تحقیقات نشون داده که مردها کلا کمتر از زنها گریه میکنن، علاوه بر دلیل اجتماعی که برای این قضیه وجود داره، یه دلیل فیزیولوژیک هم هست که مربوط به تفاوتهای هورمونی زن و مرد (در سطح کمتر هورمون پرولاکتین در مردها) هست.
به عنوان یه زن که راحت میتونه از لحاظ اجتماعی گریه کنه، ، گریه رو ابزاری/راهکاری برای ریلکس شدن و تخلیه بعضی ناراحتیها، خشمها و کلافگیهای بیمورد میدونم. از این لحاظ بهشون برچسب بیمورد زدم که خیلی وقتها این آزردگیها با یه گریه به فراموشی سپرده شدن.
حدس میزنم، مردها هم چنین مواردی رو در زندگیشون دارن، لحظاتی که زندگی به هر دلیلی اون شکلی که باید نیست و امور در جای خودش نیست. با توجه به محدودیتهایی که بیولوژی و اجتماع برای مردها ایجاد کردن، در چنین مواقعی راهکار مردها چیه؟
فکر می کنم مردها بر خلاف زن ها که اینطور وقع ها گریه می کنن یا میل به صحبت کردن دارن: در لاک خود فرو رفته، فکر و سکوت می کند. همینطور به قول شاعر:" مرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه قدم میزنه"
معمولا سیستم ذهنی بر پایه تمرکز مردها (برخلاف خانمها)، اگه درست استفاده بشه، در این موقعها کمکشون میکنه. یعنی با توجه روی سرگرمیهائی مثل بازی یا چیزای دیگه، فشار عصبی رو برای مدتی از خودشون دور میکنن چون به راحتی تمرکزشون از مسئله آزاردهنده دور میشه. معمولا مردائی که به این جنبه ها در حد مناسب و در زمان مناسب، میرسن، از نظر روحی و جسمی سالمتر میمونن.
برای من هم جالبه که بیشتر خانمها نظر میدن شاید بهتر بود که توضیح سئوال توی عنوان میومد. یعنی: راهکار جایگزین گریه برای تخیله فشار عصبی، در مورد مردها چی هست؟
الان با این نکتهای که اشاره کردین اگه از یه راه حل سری و خفن هم استفاده میکردیم که دیگه حرفی ازمون درنمیومد
برای شخص خودم و در هنگام فشار عصبی حرف زدن با آدما، شاید با کمی تم درددل شایدم راجع به یه موضوع جایگزین، تخلیه کننده مناسبی باشه. البته همونطور که @yousef هم اشاره کردن سرگرمی و کارای متفرقه کمک بزرگی بهم میکنه. البته در لحظاتی که خیلی تحت فشارم از ابزار گریه استفاده میکنم و زیاد درگیر باید و نباید نیستم
فکر میکنم کمتر مردی بوده که دلاش نخواد گریه کنه، فرآیند گریهکردن برای من توی مایههای غسل تعمیده، فقط مشکل اینه که از هر کس بپرسی آخرین بار کی گریه کردی یادش نمییاد. یعنی خودِ من اگر، توی گوشام نمیخوندن که «مرد فقط زیر سیاهی تکیه امام حسین گریه میکنه» معلوم نبود چند سال یک بار بتونم. صورت خوشی نداره بگم امّا من برای مرگ خیلی از نزدیکان هم گریه نکردم، البته همین برام ترسناک بود، مشاوره هم رفتم که کلاً پشیمون شدم، گاهی فکر میکردم مرگ برام عادی شده؛ ولی مرگ که برای هیچکس عادی نمیشه، میشه؟
بر حسب تجربۀ شخصی؛ معمولاً دویدن، قدمزدن، تغییر فضا و محیط، ورزش سریع تا حد بیحسی ماهیچهها، مشغولیت با دوستان، بازی [معمولاً FPS] و گاهی هم درد و دل و البته دعوا.
در مورد مردای اطراف خودم، همون طور که @najme گفتن سکوت و در خود فرو رفتن رو مشاهده میکنم. ولی در مورد همسرجان چون طاقت سکوتشو ندارم اول سعی میکنم با احتیاط سر صحبت رو باز کنم و راجع به فشار عصبی شون صحبت کنیم. بعد از اینکه حرفا زده میشه حالشون بهتره.
فقط باید در نظر داشت که پای صحبت یک مرد نشستیم و نه یک خانوم. پس زنونه دلداریشون نباید بدیم، با حفظ اعتماد به نفس و غرور یک مرد باید صحبت کرد.
صحبت ها حول راه حل ها و ساده سازی مسئله باید باشه.
استرس های عاطفی مسئله باید کم بشه تا بتونه روی راه حل منطقی تمرکز کنه.
