ما کی هستیم؟ متاسفانه بحث غالب جوامع ما ساختن طنز و جوک در مورد رفتار و شخصیت خودمونه و غالب ما خودمون رو ادمهایی دغل باز معرفی میکنیم. اغلب جوکهایی که ما در مورد خودمون میسازیم اینکه ما ادمهایی دغل باز زیر کار در رویی و … و البته با فرهنگ هفت هزار ساله هستیم.
ولی سوال من اینکه ما به عنوان یه شهروند ایرانی کی هستیم؟ چه ویژگی هایی شخصیتیی ما رو از دیگر ملیتها جدا میکنه و موجب پیشرفت یا ضرر ما میشه .
چیزی که من تا حالا فهمیدم اینکه
ما مردمی هستیم که خوب مذاکره میکنیم من چندین مورد از دیدگاه افراد اینجا این مورد رو فهمیدم. ادمهایی خیلی با حوصله ایی نیستیم ولی ادمهایی هستیم که به سرعت میتونیم خوشحال بشیم و به صورت کلی ما ادمهایی خیلی منعطفی هستیم.
و البته به صورت غالب ما ادمهایی که سخت تن به تغییر ساختار می دهیم ولی تا جاییکه میتونیم ظاهر رو تغییر می دیم.
خیلی دوست دارم تعریف شما از یه ایرانی رو بدونم و بدونم ایا این نقطه قوتته یا ضعف
خب ما هر کی هستیم نتیجه اتفاقی بوده که افتاده کار با خوب و بدش ندارم فقط می خوام بگم دیگه همینی هستیم که هستیم این کشور و تمدن و هر چیزی داریم نتیجه چیزی هست که هستیم خوب یا بد.
ما مردم ایران مردم صلح طلبی هستیم (کاری به خوب و بدش ندارم)
ما نسبتا مردم تمیزی هستیم
ما مردم مهر طلبی هستیم یعنی مهربون نیستیم ولی بدنبال مهربانی هستیم همونطوری که به دنبال مادیات هستیم
ما مردم وابسته ای هستیم پسر به مادر، دختر به پدر و هزار تا وابستگی دیگه
ما مردم آماده خواهی هستیم یعنی چیز هارو آماده می خوایم
ما مردم ریسک پذیری نیستیم
ما مردمی هستیم که خیلی چیزهارو فراموش میکنیم یا باعث شدن فراموش کنیم یا دوست نداریم بیاد بیاریم
ما در ظاهر مردم شادی هستیم ولی شاد نیستیم
ما مردمی هستیم که خودمون و دوست نداریم(ما مردمی هستیم که میوه گندیده رو خودمون می خوریم و میوه خوب و میدیم به دیگران)
ما مردم اجنبی پرستی هستیم.
ما مردم منفی بافی هستیم نمونه اش خوده من ببینید چقدر منفی نوشتم اگر بیشتر یادم اومد پست و آپدیت می کنم.
چیزهایی که نوشتی واقعیت داره اما دوست دارم به دید یک فروشنده بخوایی خودت رو بفروشی به عنوان یه ایرانی؟ چطور میتونی این ویژگی هایی شخصیتی رو بفروشی؟
خب حالا که در حد کالا اومدیم پایین می تونم به مشتری بگم این جنسی که اینجا داریم ظاهرش بخاطر گرمای بیش از حد و شرایط نا مناسب یکم آسیب دیده ولی بعضی ها رو نگاه تازه این شرایط فرم بهتری بهشون داده فقط باید یکم تمیزش کنی.
جنس قطعاتش خوبه، مجهز شده به زبان فارسی، می تونه خیلی پیچیده تر از شخصیت های انگلیسی زبان ظاهر بشه ولی باید تعمیر بشه.
