سنت حسنهی شناخت همدیگه رو پارسال در مصاحبه با باب اسفنجی شروع کردیم، منتها به دلیل نگرفتن فیدبک کافی قطعش کردیم. این روزها که پادپُرس در حال ادامهی مسیر رشدش هست، میبینیم که اگه اِلِمانهای انسانی رو از فضای مجازی حذف کنیم ممکنه هیچ وقت به یه شبکهی توانمند نوآوری تبدیل نشیم.
در همین راستا، دوباره شروع کردیم به مصاحبه با پادپُرسیهای فعال؛ یا به عبارتی ستارههای تازهنفس پادپُرس که با شناخت بهتر ایشون و شناساندنشون به جمع، کمک کنیم تا دایرهی ارتباطی این شبکهی نوآوری انسانی گستردهتر شه.
زهرا، @Zah_Ra
از زبون خودت کمی از خودت بگو!
همه ی آدما در ظاهر زندگیشون مثل همن. دو تا دست و دو تا پا و دو تا چشم؛ مثل سیاهی لشکر! ولی در عین حال هر کس، شخصیت اصلی قصه ی خودشه! این شخصیتِ اصلی من برآیندیه از
-
فرهنگی که درش بزرگ شدم و زندگی کردم:
2. فرهنگی که توش درس خوندم:
-
تفریحاتم:
-
تجربیاتم:
-
و آرزوهام…!
یه آبانی نازک نارنجی پر حرف انتقاد ناپذیر! گاهی انقدر حرف میزنم که فکم درد میگیره و گاهیم انقدر تو سرم حرف میزنم که سرم درد میگیره! غالب اوقاتم دارم غر میزنم و جویای این مسئله م که سهم من در بهبود اوضاع چیه!
چجوری یه ادم انتقادناپذیر میاد یجایی که همه دارن باهم گفتگو میکنن؟ خب باید بگم که اگر ولم کنن به حال خودم حتما به حرفای دیگران و انتقاداتشون فکر میکنم ولی اگر کسی بخواد بام بحث کنه، هیچوقت به حرفش گوش نمیدم حتی اگر بدونم درسته!
فناوری اطلاعات در سلامت خوندم، رشته ی جدیدی که مدتی اومد و الان هم داره میره؛ بسترش نبود! اومد که باشه ولی خب فراهم نشد! ساده ش میشه دلالی و واسطه گری، بین فناوری و سلامت. مثلا اینکه یه سیستم اطلاعات بیمارستانی باید چی داشته باشه، که دونستن این چی بودنش نه کار برنامه نویسه نه کار پزشک!
پایان نامه ی ارشدم درباره ی کاربرد بازی رایانه ای بود در بچه های ناشنوا. من نه بازیسازم نه درمانگر. من فقط میتونم بگم یه فناوری چجوری میتونه خلاهایی که تو سلامت مطرحه رو پر کنه یا روندهای سلامت و درمان قدیمی رو ارتقا ببخشه.
آرزو داشتم معلم بشم، مددکار، مشاور یا هرچیزی تو این مایه هاکه بتونم روح های قوی رو پرورش بدم، یا روح های زخمی رو ترمیم کنم یا … . آدم عدد و رقم و کامپیوتر نبودم. میخواستم با آدما سر و کار داشته باشم، سر و کارِ مستقیم! شاید یه مقدار به واسطه ی رشته ی تحصیلیم از اون راهی که میخواستم دور شدم، ولی الان میخوام یکم دور بزنم به سمتی که روحم میطلبه.
راستی من یه نویسنده ی خفنم هستم! سوال مرتبطی پیش اومد، نوشته هامو میذارم تا صرفا نظر مثبت بگیرم
از چه طریقی با پادپرس آشنا شدی؟
کاملا شانسی! درباره اینکه با آینده م چکار کنم سرچ میکردم که به پادپُرس رسیدم. موضوعی بود با این محتوا که اگه بفهمی مسیری که اومدی غلطه، جرات داری دور بزنی؟
این دقیقا سوالی بود که داشتم و خب دونستن نظرات و تجربیات دیگران خیلی برام ارزشمند بود. وقتی احساس میکنی تو یه دغدغه و بن بست و بلاتکلیفی تنها نیستی، خودش خیلی خوبه. احساس میکردم زندگیمو تلف کردم و الان فقط منم تو دنیا که نمیدونه با زندگیش چکار کنه! استیصال بقیه خوشحالم نمیکنه، ولی تنها نبودن خودم و فرصت استفاده از نظریات دیگران خیلی خوشحالم کرد.