به سوالتون از منظر یه خانم جواب میدم، مردا هم با حرف زدن حالشون بهتر میشه فقط باید شیوه اش زنونه نباشه.
تا به حال خیلی فشار عصبی به من وارد نشده است و بیشتر فشارها احساسی بوده است. در مقابل فشار احساسی گاهی اوقات گریه میکنم اما بیشتر وقتها یا میخوابم یا قدم میزنم و موسیقی گوش میکنم.
در سالهای گذشته سه بار گریه کردم. یک بار برای فوت عموی پدرم، یک بار برای مادربزرگم و یک بار با دیدن فیلمی که نشان میداد کودکان سیستانی شناسنامه ندارند و کیلومترها پیادهروی میکنند تا به مدرسه برسند. البته همه این گریهها در سکوت و تنهایی بودهاند.
تا جایی که میدونم سیگار و قدم زدن دو موردی که فوق العاده تو این شرایط استفاده میشه. مردها کمتر حرف میزنن، اون ها بیشتر برای تخلیه داااد میزنن. دست خودشونم نیست. اگر خالی نشن سر ریز میشن. حرف زدن بیشتر برای مردهای درونگر جواب میده. واقعا تو عصبانیت این موارد درونگرا و برونگرا برعکس میشه
به نظرم اگه در طبقه بندی بی مورد قرار بگیره همون قدم زدن و خلاصه یه جوری تخلیه روحی جواب میده ولی اگه با مورد باشه احتمالا گریه هم می کنن. ضمن اینکه با طبقه بندی درون گرا و برون گرا @bahram هم به شدت موافقم که میتونه محاط بشه به طبقه بندی زن و مرد…چقد طبقه بندی شد
مردها معمولا کانفلیکت رو به صورت عصبانیت نشون میدن و خانم ها بیشتر به صورت ترس. من هم مستثنا نیستم. اگر احساس عدم عدالت بهم دست بده عصبانی میشم و چون یکم CONFRONTATIONAL هستم رو در روی طرف وایمیستم، تو چشاش نگاه میکنم و میگم کارت غلط بوده. لحنم هم معمولا دوستانه نیست.
البته میدونم که همه مواجه مستقیم ندارن با کانفلیکت.
اتفاقا یکی از سوالات من اینه که فرق دلداری دادن زنونه با مردونه چیه. من دائم در حال راه حل ارائه دادن هستم و مثلا دوستم (خانم) هر بار که من شروع می کنم، میگه من فقط دارم درددل می کنم و فقط می خوام گوش بدی. و خلاصه من دائم به خودم یادآوری می کنم که راه حل ارائه نده!
طبق شناختی مختصری که از مردا دارم، اونام خیلی دوست ندارن (در حین حرف زدن) بهشون راه حل داده بشه.
باید باهاشون همفکری کرد، استرس های احساسی رو ازشون دور کرد. اونا اینطوری ان که باید دو دوتا چهارتای خودشون رو در رسیدن به راه حل موثر ببینن.
بیشتر با گرفتن اطلاعات حال میکنن تا گرفتن مستقیم راه حل.
ولی الویت خانم ها در برقراری ارتباط کلامی در درددل کیفیت ارتباطی هست که با طرف مقابل دارن. یه ارتباط صمیمی و در اکثر مواقع، موافق
موقعی که فشار عصبی باشه/عصبانی باشم/ خسته طور باشم:
۱) فوتبال و شوت های محکم و پی در پی. به طوری که دیگه دوستام میدونن کی فوتبال بازی میکنم و کی دارم تخلیه عصبی میشم.
۲) دیدن فیلم مسابقات UFC یا هر فیلمی با خشونت زیاد
۳) گوش دادن به موسیقی هایی با ضرباهنگ های سریع و زیاد و قوی.
وقتی فشار احساسی باشه:
۱) موسیقی یواش با ضرباهنگ های کند و ضعیف که شعرش خیلی مهمه و فکر کردن و قدم زدن.
۲) سیگار هم بد نیست
۳) کوهنوردی
۴) بیلیارد
۵) اگه بعد از همه اینکارا هنوز درست نشده باشم احتمالا خواب و شاید گریه
ولی در هر دو مورد علاقه ای به حرف زدن ندارم. هیچ علاقه ای ندارم کسی ازم بپرسه چی شده. تنهایی بهترین راهکارمه
این خیلی خوبه. من در چنین مواقعی میدوم. طوری که تا چند روز بعدش بدنم گرفته اس.
قبلا اما، تو دوران دانشجویی لیوان میشکستم. با تمام قوا… طوری که تو اتاق مون حتی بچه های تخت های بالا از خرده شیشه هایی که رو تخت شون میدیدن، شکایت میکردن و بعد از اون خواب و گریه.
البته این سوال برا من نبود، ولی جالب بود