به طور کلی بیشتر روی زبان فارسی مانور میدم چون باعث شده ذهن پیچیده تری پیدا کنیم و اگر از این ذهن استفاده کنیم می تونیم به جاهایی برسیم. یعنی ذهن خوبی داریم ولی چیزی که توش ریخته شده خوب نیست
می تونم برای فروش بهتر شخصیت یک داستان 2500 ساله هم بچسبونم بهش، این یکم به جنس ارزش میده، ولی نه برای کسانی که دنبال کاربرد هستند.
همینطوری بخوای بخریش خیلی چیزی برای گفتن نداره
برعکس تو من با توجه به شرایط دانشجویان ایرانی رو یه چیزهایی دیگه مانور میدم
خرکار ( اصطلاح بهتری براش پیدا نکردم چون واقعیت سختکوش خیلی مفهموممو نمی رسونه)، باهوشو البته کم مصرف و کم توقع. قابل اعتماد و البته به راحتی می تونه با سایر اجزایی سیستم مچ بشه. یه خورده اسمش بد در رفته که باعث میشه اویلش خیلی راحت نتونی باهاش کار کنی. کمتر غر میزنه تو کار و البته در بیشتر مواقع با کمتر چیز میتونه خوشحال و سر خوش باشه. قابلیت تطابق با به روزترین نرم افزارهایی جهان رو داره منتها با سیستمهای مالی دنیا خیلی مچ نمیشه و این موضوع خیلی براش تعریف نشده نیاز داره که تو این زمینه یه خورده رو نرم افزارش کار بشه ولی خوب پایه نرم افزارش خوبه.
مثل هند. چقدر هم خوب هند از این پتانسیل خودش داره استفاده می کنه.
حتی جالبترش اینکه ما به واسطه زبان فارسی صحبت کردنمون به انگلیسی قابل فهم تره. منتها ما به واسطه ایی با دنیا ارتباطمون قطع شده.
وقتی هند رو گفتی یادم اومد که به صورت میانگین زبان انگلیسیمونم خوب نیست و شاید یه دلیل پیشرفت هندیا تسلطشون به زبان انگلیسیه
شاید هندیا به این خاطر زبانشون خوبه که مستعمره انگلیس بودن…ولی ما دوستنداریم مستعمره باشیم و از این فارغ شدیم.(البته هنوزم هند زیر لفظی مستعمره س…وگرنه چنین کشوری با همچین فقری سخته پنجمین کشور برای تجارت و منافع اقتصادی باشه)
بنظرم مهم نیس که زبان انگلیسمون درچه حده…باید تلاشگر باشیم وسخت کوش…کشور چین و ترکیه شاید از ده نفر یه نفر هم به خوبی زبان رو متوجه نشه ولی از تجارت واکوتوریسمی قابل سنجش با خیلی از کشورا نیستند که زبان خوبی دارند.مثل ما…
زبان ملاک نیست بنظرم.اول باید تحلیل کنیم خودمونو که کجاها کم داریم و باید قابلیت های ترمیمی رو بشناسیم.که زمان لازم داره وکمی یکنواختی فکری
انتقادتون رو تا حدی قبول دارم منتها به سوال اصلی جواب ندادید. ما کی هستیم
خوب اگر که خصوصیات کلی مردم ایران رو میخواید ببینید، نه خصوصیات قشری که برای تحصیل رفتن اروپا،
- ما به نسبت جهانی مردم باهوشی نیستیم. این حدس نیست، عدد و رقم وجود داره. قبلا توی این بحث در موردش حرف زدیم. این تنها فاکتور ژنتیکی هست که میتونیم به طور قطع در موردش حرف بزنیم. البته دقت کنید که قشری که شما باهاشون سروکار دارید قشر باهوش جامعه هستن و برای همه اجتماعها به طور طبیعی این قشر وجود داره!
فاکتورهای تاریخی:
-
ما هفت هزار سال فرهنگ نداریم، به این معنی که فرهنگ رشد کرده باشه. در واقع هزار سال پیش فرهنگ خاص خودمون رو داشتیم و شاید بشه گفت که در این هزار سال به دلایلی همه چیز رو از دست دادیم و البته پیشرفت خاصی نداشتیم. میخواید به قیاس دستآوردهای فرهنگی خودمون با بقیه جاها و نقششون در دنیا امروز نگاه کنید تا ببینید که چقدر اهمیت داره!
