«کتاب مجموعهای از صفحات نوشتهشده، مصور، چاپ شده یا خالی ست که از کاغذ، پوست حیوانات یا مواد دیگر ساخته شده و معمولاً از یه طرف محکم شده.» البته کتاب در فرمهای جدیدتری نیز تعریف و ساخته شده. مثل کتابهای صوتی و کتابهای الکترونیکی (e-books).
ولی در پادپرس راجع به ماهیت وجودی کتاب و چرایی و چگونگی کتاب خواندن، پرسشها و استدلالهای جالب توجهی مطرح شد:
محتوا و تجربههای به اشتراک گذاشته شده در نوآ۰۰۶، رهگذرها و کسانی که از طریق گوگل یا بسترهای اجتماعی به اینجا کشیده میشوند را به کتابخوانی تشویق میکنه. در نتیجه، سه سوال هست که به نظر میاد خوبه براش پاسخی برگرفته از جمع داشته باشیم:
تعریفمون از کتاب چیه؟ و به نظرمون هدف اصلی از نوشتن یه کتاب چی هست؟
دوست داریم افراد رو به خواندن چه مدل کتابهایی تشویق کنیم؟
دلیل حضور ما در اینجا و اینکه چرا کتابخوانی برایمان اهمیت دارد، پرسش سومی رو به دنبال داره:
قبل از هر چیزی بگذارید یک قیاسی را به شما نشان بدهم که شاید عقیده ی من ، در مورد موضوع کتاب خوانی واضح تر بیان شود.
شما برای کسب تجربه ای تازه (چه سرگرمی و چه برای یادگیری علوم مختلف) نیاز به یک وسیله ای دارید، برای مثال کتاب، یکی از اولین وسایلی هست که شما پیشنهاد میکنید اما اگر این کسب تجربه ی تازه را مشابه با خرد کردن کنده های درخت برای جمع آوری هیزم قیاس کنیم -که هر دو برای آینده ی مان سود دارند- کتاب خوانی مانند تبر معمولی است و روش هایی مثل تماشای ویدیو آموزشی یا فیلم، مانند یک اره ی برقی . حالا اگر ما بخواهیم با روش سنتی تبر زنی هیزم جمع کنیم (متشابه با آن کتاب بخوانیم) و بگوییم من ساعت بیشتری تبر زدم پس من در یک جامعه ی پیشرفته ام یک توهمی بیش نیست . حال آنکه کسی که از اره برقی استفاده میکند در زمان کم چوب های بیشتری جمع آوری کرده . حال اگر با معیار های نادرست بگوییم جامعه ای که ساعات بیشتری مشغول خرد کردن بوده یک جامعه ی پیشرفته است اشتباه است چون معیار ما آن شاخصه ای تعریف شده که کمیت را مورد هدف قرار داده نه کیفیت .
به عقیده ی من اینکه ساعت مطالعه در ایران را با سایر کشور ها مقایسه کنیم کار نادرستی است چون معیار سنجش اشتباه انتخاب شده.
البته من مبارز سرسخت کتاب نیستم و بسیار کتاب های علمی میخوانم و خوانده ام و اهل مطالعه هستم حتی به صورت دیجیتال ولی با این معیار سنجش به شدت مخالف هستم.
راستش اول که دو سه باری این روزا اومدم پادپرس و دیدم صفحه اصلی همش شده این موضوع حس خوبی نداشتم . یعنی بنظرم انقد مساله کتاب یا کتابخونی برام مساله خاصی نبود که تنوع همیشگی صفحه اول پادپرس به خاطرش به یکنواختی کشیده بشه. انگار که آدمو مجبور کنن به یه چیزی که دغدغش نیست فکر کنه . در واقع مجبور هم شدم و کم کم چنتا پست و موضوع رو نگاه کردم و بعد درگیر شدم و نوشتم و حالا خوبه که واقعا فلسفی و عمیق یه این بحث پرداخته بشه. مساله کتاب؟؟؟؟
درسته که جذابیتی که فیلم داره با بکارگرفتن انواع هنرهایی که انواع حواس آدمو درگیر میکنه بالاتره و در انتقال مطلوب و مقصود سازنده و سرگرمی و میخکوب کردن و . . . با هزینه بیشتر نسبت به کتاب موفق تر بنظر میرسه
اما بازهم میتوان در این مقایسه شما از کتاب دفاع کرد: کتاب مانند تبر در مقایسه با اره برقی یک ابزار کند دور از تکنولوژی نیست که یک وسیله ساده و کارآمد و ارزان و کم مصرف و در دسترس همه و در همه جا است که با ذهن خلاق و هنر نویسنده میتونه عمیقا ذهن مخاطب رو درگیر تفکر و تخیل و لذت و هیجان کنه . تبر پیش نیاز اره برقی نیست ولی در اکثر موارد کتاب و نوشته های کتاب گونه پیش نیاز ساخت فیلم هستند.
