قبل از هر چیز اگر این موضوع رو می خونید و با «نوآ» آشنا نیستید، اینجا رو نگاه کنید: https://padpors.com/c/Nova
تجربه
من اولین بار بدون داشتن انگیزه ی خاص وارد نوآ001(هدررفت غذا) شدم. درست مثل کسی که لای یک جمعیت قرار می گیره و جمعیت هلش میده و حرکت می کنه.
اتفاقی که افتاد این بود که موضوع اون نوآ یعنی هدررفت غذا برام پررنگ تر شد و به خصوص آمارها و عدد و رقم ها درک بهتری از مساله بهم داد. اما از همه جالبتر، طی مدتی که نوآ برگزار میشد و مدت های زیادی بعد از اون، توی جمع ها و موقعیت های مختلفی که قرار می گرفتم، به سرعت نشانه هایی از محیط که به بحث هدررفت غذا مربوط میشد رو جذب می کردم، سوژه هایی برای طرح در نوآ رو راحت تر شناسایی می کردم و از اون طرف، بحث های داغی که در نوآ مطرح میشد رو برای دوستانم تعریف می کردم.
به عبارتی همون طور که قبلا هم جایی گفتم، نوآها تونستن موضوعاتی رو که لزوما در ابتدا دغدغه ی اصلیم نبودن، برام اولویت دار تر کنن و ذهنم رو بهش مشغول کنن.
دوست داشتم بدونم که شما چه حسی از شرکت در نوآ داشتین؟ چه انگیزه هایی شما رو به فعالیت در یک نوآ سوق داده؟
و فکر می کنین نوآ ها چه قدر برای خودتون یا برای «حل مساله» سودمند هستند؟
حس بسیار خاص ودلپذیر حسی که فکرمیکنی لااقل میتونی برای یک جمع یابرای یکراه حل کوچک یابزرگ مفید باشی.
انگیزه ی یادگیری وتجربه ی چیزهای جدید واشنایی با دیدگاه های جدید درمورد یک موضوع یاحتی توانایی سوال وجواب کردن یکی از بهترین چیزهایی است که باهاش اشنا شدم به خصوص توی یک جمع فرهیخته وقتی سوالی رومطرح میکنی اعتماد بیشتری به جواب ها میتونی پیداکنی!
بسیار بسیارسودمند! لااقل اگه هم نبوده باشند موجب اشنایی باارای گوناگون شده اند.
من توی نوآ مربوط به آلودگی هوا اولین بار وارد شدم. هدفم از ورود بیشتر کمک به یکی از دوستانم بود ولی توی فرایند متوجه شدم که بیشتر برای خودم مفید هست. از طرفی فهمیدم الزاما آنچه در مورد یک مسئله توی جامعه به کرات می شنویم دست نیست.
برای مثال من توی همون نوآ همراه چند تا از دوستانم پیرامون استفاده از اتوبوس یه تحقیق کوچیکی کردیم. در ابتدا اطلاعاتی که از مردم می گرفتیم این بود که اتوبوسرانی هیچ استفاده ای از امکانات به روز نمی کنه و هیچ نقشه ای برای مسیر اتوبوس ها وجود نداره و همینطور هیچ اپلیکیشنی هم برای این منظور طراحی نشده.
این در صورتی هست که هر دوی این اطلاعات رو سازمان اتوبوسرانی داخل هر ایستگاه برای مردم ایجاد کرده.
علاوه بر اینها با مسائل دیگری هم مواجه شدم که اول کار به نظرم خیلی سخت بود برای مثال نظرسنجی از مردم. این در حالی بود که همه ی افرادی که ما باهاشون حرف زدیم از هر سن و هر فرهنگی خیلی خوب به ما اطلاعات می دادن.
پس دو خوبی داشت:
1- اطلاعات همیشه دقیق و درست نیست.
2- کارهای زیادی هستن که فقط نیاز به قدم اول دارن
صحبت با خودم
به نظر می رسه از نوآیی که مربوط به آلودگی هوا بود نتونستیم یک دستاورد قابل لمس در همون راستا داشته باشیم برای مثال شاید اگر یک نفر توی جمع کمی وقت میگذاشت می تونست با سازمان اتوبوسرانی مکاتبه کنه و نقص های موجود رو به گوش سازمان برسونه چه دیدی که همون فرد تونست با سامان قرار داد هم ببنده که این مورد بیشتر از هر چیزی ایراد خودمون بود نه پادپرس.
اما چرا نتونستم با نوآی کتابخوانی خوب هماهنگ بشم؟
شاید یکی زمانش بود که بین امتحاناتم بود و دیگه اینکه خیلی مجازی نیستم هنوز برای همین دوست دارم حضور فیزیکی رو بیشتر ببینم.
برای من مدت زیادی هدر رفت غذا، هدر رفت آب، آلودگی هوا در تهران، و یه سری مسائل دیگه دغدغه بودند و یه سری مسائل هم مثل فرهنگ مطالعه مدت زیادی ذهنم رو مشغول کرده بود. وقتی وارد این فضا شدم و این دسته بندی ها رو دیدم سریع جذبش شدم و به خصوص هدر رفت غذا رو با اشتیاق بطور کامل خوندم و ایده هم داشتم. ضمن اینکه انرژی و انگیزه حتی برای تحقیق کردن هم داشتم تا مدتی. در مورد همه این ها هم هر جایی به هر مشاهده مفیدی می رسیدم یاد نوآ ها می افتادم و سعی می کردم با عکس یا با نوشتن ثبتش کنم که بعد بتونم توی پادپرس انعکاس بدم.
در واقع فکر می کنم بهترین حسم مال این بود که فهمیدم دغدغه هام دغدغه خیلی از همسن و سال هام بوده و زودتر از من شروع کردند و تا یه جایی هم پیش رفتن و من وارد فضایی شدم که بحث ها به خوبی هدایت، دسته بندی و نتیجه گیری می شه.