-
خصوصیت نسبتا مفید: برخلاف خیلی از کشورهای خاورمیانه، ایدئولوژی حاکم بر جامعه رو پذیرفتیم و خیلی اصراری به مالکیت این عقاید نداریم. به همین خاطر فکر میکنم جز آرومترین و سازگارترین مهاجرهای دنیا باشیم. پذیرش فرهنگی و اعتقادی به نسبت خوبی داریم و معمولا خیلی خودمون رو درگیر این مسائل نمیکنیم.
فاکتورهای اجتماعی ما از این میاد که در یک جامعه پیش-مدرن زندگی میکنیم. توصیف این جامعه رو از کتاب انسان خردمند قرض میگیریم تا خصوصیات اجتماعی خودمون رو بهتر درک کنیم (این خصوصیات ربطی به ایرانی بودنمون نداره به تیپ اجتماع ربط داره)
-
به علم به مفهوم کشف و درک دنیا برای پیشرفت اعتقادی نداریم. علم از نظر ما بد نیست ولی مستقل از دنیایی که در اون زندگی میکنیم، اعتقاد داریم که حقایقی وجود داره که باید همه چیز براساس اونها باشه. این حقایق رو از گذشته یا از جایی به ارث بردیم و همیشه دنبال دیدن دلایل مرتبط با این حقایق هستیم و بقیه نشانها رو انکار میکنیم.
-
از نظر ما منفعت اجتماعی یک مقدار ثابتیه، بنابراین هر کسی هم سهم مشخصی در این منفعت داره. در نتیجه جامعه جای رقابت برای به دست آوردن سهم بیشتره نه همکاری برای بیشتر کردن منفعت کل اجتماع. نتیجه اینکه، هر کسی سهم بیشتری از من داره، با دغلبازی اون رو به دست آورده و اگر من هم میخوام سهم بیشتری به دست بیارم، باید دغلباز باشم. امروز در اوج رفتار ناشی از این طرز فکر هستیم!
-
آدمهایی هستیم که گروه آشناهامون، مثلا خانواده بر جامعه ارجحن. به دلیل رقابتی بودن جامعه، حس میکنیم تنها کسانی که میتونیم بهشون اعتماد داشته باشیم و بهشون محبت کنیم، همین گروه فامیلی و آشناها هستن. بقیه دنبال چاپیدن هستن و قابل اعتماد نیستن.
رفتارهای ناشی از این طرز تفکرها زیاد هستن مثلا
-
همیشه به آینده بیاطمینان هستیم. دلیلش هم اینه که پشتوانه اجتماعی برای ایمان به آینده نداریم. بسیار به ذخیره ثروت اعتقاد داریم و اینکار رو خیلی وقتها تا دم مرگ هم ادامه میدیم! اساسا منتظریم جامعه نابود بشه چون عملا کسی در اون مشارکت موثری نداره! نکته مهم اینه که در کل فکر میکنیم که نبودن اکثریت جامعه، زندگی رو برامون راحتتر میکنه!
-
اعتقادات اجتماعی ثابتی نداریم. در موضع ضعف، به عدالت و مساوات اعتقاد داریم و در موضع قدرت به اینکه هر کسی مسئول خودشه. به طور کلی همیشه اعتقادی داریم که به نفعمون باشه و کاری به نتایج اجتماعی این اعتقاد نداریم.
