در پست زیر موضوع تفکر سیستمی هم مطرح شد:
من در حد شنیده از تفکر سیستمی اطلاع دارم و اکثراً به همین بسنده کردم.
تفکر سیستمی چیه و چجوری ازش میشه برای تحلیل موضوعات استفاده کرد؟ با مثال لطفاً
در پست زیر موضوع تفکر سیستمی هم مطرح شد:
من در حد شنیده از تفکر سیستمی اطلاع دارم و اکثراً به همین بسنده کردم.
تفکر سیستمی چیه و چجوری ازش میشه برای تحلیل موضوعات استفاده کرد؟ با مثال لطفاً
چیزی را که یاد گرفتم میگم: تفکر سیستمی یعنی یاد گرفتن این که مسائل را طوری نگاه کنیم که به کل سیستم کمک کند و نه فقط من. یاد بگیریم خیلی از مسائل را نمیتوان به قسمت های کوچک تر تقسیم کرد تا راحت تر حل شود. این کار مثل تکه تکه کردن یک آدم برای وزن کردن راحت تر اونه. خیلی اوقات حتی مسائل جزئی رو باید با دید تفکر سیستمی نگاه کرد.انتخاب بین خرید جنس ایرانی و خرید جنس ارزان تر چینی انتخاب بین ارزان و گران تر نیست. انتخاب بین نابودی و نجات سیستم اقتصاد ایران است. متاسفانه توجه نکردن به تفکر سیستمی در جوامعی که خودشون رو باهوش تر از دیگران میدونن فوق العاده خطرناکه (فک کن یه درصد ایران بگم)
انیمیشن زیر تا حد زیادی این مساله رو آشکار میکنه (مرجع: متمم )
شاید اگر که کمی فیزیک بلد بودید بهتر میشد با زبان فیزیکی مسئله رو توضیح داد. ولی اگر به زبان اجتماعی بخوایم صحبت کنیم به جامعه انسانی یا بخشی از اون نگاه کنید. این جامعه از اجزائی درست شده (فرد) که با هم برهمکنش دارند. سیستم (جامعه) به فرد امکاناتی رو میده، ولی در عوض برای بقای خودش از فرد وظایف رو میخواد. اگر به طور مجزا به هر فرد نگاه کنید، در دستاورد کلی این برهمکنش، امکانات نقش مثبت و وظایف اجتماعی نقش منفی دارن. تفکر سیستمی در این نمونه این نکته رو روشن میکنه که وظایف فردی (در مقیاس جزء نقش منفی دارن)، با تضمین امکانات اجتماعی، نقش مثبتی ایفا میکنن.
مثال بارزتر و شناخته شده، تقلب در امور اجتماعی هست که به نحوی در شکل قایقی که گذاشتید خودش رو نشون میده. تقلب در امور اجتماعی در تفکر فردی امری مثبت هست چون با استفاده از امکانات، کمترین بازخوردی برای سیستم خرج نمیشه. ولی اگر که در مقیاس سیستمی به این رفتار نگاه بشه، چون باعث میشه ساختار اجتماعی و مزایای اون برای فرد از بین بره، نقش منفی پیدا میکنه.
مباحث پیچیده و زیادی در این مبحث هست که مقداری پیش زمینه علمی (به ویژه فیزیک و سیستمهای دینامیکی) میخواد. برای مثال جا انداختن بازخورد اجتماعی رفتار برای افراد به دلیل مسیر پیچیده (نه ساختار پیچیده) تعاملات در دنیای امروز خیلی ساده نیست. یا این نکته که در جوامع امروزی سیستم اونقدر بزرگ هست که رفتار یک فرد تنها خیلی اثر منفی روی اون نداره در زمان کوتاه.
تفکر سیستمی یعنی تمرکز روی خروجی!
در فکر کردن های عادی ممکنه بیشتر تمرکزمان روی مسیر باشد، مثلا کنکور میدیم میریم دانشگاه. بدون اینکه بدونیم چرا میریم دانشگاه؟ و چه نتیجهی نهایی برامون داره.
مثلا اکثر افراد میرن دانشگاه که شغل خوبی پیدا کنن. در حالی که اگه اون وقتی که در دانشگاه صرف میکنن رو در حال گذراندن دوره های کاراموزی و کارورزی (حتی مجانی) برای شرکت های معتبر صرف کنند، بعد از گذراندن چهار سال، احتمالا برای کسب یک کار مناسب رزومه ی بهتر و همین طور تجربیات بهتری دارند.
صحبتی در یه کانال مدیریت شد که قابل تامل هست و مربوط به تفکر سیستمی:
«فراموش کردن روندها در تحلیل سیستم دو نتیجهی تلخ در بر دارد:
سهم خودمان را در تولید و هدایت فرایند فراموش میکنیم و سهم رویدادهای تصادفی را بیشتر میبینیم.
ممکن است نقش انسانها را پررنگتر از سیستم ها ببینیم و این همان نگرانی بزرگی است که همیشه، دانشمندان حوزه تفکر سیستمی به آن اشاره میکنند.
نمونههای زیادی از شرکت ها و سازمان ها و دولتها و حکومتها و حتی رابطههای عاطفی را میتوان یافت که فردی در آنها تغییر کرده، اما چون ماهیت سیستم تغییر نکرده، نفرات بعدی هم دیر یا زود، تابع قوانین نانوشتهی آن سیستم میشوند و الگوی رفتاری پیشینیان را تکرار میکنند.
این حرف، به این معنی نیست که نباید به تغییر فکر کرد؛ بلکه این است که تغییر سیستمها بر تغییر افراد اولویت دارد.»
این حرفیه که خیلی توی ایران بهش احتیاج داریم. فکر کنم کسائی که مدت طولانی در جائی بودن، با عکس این مطلب خیلی برخورد داشتن.
درسته . یه نکتهی دیگه بحث بالا که برای من جالب بود توجه به روند به جای توجه به یک رویداد بود.
نمیدونم چه جوری میشه روندها رو بدون داشتن دادهی کافی مورد توجه قرار داد، ولی مثلا در خیلی پستهایی که اخیرا در پادپرس مطرح شده (مثلا مدل شاکی بودنمون نسبت به وضعیتی که درش هستیم) میشه تلاشی کرد برای دیدن و تمرکز روی روند یه اتفاق.
یه توضیح کسب و کاری میدم میخوام برام معنیش کنین(البته با کمال احترام ) :
در موضوع برندینگِ شرکتها و سازمانها بارها به این موضوع برخوردم که افراد روح برند رو ناشی از روح بوجود آورندهی اون کسب و کار میدونن. مثال واضحش استیو جابز و شرکت اپل. بارها با افراد وارد بحث شدم که اگه این موضوع درست باشه پس وقتی استیو جابز مُرد شرکت اپل بجای رشد مداوم باید افت میکرد.
سیستم رو چی تعریف میکنین؟
آیا سازمان/شرکت/کسب وکار و… هم یک سیستم تعریف میشه؟
به نظر من تفکر سیستمی یعنی جمعی از از تفکرات و اندیشه ها که با هم یکجا به حل مساله بپردازند و آنرا به نفع همه تمام نمایند، مثل مشکل آب در سطح کشور رخ میدهد تمام روشن فکران و اندیشمندان با هم فکر میکنند و راهکاری بیرون رفتن ازین معضل را میاندیشند و این به نفع تمام ملت است. “نظرم تخصصی نیست بلکه از برداشت شخصی است”