دیگه اینکه کتاب شاید بیشتر اعماق ذهن رو در گیر میکنه و کتاب خوندن ورزش ذهنی بهتری باشه نسبت به فیلم دیدن، خوب دلیلشم اینه که برای کتاب خوندن شما باید خودت تمرکز کنی، فکر کنی و بعد ادراک ولی در فیلم حواس درگیر تفکر عمیق رو سخت میکنه. انگار اینجوریه ولی،دوست دارم روش بحث بشه باز:innocent:
بنظر من کتاب گفتار ذهن آدم هاست و وسیله ارتباط ذهن ها. شما میتونید ذهنیاتتون رو با استفاده از زبان بیان کنید و دیگران با گوش بشنوند یا بنویسید و آنها با خواندن ادراک کنند حتی اگر شما نباشید
کتاب اندیشه های ذهن نویسنده رو از مخفیگاه درون بیرون میاره و از پس زمان ها و فرهنگ ها عبور میده
هنوز ما نوشته هایی رو که بسا پیشینیان روی سنگ ها به جا گذاشتن رو برای شناختشون بررسی میکنیم
حتی اگه ذهنیات نویسنده فقط توسط خودش خونده بشه باز روی اداراک خودش از خودش هم تأثیر داره . انگار نوشتن رمزگشایی ذهنه .
به نظرم این یعنی نوآ تونسته در هدف خودش موفق باشه! خودم هم این حس رو قبلا تجربه کردم که چیزی که دغدغه ی اصلیم نبوده طی نوآ ها ناخودآگاه من رو به سمت خودش کشونده و فکرم رو به خودش مشغول کرد.
از دید من کتاب یک نوعی از رابطه ی انسان- انسان هست که یافته ها یا افکار یک یا چند انسان رو به مجموعه ای از انسان ها منتقل می کنه.
انواع دیگه از روابط انسان- انسان هم با ابزارهای دیگه ای مثل فیلم و سریال و روزنامه و شبکه های اجتماعی و دورهمی های دوستانه و روابط خانوادگی و … هستند.
هدف وجود داشتن کتاب هم برقراری همین نوع رابطه است طبیعتا. یعنی نویسنده (ها) فکر می کنن از این طریق می تونن چیزی که می خوان رو به بقیه منتقل کنن.
اما من یه سوال دیگه تعریف می کنم در همین راستا که بهش جواب بدم: هدف های اصلی کتاب خوندن معمولا چیه؟
من چند تا هدف به نظرم می رسه که در آدم ها دیدم:
تفریح و سرگرمی: از این نظر کتاب خوندن کاملا یه کار سلیقه اییه. صرفا میشه روش بحث کرد که این سرگرمی در مقایسه با سرگرمی های دیگه مثلا فیلم دیدن چه مزایا یا معایبی داره. مثلا چیزی شبیه این مدل تحلیل
یادگیری: یعنی شما یک کسی رو در موضوعی صاحب نظر می دونین و با هدف یادگیری، یافته ها و دانسته های اون فرد رو از طریق کتاب می آموزین. از این نظر بین کتاب با بقیه انواع ابزار های ارتباطی تفاوت وجود داره و هر کدوم می تونن بخشی از نیاز به آموزش رو برطرف کنن. دیدن یک ویدئوی آموزشی خیلی تاثیر گذار و جذابه ولی امکان رجوع دوباره بهش سخته و دقت و سرعت دسترسی در استفاده ازش پایینه و نمی تونه جای کتاب رو بگیره.
کنجکاوی: مثلا یه وقت هایی دوست دارین نظرات یه نویسنده معروف رو در مورد موضوعی بدونین یا در مورد مفهومی که براتون تازگی داره چیزهایی بشنوین. هدف ِتون یادگیری نیست، بیشتر کشف چیزهای تازه است. در این مورد به نظر من کتاب در اولویت قرار نداره و می شه از محتوایی که روی وب قرار داره برای دسترسی سریعتر استفاده کرد، البته به شرطی که این محتوا کاملا سالم و بدون مخدوش بودن در دسترس باشه. علاوه بر مزیت های زیادی که داره اما خوندن با هدف کنجکاوی می تونه خطر هم داشته باشه.