این میتونه دلیل منعطف بودنمون در جاهایی باشه که در موضع ضعف هستیم و بیگانهایم. به طور کلی زیردستهای خوبی هستیم و بالادستهایی بسیار سختگیر و بیانصاف! -
اعتقاد داریم که فرد باید مستقل باشه یعنی تا حد امکان همه چیز رو بلد باشه و به دیگران تکیه نکنه. این هم به دلیل عدم اطمینان به اجتماع در وجود ما پدید اومده. به همین دلیله که بسیار بیشتر از اونکه به مهارتهای نرم در کارها اعتقاد داشته باشیم به مهارتهای سخت اهمیت میدیم. به همین خاطر معمولا در کارهای تیمی چندان موفقیتی به دست نمیاریم و بیشتر به دنبال کسب مهارتهای همتیمیها و حذف اونها هستیم!
برچسب خوب و بد به این خصوصیات نزنیم، هرچند از نظر ثبات اجتماعی قطعا خصوصیتی مثبت در وجودمون پیدا نمیشه. ولی اکثر این خصوصیتها حاصل تاریخ و جامعهای هست که در اون رشد کردیم و نه به دلیل خاصیت فردی. خیلی از جوامع خیلی از این خصوصیتها رو دارن.
در کل فکر میکنم دو تا خاصیت منعطف بودن مالی و اجتماعی و قدرت بالا در مهارتهای سخت (دانش) میتونه قابلیت مانور داشته باشه برای منظوری که دارید، بقیه خصوصیتها به جز در مواردی خاص قابل عرضه نیستن!
بحث دوست نداشتن نبوده که باعث شده مستعمره نشیم همونطور که شهریور 20 نشون داد، اگر قدرت های بزرگ استعماری میخواستند ما را استعمار کنند، برایشان مشکل نبود. مسئله ایران قبل از پیدا شدن نفت این بود که ارزش چندانی برای مستعمره شدن نداشت چون منابع خاصی نداشت، جمعیت کار چندانی نداشت و نقش سپر هند را بازی میکرد. البته این نافی منفور بودن مستعمره در میان مردم ما نیست.
از این مثال اینطور میخواهم استفاده کنم که ما درک درستی نسبت به تاریخ و سرگذشت خودمان نداریم. شاید چون توانایی هضم انتقاد را نداریم چون رگ گردنمان سریع متورم میشود. همانطور که یوسف جان گفت چندان به بازی برد-برد اعتقادی نداریم. در زمینه نژادپرستی هم وضعیت بسیار خرابی داریم. غیر از دوره هخامنشیان و تا حدی اوایل ورود اسلام، کمتر دوره ای بوده که ایران چیزی برای عرضه به دنیا داشته است که با تاریخ طولانیش مایه سرافکندگیست و نشان میدهد که ما باید سخت کار و برنامه ریزی کنیم.
در عوض میتوان گفت ایرانیان مردم به نسبت مهربان و احساساتی هستند. توانایی تغییر و انطباق با محیط بالایی دارند (در میان مهاجران میتوان این را دید). به ظاهر و خانه اهمیت زیادی میدهند. مردمی مغرور و ریسک پذیر هستند و همواره به رشد و ترقی فکر میکنند. اینها البته مشاهدات شخصی است.
اتفاقا قیاس با هند از یک نظر جالبه. من با هندیها برخورد داشتم و به نظرم نمیاد که ذاتا برتری خاصی بر ما یا بر جای دیگهای داشته باشن. هند دو خاصیت جالب داره که باعث شده که میتونه هم خطرناک باشه هم پتانسیل بالایی داشته باشه:
-
جمعیت بسیار زیادی داره و منابع طبیعی و آب وهوای طبیعی بسیار خوبی برای زندگی داره.
-
پیشینه ساختاری بسیار ضعیفی نسبت به ایران یا چین داره. یادمون باشه هند یا حداقل قسمتی از اون زمانی تحت هجوم ما هم قرار گرفته.
جمعیت بسیار بالا معمولا آدمها رو مطیع بار میاره. دلیل هم اینه که کشوری با اون سطح جمعیت نمیتونه خیلی به فکر آزادی فردی و اجتماعی باشه. به همین خاطر هندیها پتانسیل اجتماعی بسیار بالاتری نسبت به ایران دارن. اینکه اختلافاتی رخ میده و خیلی در رسانهها بولد میشه، در مقابل وسعت و جمعیت هند بسیار ناچیزه.
