقاد داریم و اینکار رو خیلی وقتها تا دم مرگ هم ادامه میدیم! اساسا منتظریم جامعه نابود بشه چون عملا کسی در اون مشارکت موثری نداره! نکته مهم اینه که در کل فکر میکنیم که نبودن اکثریت جامعه، زندگی رو برامون راحتتر میکنه!
-
اعتقادات اجتماعی ثابتی نداریم. در موضع ضعف، به عدالت و مساوات اعتقاد داریم و در موضع قدرت به اینکه هر کسی مسئول خودشه. به طور کلی همیشه اعتقادی داریم که به نفعمون باشه و کاری به نتایج اجتماعی این اعتقاد نداریم.
این میتونه دلیل منعطف بودنمون در جاهایی باشه که در موضع ضعف هستیم و بیگانهایم. به طور کلی زیردستهای خوبی هستیم و بالادستهایی بسیار سختگیر و بیانصاف! -
اعتقاد داریم که فرد باید مستقل باشه یعنی تا حد امکان همه چیز رو بلد باشه و به دیگران تکیه نکنه. این هم به دلیل عدم اطمینان به اجتماع در وجود ما پدید اومده. به همین دلیله که بسیار بیشتر از اونکه به مهارتهای نرم در کارها اعتقاد داشته باشیم به مهارتهای سخت اهمیت میدیم. به همین خاطر معمولا در کارهای تیمی چندان موفقیتی به دست نمیاریم و بیشتر به دنبال کسب مهارتهای همتیمیها و حذف اونها هستیم!
برچسب خوب و بد به این خصوصیات نزنیم، هرچند از نظر ثبات اجتماعی قطعا خصوصیتی مثبت در وجودمون پیدا نمیشه. ولی اکثر این خصوصیتها حاصل تاریخ و جامعهای هست که در اون رشد کردیم و نه به دلیل خاصیت فردی. خیلی از جوامع خیلی از این خصوصیتها رو دارن.
در کل فکر میکنم دو تا خاصیت منعطف بودن مالی و اجتماعی و قدرت بالا در مهارتهای سخت (دانش) میتونه قابلیت مانور داشته باشه برای منظوری که دارید، بقیه خصوصیتها به جز در مواردی خاص قابل عرضه نیستن!