پرستیژ: از این نظر خوندن کتاب رو میشه به خوردن آیس-پک تشبیه کرد وقتی که تازه وارد بازار شده بود! آدم احساس می کرد اگه آیس-پک نخورده باشه یه ذره از انسان بودن کم داره!! این مدل انگیزه برای کتاب خوندن رو زیاد دیدم. بعضی وقت ها هم این انگیز ناخودآگاه در آدم به وجود میاد. یکی از نشونه هاش شاید این باشه که آدم فکر کنه کسایی که کتابایی که من خوندم رو نخوندن، کمتر از من می فهمن. نمی دونم کتاب خوندن با این انگیزه و در این جو در نهایت اثر خوبی داره یا نه. اما جوامعی که افراد زیادی تحت تاثیر جو و رقابت و پرستیژ کتاب می خونن، یه آسیبش اینه که به راحتی افکارشون قابل مدیریت میشه توسط نهاد های قدرت چون مد کردن یه کتاب و چاپ اون با تیراژ بالا و در دسترس قرار دادن زیادش اصلا کار سختی نیست!
پرسش به نظر شما انگیزه های دیگه ای به جز این 4 موردی که نوشتم برای کتاب خوندن وجود داره؟ جدای از ترویج کتابخوانی، آیا مهمه که چه نوع انگیزه ای برای کتابخوانی ترویج بشه؟
راجعبه انگیزه های دیگه از کتابخونی، شده کتاب هایی بخرم و بخونم فقط برای اینکه متوجه شم یه نفر دیگه در موقعیت مشابه چی کار کرده! البته تا حدی در دسته کنجکاوی میگنجه، ولی هدفم یه چیزی بوده بین کنجکاوی، یادگیری، و هم-نوع-یابی! حس اینکه من تنها کسی نیستم که چنین چیزهایی رو در زندگیم تجربه کردم، حس خوبی بوده.
درباره مقایسه کتاب و ویدیو دوستمون دو گفته قبلی رو برای تاکید تکراری میکنم:
هزینه تولید کتاب خیلی کمتر از هزینه تولید ویدیوس. نگا نکنین فیلم های ویدیویی رو مجانی تهیه میکنیم. شاید اگه به اندازه کافی کتاب خونده بودیم این کار رو نمیکردیم
کتاب خوندن تمرکز حواس بیشتری رو نسبت به فیلم دیدن می طلبه و تجسم بیشتری میخواد. برا همین به مطالعه میگن ورزش ذهن ولی به فیلم دیدن نه.
دوستان توصیف خوبی مطرح کردن از کتاب، به نظر من هم کتاب گفتار نویسنده هاس که به دلیل ثبت شدن برای افراد بیشتری قابل دسترسه. و در نهایت، چرا ترویج کتاب برام مهمه؟ صادقانه بگم برام مهم نیست! کنجکاو بودم گفتار افرادی که کتاب هایی خوندن، رو اینجا بخونم. بحث ها برای خوندن جذبم کرد و گاهی هم نظر داشتم که گذاشتم.
به نطرم شاید بد نباشه به این برگردیم که کتاب در چه زمانی و در برابر چه چیزی مطرح شده.
راههای انتقال تجربه، طرز فکر، دیدگاه و مسائلی که آموزنده (در معیار گروهی) و سرگرم کننده باشه در قدیم از دو مسیر عمده کلامی و مکتوب بوده. مسیر کلامی مشکلات زیاده داشته که تا حدی واضح. مسیر مکتوب صرفا برای رفع این مشکلات به وجود آمده. به نظرم خصوصیات بارز کتاب میتونه اینا باشه: ماندگاری، قابلیت انحراف کمتر، توانائی انتقال عمومی بهتر، توانائی ارزیابی همزمان تجربیات مختلف و … . نوشتن روی کاغذ صرفا یه مسیر برای این هدفها بوده نه بیشتر.
فکر میکنم تاکید بر ادامه کتابخوانی در دوره ای که راههای مشابه و قویتری وجود داره نشون میده دچار پارادایم شدیم. یعنی فلسفه کتاب رو ول کردیم و صرفا به خوندن کتاب به شکل قدیمیش تشویق میکنیم. این باعث میشه ما دیدگاه هم دیدگاه درستی از میزان پیشرفت جامعه در موارد مربوط رو نداشته باشیم. مشکل مهمتری که این پارادایم ایجاد میکنه، عدم توجه کافی به مسیرهای در دسترس عامه (برای مثال اینترنت و …) از طرف جامعه هست. به نظرم علاقه کافی برای مطالب خوب در فضای مجازی وجود داره ولی توجه کافی به گسترش این جایگزین در جامعه ما وجود نداره.