عدم وجود پیشینه ساختاری، باعث میشه اجتماع هند آماده پذیرش ساختارهای جدید باشه، برخلاف ما که نتونستیم از تاریخ عبور کنیم، هند تاریخ چندان قدرتمندی برای درگیر شدن نداره. از طرفی همین نبود ساختار قدرتمند سیاسی باعث شده که خیلی خودشون رو وابسته به حمایت دولت ندونن و در برخوردهاشون تعجب میکردن که ایرانیها چرا اینقدر از دولت توقع دارن و هر کاری رو به امید حمایت دولتی انجام میدن.
نکته مهم در سیاستگذاری هندیها، واقعبینی بسیار زیادشونه. من در علوم پایه بیشتر ارتباط داشتم و میدونم به جای اینکه به دنبال ساختارهای بسیار گسترده و بالا بردن کمیت باشن، سرمایهگذاری روی ساختارهای محدود ولی بسیار باکیفیت انجام شده. در همین حال، از سرمایهگذاری به دنبال منفعت واقعی هستن تا پرستیژ. مثلا اگر که به علوم پایه هند نگاه کنید، بیشتر سطح پایین و متمایل به کاربردی مورد توجه هست تا تحقیقات سطح بالای جهانی!
یکی از دلایل حضور هندیها در سطح تحقیقات جهانی همین سرمایهگذاری و البته بازار بزرگ یک میلیاردی اونهاست که برای بسیاری از اروپاییها و آمریکاییها جذابیت داره و سعی دارن با جذب افرادی از هند شانسی بالاتری برای سود در این بازار بزرگ به دست بیارن، اتفاقی که در مورد چین هم تا حدودی میوفته. قیاس از این نظر کاملا غیرمنصفانهست، ولی اگر میخواید این قیاس رو با ایران انجام بدید، باید به دوره سرمایهگذاریهای وسیع ایران در سالهای ۱۳۵۰ به بعد برگردید که افراد به راحتی آب خوردن میتونستن از ایران میتونستن برن به اروپا و آمریکا.
هندی ها یه خوبی دیگه ای که دارند اینه که فرهنگشون به صورتی هست که با درامد کمی هم که دارند از زندگی لذت می برند و راضی هستند، لباس های شادتری می پوشند برعکس ما
با اینکه همه گفته هاتون رو خیلی قبول دارم ولی این گفته رو چندی برابر قبول دارم که هر کسی باید کتاب انسان خردمند رو بخونه …
من نمیتونم از هند جز اون چیزی که میدونستم بگم ولی میدونم خیلی آنچنان پایه های محکمی نداره(درونی یا بیرونی )فقط میدونم ما تو یه دوره از زمان موندیم و نمیتونیم عبور کنیم و در عین حالی که میخوایم استقلال فردی و اجتماعی داشته باشیم باید از خیلی از چیزا بگذریم که نمیتونیم (یا شاید پایه های ساختاری کشوری چنین حکمی رو داده…نمیدونم شاید گفته هام صحیح نباشه)
درست میگید شاید یه مثال اشتباه بوده یا اینکه من درست و دقیق فرصت نکردم توضیح بدم که منظورم رو متوجه بشید.(الان خیلی از وقتم زدم که این تاپیک رو تا آخر بخونم چون برام مهمه)
چون ما آدم های هستیم مغرور که به کم اضی نمیشیم و گذر زمان رو نمیخواهیم بفهمیم که ممکنه یه زمانی برعکس بشه و همیشه همینطور ماها (روچه خونواده و چه جامعه)زیاده خواه پورش دادن و به هیچ چیز کم راضی نیستیم.فقط آدم هایی هستیم که دنبال لاکچری بودن هستیم.در صورتی که لذت و آرامش روانی در زندگی ساده و کمتر حرص خوردن خیلی بیشتر و زندگی شاداب تری داره.