احساس اولیهت قبل از ورود چی بود؟ بعد از ورود چی حس فعالیت رو درت زنده کرد؟
خب همونجوری که تو پاسخ قبلی گفتم، حس خوب و امنیت گرفتم موقع ورودم. ولی خب بخاطر دید بدی که به شبکه های اجتماعی و استفاده ی کاربران ایرانی ازشون دارم، یه مقدار دو دل بودم درباره پای ثابت پادپرس بودن! کمی که توی بحث ها چرخیدم و محتواها و سوال و جواب ها رو خوندم، متوجه شدم که با یه تیپ آدمهای مطلع و غالبا مسلط به موضوعات طرفم. دلم خواست منم جزیی از این جامعه ای باشم که با به اشتراک گذاری دانش و نظریاتشون، بتونن به بقیه کمک کنن و خودشونم بهره ببرن.
اگه بخوای یه نفر رو به فعالیت در اینجا تشویق کنی، به چه چیزی اشاره میکنی؟
اگر سوالتو محترمانه بپرسی، حتی اگر هیچوقت هیچکس بهت جواب نده، کسی حذفش نمیکنه و تازه یه نفر از تیم مدیریت هم حتمنی لایکت میکنه!
این چیزیه که من میگم. چون بنظرم این چیز ساده ایه که تونسته مهارت جرات ورزی و سوال پرسیدنو تقویت کنه.
چه بحثی بهترین حس رو در تو ایجاد کرده؟ این حس چی بوده؟
همون بحثی که گفتم بخاطرش وارد پادپرس شدم و حسی که داشتم: قبلش دلم میخواست تو راهی که دلم میخواد قدم بذارم و از مسیر الانم برگردم ولی جراتشو ندارم. بعد از خوندن نظرات دوستان و سبک سنگین کردنشون، جرات پیدا کردم که راه قلبمو دنبال کنم! حتی اگر شرایط این اجازه رو بهم نده ولی بازم این حس جرات و انگیزش خیلی برام ارزشمنده.
غیر از صاحبنقشها، دوس داری کدوم کاربر رو به بحث خاصی دعوت کنی؟
شناختم صرفا محدود میشه به همون غیرهایی که پرسیدین! نظر خاصی ندارم!
مهمترین چالش ذهنی که دوس داری در پادپرس بهش بپردازی چیه؟
هوم … اولویت چالش های ذهنیم در شرایط مختلف متفاوته. الان فکر میکنم اینکه با این مردم ایران چه کنیم؟ مهمترین چالشمه! این چند وقت اخیر خیلی این سوال رو درباره ی ادمهایی که به اطرافیاشون هم رحم نمیکنن پرسیدم و واقعا نمیدونم باید باهاشون چیکار کرد.
فکر میکنی در قالب کدوم یک از نقشها میتونی به پیشرفت پایدار پادپُرس کمک کنی؟
من در نقش یه کاربر معمولی میخوام که در حد دانشم، سوالات رو جواب بدم. و پادپرس رو به کسانی که فکر میکنم میتونن در غنی تر کردن محتوا کمکی کنن، معرفی میکنم!
دو تا نکته رم اضافه کنم:
- یکیش اینه که کاش اپلیکیشن داشته باشه پادپرس. اگر داره که من خبر ندارم [1]
- و اینکه دانش آدم ها شاید خیلی بیشتر از سوالهایی باشه که ازشون میپرسن. شاید باید یجوری به جای اکتفا به پاسخ دادن به سوالات عمومی، اون دانش پنهانشونم بیرون کشید!
مهر ۱۳۹۷
این مصاحبه قبل از اینکه زهرا با ورژن بتای اپلیکیشن پادپُرس آشنا شه، انجام شده. ↩︎