جدا از فلسفه روش استفاده و هزینه ها و اثرگذاری هم میتونه مورد مقایسه قرار بگیره.
مثلا خود تا حدی میتونم در گوشی یا لب تاب مطالعه کنم و خستگی چشم و گردن و دست یه معضل میشه برام
یا از اون طرف میشه از نظر محیط زیستی یا مصرف انرژي مساله رو بررسی کرد کتاب سنتی به صرفه تره یا مطالعه با تمام اهداف آن به صورت الکترونیک یا صوتی یا . . .
مقایسه ای که قبلا هم گفتم انجام بدیم روی نتیجه کتابخوانی سنتی روی ذهن و استفاده از سایر ابزار مشابه.
با این نقل قول، راجع به کتابخوانی موافق نیستم. در اینجا:
اگه منظور از کتاب، یه مستند نوشتاری در برابر مستندات صوتی-تصویری باشه، در پیوند این پست یه اشاره ی ضمنی به تحقیقی راجع به تفاوت تاثیر خوندن و دیدن در مغز مطرح شده. @Faezeh.T مطالعات و دانش خوبی در زمینه ی مغز و علوم اعصاب دارن. و یه طرح موضوع منسجم در باره تاثیر خواندن بر قسمت های مختلف مغز، میتونه به درک مون از تاثیر خواندن (اگر اثری داشته باشد) خیلی کمک کند.
اگه منظور از کتاب، نوشته های کاغذی در برابر نوشته های دیجیتال باشه، هنوز زوده برای قضاوت (با توجه به عمر کوتاه نوشتههای دیجیتال) ولی همین الان هم مقاله هایی در این زمینه هست و تحقیقاتی انجام شده. مثلا این یکی که توصیفش در گاردین اومده:
کلیت مقاله میگه که طبق یه تحقیق در دانشگاهی در نروژ، خواننده های کتاب کاغذی بهتر از خواننده های کیندل تونستن توالی یه سری وقایع رو در یه رمان مشترک به یاد بیارن! برداشت محقق این بوده که وقتی کتاب کاغذی میخونیم صفحات کتاب از یه ور کم میشن و به سمت دیگه اضافه میشن (یعنی پیشرفت خوندن رو متوجه میشیم) و در نتیجه یاداوری اینکه چه اتفاقی کی افتاد، تنها با ذهنمون دریافت نمیشه، بلکه حس لامسه هم در درک مطلب کمک میکنه.
به نظر میاد درکی از هزینه ها ندارید . شما حتی با اسکرین ویدیو از لپ تاپتون هم میتونید یک ویدیو در هر زمینه ای درست کنید اگر فکر میکنید باید حتما فیلم هالیوودی ساخت ،خیلی ایده آل به این قضیه نگاه میکنید . حالا فرض کنید شما بخواید یک کتاب درست کنید چه فرآیند هایی باید طی بشه چه هزینه هایی باید بشه . کمی واقع بین به این قضیه نگاه کنیم ولی دست کسی که قراره توی یک ویدیو تجربه هایش را انتقال بده باز تر از کسیه که با کتاب میخواهد چنین کاری انجام بده.
با یک مثال میتونم به این اشاره کنم که فردی میخواد به شما بگه که سیارات چگونه به دور هم و با چه جهتی دور خود و دور خورشید میگردن . فردی که کتاب مینویسه باید یک تومار بنویسه تا اون اطلاعات را منتقل کنه اما فردی که تصویری این کار را انجام میده تنها کافیه که تو یک انیمیشن و ویدیوی کوتاه اون رو انجام بده.
یک ویدیو در حال حاضر کامل ترین و کوتاه ترین راه انتقال اطلاعات هست .