در جامعه ای نابسامان داریم رشد میکنیم که از فکر ،فرهنگ،خونواده و پایه های ساختاری و حکومتی و …همگی دچار تزلزل و نیمه رشد هستیم.
بنا به دلایل مختلف (بازخورد منفی اجتماع یا منفور شدن گوینده و نویسنده و …) ، در کشور ما کمتر شخصی وجود دارد که به صورت دقیق به موشکافی خصلتها و ویژگیهای اجتماعی ما بپردازد و تابوی خوب بودن ، عالی بودن و بینظیر بدون اجتماع ایران را بشکند و لایههای حقیقی و زیرین و بسترساز اجتماع را به بوته نقد و بررسی بکشد.
مسلما معایب رفتاری و اجتماعی و فرهنگی ما ایرانیان نسبت به مزایای آن برتری دارد و این مانع اصلی عدم توسعه ما در طول تاریخ بوده.
چه قدر جالب بود که همه ما از دیدگاه خودمون جامعه رو شناختیم و چقدر جالب که میشه گفت هیچ پژوهش متقنی در این زمینه وجود نداره . این موضوع وقتی برایی من خیلی خیلی تعجب برانگیز شد که با استاد ایرانشناسی دانشگاهمون قرار گذاشتم و بعدش دیدم چقدر خوب با ریز فرهنگ ما اشناست. به نظرتون ما چطور میتونیم تغییری تو جامعه ایجاد کنیم وقتی هنوز نمی دونیم کی هستیم. در این ارتباط به نوشته زیر تو اینترنت برخوردم که دوست داشتم با شما به اشتراک بذارم
http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/85
برام جالبه چطور مردممونو قابل اعتمادو مهربان طلب و…دیدین ؟(بنظرم سکن شمال غرب کشورمون باشین )آخه آب و هوا روی خلقیات آدم خیلی تأثیر میزاره…
ولی واقعیت تلخ جامعه اینه که تکلیفمون باخودمونم روشن نیست،آدمای به شدت خودخواهی هستیم، همه فقط به فکر خودشونن، حتی فکر میکنم ترسو هم باشیم،آدمای کنار خیابونو هیچوقت دیدین؟ (یه حرف قانع کننده واسه خودتون دارین که ما که نمیتونیم کاری کنیم)
اما هیچوقت یادتون نره با دنیا هرجور رفتار کنین باهاتون رفتار میکنه ،مردم ما کلمه ها رو اشتباه به جای هم زیاد به کار میبرن مثلا اینجا
- به سواستفاده میگن زرنگی (خیلی هم زیاد بکار برده میشه /:)،
- به سکوت میگن سیاست
خوشم میاد خوب خودشنو گول میزنین ،تنها چیزی که میتونن باشن بزدل بودنه ،حتی شرط میبندم نصف این جمعیت نمیدونه کشور یعنی چی ،چه برسه که بخوان به برای چی بودنش برسن.
نسبت به خودشون زیادی خوشبینن(اونقد خوشبینن ک نه اعتمادبنفسشونو از دست دادن نه به مشکلاشون پی بردن و بقیه بنظرشون …)
خودمم خسته شدم از این همه فاز منفی (خلاصه اندازه ی عربا هم نیستیم )
هرچند میدونیم از لجن زار چیز دیگه ایو هم نمیشه انتظار داشت
کمی عصبانی نوشتید ولی با ذات حرفتون موافقم. شاید دو تا نکته هم بتونم اضافه کنم:
-
مردم به شدت توداری هستیم. ظاهر بسیار فریبندهای برای خودمون ایجاد کردیم. همین خیلی جاها باعث میشه که غمگین بشیم، چون دیگران هم همین ظاهر فریبنده رو دارن و ما باطن خودمون رو با ظاهرشون مقایسه میکنیم و احساس بدبختی میکنیم.
