آسیاییها بیشتر تعاملات غیرمستقیم دارن تا مستقیم. این تعاملات غیرمستقیم باعث میشه پیام بدن اهمیتی به اندازهی پیام زبان داشته باشه. در نتیجه اگه بگی «نه، نمیخوام» و طرف مقابل چیز دیگهای تو چهرهت ببینه اصرار و تعارف پیش میاره.
نمیدانم این تجربه به موضوع شما مرتبط است یا نه. یک شب که با دوستم در حال قدم زدن بودم، از او پرسیدم که شما در کامرون (کشور آفریقایی) چه طور از یک دختر خواستگاری میکنید؟ جوابش خیلی جالب بود. میگفت اگر مستقیم به یک دختر بگوییم که دوستش داریم احتمالا یک سیلی آبدار از خودش یا مادرش نوش جان میکنیم. پرسیدم پس موقع خواستگاری چه میگویید؟ گفت اولا یک فرآیند طولانی است. باید به تدریج و در لفافه به دختر و خانوادهاش بفهمانید که قصد ازدواج با دخترشان را دارید. مثلا باید بگویید: «یک گل زیبا در باغچه شما است. اجازه دارم آن را بچینم؟»
فکر میکنم این شکل از تعامل غیرمستقیم تمام جنبههای زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده است. از مسئله ازدواج بگیرید تا رابطه استاد و دانشجو و رابطه مدیر و کارمند. شاید یکی از دلایلی که محیط کار در ایران یک محیط جدی نیست همین است که یک مدیر نمیتواند مستقیما به کارمندش بگوید که از شیوه کار کردنش راضی نیست. من استادانی را دیدهام که نتوانستهاند مستقیما از دست یک دانشجوی بد خلاص شوند و برای این کار چند ماه برنامهریزی کردهاند تا این موضوع را غیر مستقیم به او بفهمانند.
یک عارضه یا نشانهی بیرونیِ فرهنگهایی که سبک تعاملی غیرمستقیم در آن رایج است، همون چیزی است که به عنوان چاپلوسی میشناسیم: آدمها دو لایهای زندگی میکنند و پیامها هم عموماً در دولایه منتقل میشود.
همون طور که دوست خوبمان گفتند این ارتباط غیرمستقیم در «توسعه نیافتگی» کسب و کارها و بالتبع ضعف در اقتصاد یک جامعه نقش کلیدی بازی میکند.