چقدر جالب شما در طول دیدن ویدیو یا فیلم اصن از تمرکز حواستون استفاده نمیکنید؟ پس یا اصن فیلم یا ویدیو نمیبینید یا نمیدونید چطوری فیلم یا ویدیو ببینید
یا شاید بهتره دقیق تر بگم اصلا اطلاعی از تمرکز حواس ندارید که چه معنایی داره . در زمان خواندن کتاب چند حس از حواس پنجگانه استفاده می شود در زمان تماشای ویدیو چند حس ؟
اشتباه نکنید شما دو مقوله ی جدا رو با هم همراستا در نظر گرفتید کتاب الزاما باعث نمیشه که شما به اعماق ذهنتون رجوع کنید این خودتون هستید که اینطور دوست دارید حتی با تماشای ویدیو هم میتونید این کار رو انجام بدید نمیشه این ویژگی رو به کتاب نسبت داد . حتی یک فایل صوتی هم میتونه باعث بشه شما به فکر عمیق فرو برید اگر به اون توجه کنید و خیلی چیزای دیگه میتونه عامل باشه نمیتونیم فقط به کتاب خوندن ربط بدیم.
من نگاهی به مرجع کردم هرچند به مطالعات شناختی اعتقادی ندارم ولی توی citations میتونید کارهای با نتایج مخالف پیدا کنید. ولی اینکه نکات مثبت و منفی هر روش چیه باید بحث بشه.
من تا حد زیادی با تحقیقات روی مغز سروکار داشتم، این مطالعات بیشتر داده گیریه و نه به مفهوم پایه قابل استنتاج. نوشتار در برابر صوت شاید بهتر باشه ولی بسیار بعیده که ارجحیتی بر تصویر داشته باشه!
من انتقادم صرفا به شکل فیزیکی کتاب نیست، به خیلی چیزهای دیگه هم هست. از نقد هم صرفا دنبال منفی نکری نیستم ولی تجربه اصرار بر کتاب به شکل کنونی در جامعه رو بیشتر یه فرع که اصلش گم شده.
جرئی از سئوال به هدف هم اختصاص داره. فرض کنید که تمام یا اکثریت آدمها به هر اندازه ای که لازمه کتاب میخونن. چه اتفاقی قرار بیوفته؟
کتاب و فیلم و صوت سطحی داریم و هیچکدام آدم رو به فکر فرو نمیبره حتی اگه خودمون بخواهیم. شاید این بحث رو باید به ابزار هنر برای انتقال معنا و منظور هم کشوند؛ هنر نویسنده یا فیلم ساز یا سخنران یا گوینده اما انگار توی فیلم که انواع هنرها بکار میره شاید تلاش بیشتری برای القا و ماندگار کردن مفهوم وجود داره و حفظ استقلال فکری شخص دریافت کننده مشکل تر میشه
اندازه لازم خودش یه بحثه اما روند تقسیم بندی زندگی روی زمین علیرغم میل ما جوری هست که عده زیادی از آدما ساعات زیادی رو فقط باید بسیار مشغول کار باشند به شکلی که عملا جایی برای پرداختن به کتاب به هرشکلی رو ندارند بنابراین اگه اکثریت بخوان به سمت اهداف کتابخوانی برن
خیلی از کارها روی زمین میمونه
از طرف دیگه عده ای هستن که کلی وقت دارند که به بیهودگی میگذرونن و اگه به کتاب به هرشکلی رو بیارن که آگاهی بده برای زندگی خوب روی زمین هم خودشون بهتر زندگی میکنن هم مانع زندگی بهتر دیگران نمیشن بعدشم به زندگی بهتر بقیه کمک میکنن
علت اینه که در زمان کتاب خوندن چون زمان دست ماست مطالعه رو متوقف میکنیم و به خودمون شروع میکنیم فکر کردن هر وسیله ای روش خودشو داره شما موقع کتاب خوندن این کار رو انجام میدید . موقع ویدیو دیدن هم میتونید قسمت قسمت متوقف کنید و به فکر فرو برید اینکه کلی بگیم فقط کتاب اینطوره درست نیست .
نمیدونم درست متوجه منظورتون شدم یا نه ولی اونطور که از پاسختون فهمیدم جواب دادم
شاید آدم توی کتاب دنبال چیزی بگرده که توی واقعیت پیدا نمیشه! مثلا تاریخ
البته این نتیجه یه تحقیق میدانی چند ماهه منه از بچه های مقطع راهنمایی! اکثرا یا رمان زرد میخونن یا فانتزی و حسابی تخیلی! چون تو واقعیت نمیتونن قهرمانی که دوست دارن شن پس توی کتابا دنبالش میگردن (:
البته نمیشه این گفته من رو تعمیم داد و خودم گاها به شدت باهاش مخالفم اما خُب این هم میتونه دلیلی برای مطالعه باشه!