-
در امور تصمیمگیری اجتماعی به شدت بیتجربه هستیم. این میتونه ریشهی بسیاری از تحلیلهای نامعقول و انتظارات نابجای اجتماعیمون باشه. یعنی تجربه بودن و تصمیمگیری در یک جمع کوچیک رو نداشتیم تا بدونیم فرآیندهای اجتماعی حتی در سطح پایین چقدر پیچیدهست و نباید به سادگی در سطح یک کشور ادعایی رو مطرح کنیم.
به لیست کلمات اشتباهی هم میتونم اینها رو اضافه کنم:
- به پاچهخواری میگیم احترام
- به آویزوون شدن میگیم همکاری و کار تیمی
هرچند عرفان خوندن متنت نشون میده که چقدر از محیطی که توش زندگی میکنی اعصبانی و منزجری اما برایی من یه چیز خیلی عجیبه.
من تو زمانیکه تو ابران بودم تمام حس بد و تلخی رو تو داشتی داشتم و البته باید بهت بگم من کل زندگیم تو کرج و تهران زندگی کردم و شاید بد نباشه بدونی که قبل از اینکه به المان بیام با اینکه کلی افتخار علمی و فرهنگی و… داشتم مجبور بودم وردست خیاط باشم و ماهی هشتصد هزار تومن دربیارم و دست اخرم وقتی سوار تاکسی میشدم می دیدم که پولی که با هزار زحمت بدست اوردم رو خیلی راحت راننده تاکسی داره به صورت بیجا ازم میگیره و وقتی ازش می پرسیدم چرا با توهین روبرو میشدم. بماند که این وسط یه زخم عمیق عاطفیم به خاطر بی پولی خوردم و اون اواخر فقط با قرصهایی ضد افسردگی کار میکردم. از این لحاظ برام چیزی که گفتی جالبه که وقتی با همه افرادی که ت. ایران هستند صحبت میکنم همه متفق قول همین نکات رو در مورد خودشون میگن ( تو تنها نیستی و اتفاقا تمام کسانیکه تو ایران بودند و هستن من جمله خود من همچین نظری رو داشتم) اما سوال اینجاست
یا تو بخشی از جامعه هستی یا نه
اگه بخشی از جامعه هستی پس باید تمام این نکات برات عادی باشه و یا نیستی ( با توجه به حساسیتت نسبت به این موضوعات ) پس تو جزو چه جامعه ایی هستی؟
یه اتفاق خیلی جالب که حتی تو اینجا برام افتاده اینکه همه ماهااا از یه سری چیزهااا بدمون میاد ولی تو موقعیت مشابه همون کار رو دقیقا انجام میدیدم.
مثال شخصی
پدر من ادمی مستقلی بود به این صورت که همیشه همه چیز رو خودش برایی ما انتخاب میکرد و بعد ما مجبور بودیم انتخابشو بپذیریم. مثلا وقتی میخواست مبل یا چیزی برایی خونه بخره یه وقتهایی خودش انتخاب میکرد و ما همیشه از این موضوع ناراحت بودیم . بعدها من وقتی تو یه رابطه عاطفی دیگه رفتم به صورت نا خوداگاه متوجه شدم که دقیقا رفتار پدرم رو دارم.
از گفتن این حرفها میخواستم به این موضوع برسم که جامعه رو کسی جز ادمهاش که ماییم تشکیل میدیم. پس اگه صفتی بدی برایی جامعه میخواییم بشماریم مگه نه اینکه خودمون هم جزو اون جامعه هستیم. پس چی میشه که ماها تو مقام انتقاد از جامعه کلی صفات بد میشماریم و بعدش تو یه شرایط دیگه با یک حالت دیگه همون کار غلط رو میکنیم. مثلا تو جامعه ایرانیان در اطراف من همه از غیبت کردن ایرانیان می نالد و بعدش خودشون تو یه شرایطی غیبت می کنند.
تو جمع بندی به حرفهایی تو واقعیت هدف من از این سوال بود که شخصیت پذیرفته شده ما چیه؟
ایا جامعه ما قبول داره که زیر کار در رو و ایا تک تک افراد جامعه این رو قبول دارند. مثلا خیلی از ما میگیم ایرانیان زیر کار در رو هستن ولی ایا خودمون به هنوان بخشی از جامعه این موضوع رو قبول داریم و ایا من بهزاد پذیرفتم که ایرانیا زیر کار در رو هستم. من برای خودم یک تعریف مشخص یا به بیان دیگه یه اینه تمام قد از ایرانیان ندارم. من نمی دونم خوب یا بد کی هستم و این سوال رو پرسیدم چون اگه من بپذیرم زیر کار در رو هستم در صدد اصلاحش برمیام. همون طور که یه ژاپنی کاملا پذیرفته که دو هزار سال قبل رو درختها داشته شکار میکرده. حالا به این سوال اینطور جواب بده که تمام صفاتی که خودتم به عنوان یک ایرانی شاملش میشی رو لیست کن و بگو کسی هستی
اول که بخاطر شرایط سختی که داشتین متاسفم،همه ما یه جورایی زخم خورده و هم دردیم ،راجب پدرتونم فکر کنم درصد زیادی از نسل های قبل(ازجمله مامان خود من که لباساییو که برای من بوده رو خودش انتخاب میکرده )فکر میکنم یه ریشه ی روانی داشته باشه وگرنه باید به سلیقه ی اطرافیانشونم احترام میگذاشتن .
نه من تو ایران به دنیا اومدم تا الانم توی ایران بودم حتی سفر خارج از کشورهم نداشتم (البته چند تا فامیل و دوست قدیمی داشتم که ساکن کانادا و امریکا و انگلیس بودن )شاید تاثیر اونا باشه ،اما فکر میکنم بیشتر بخاطر اینکه تو افکارم سیر میکردم ،یعنی به جمع و اطرافم زیاد دقت نمیکنم ،و راجب اینکه اکثرا کتاب نیمه ی وجود دبی فوردو خوندنو فکر میکنن اینها همه فرافکنی خودمون نسبت به دیگرانه باید بگم همیشه اینجوری نیست ،برخلاف اینکه من هم خودمو با اجتماع جمع بستم چون فکر میکردم خلافش زیاد جالب نیست ،اما راستش شاید یک یا چند بار اینکارا رو انجام داده باشم (اما واسه منافع شخصی نبوده و به کسی آسیب نزدم ،گاهی اوقات به بقیه بیشتر از خودم اهمیت میدم ،شاید واسه اینکه به بقیه آسیب نزنم سکوت کرده باشم اما دروغ نگفتم ،اگر غیبت کردنای همه عمرمو بزارن روی هم اندازه ی غیبت های یک روزه دوستام هم نمیشه ،چاپلوسی که هیچوقت نکردم،(اگر سرمو هم ببرن یا کل زندگیمو ازم بگیرن و بگن بگو غلط کردم اینکارو نمیکنم ،(البته اگه کار اشتباهی کرده باشم معذرت خواهی میکنم ،اما مردمیو که من میبینم هدف هاشونو مهم تر از وجود خودشون میبینن حاضرن کل شخصیتشونو خرد کنن تا به هدفشون برسن (از شخصیت من هم بیزارن )البته من همه مردمو ندیدم اما بنظرم مردمیو که باهاشون وقت گذاشتم بدترین ادمای دنیان حتی مردهاشونم مردونگی ندارن (البته زادگاه من ی روستاس که مردم خیلی خوبی هم دارع ها )ولی خب 6 سال از عمرمو ی جا دیگه گذروندم ،همه ی مردم ذاتن خوبیو دوست دارن اما حالا محیط الوده شده ادم ها هم الوده شدن ،چجوری میشه درستشون کرد؟